بهار نیومده رفت.من که ندیدمش!
تمام تابستون عین ماهی تو تابه ، روغن مالیده از این رو به اون رو شدم
اما پاییز...تمام مدت رو به پنجره نشستم و پاییز خودم رو دیدم
زمستون قرص هامو خوردم،هم آبی ها ، هم قرمزها ، هم سفید ها
سعی کردم به خواب زمستونی یا اغما برم ولی نشد ، لعنتی!
الانم که وسط جاده منتظر نمی دونم چی ام و بهار نیومده داره می ره!