Sunday, August 31

امروظ دصطه گولی واصه الجرنون گرفطم !

Saturday, August 30







شيش سال دير اينو پيدا کردم
ولی خب چه ميشه کرد ، همينه ديگه !
بايد تو حسش باشی
و همچين گوشش بدی که با سلول هات درکش کنی .
البته الان نه !
الان تو مود زجه موره يا معاشقه با تفاله های گذشته نيستم .
ولی سناريوشو نوشتم
در اولين موقعيت اجراش می کنم.
تو تاريکی ، با نور شمع و وقتی که تا خرخره خوردی و کشيدی ،
تيکه های گذشته و شايد چند تا عکس و دستخط دور و برت باشه
و اين آهنگ .
دوباره و دوباره
و ترجيع بندش رو باهاش بلند بلند بخونی...
Have a nice rest of your life,without me
و واسه خودت حال کنی.



****

شهر آرمانی من
باکره ای است آبستن که
در هر ساعت جنينی را سقط می کند !
در آن جسدم را می فروشم
تا شعرم را بخرم .

****

امروز موش فاضلابی را ديدم
که در باب پاکيزگی سخنرانی می کرد
و کثافتها را به کيفر ، هشدار می داد
و پيرامونش
مگسها کف می زدند !

Friday, August 29

Its party Time !

Thursday, August 28

امروز ، بزرگداشت زکريای رازی ست !
پس بايد به سلامتی خودش و کشف بزرگش که همه ما رو عاقبت به خير کرد ،
چند پيکی بالا بندازيم .

کی مياد با هم معاقرت کنيم ؟
بدين وسيله کتبا و رسما اعلام می کنم ؛
در اولين فرصتی که خودم رو از اين ديوونه خونه ای که واسه خودم درست کردم نجات دادم
اين کامپيوتر رو ميزنم زير بغلم و ميبرمش يک کارواش درست حسابی!

Wednesday, August 27

There Was a Lennon & a Happy Gun ;
There Were Words On The Pavement !

Tuesday, August 26




Monday, August 25

فرض کن من يک حلزون بودم .
به نظرت چه فرقی با الانم می کردم؟
خواب هام ديگه خيلی زيادی ؛
دعوايی-جنجالی-پليسی-کارآگاهی-اکشن شدن !
جوری که وقتی از خواب بيدار ميشم احساس می کنم مغزم احتياج به يک کمای طولانی داره تا بتونه يکذره استراحت کنه.
what if God was one of us?
Just a stranger on the Bus
tryin' to make his way Home .

Sunday, August 24

به خدا اصلا تقصير من نبود
صبح با اولين بيب بيب ساعت چشمهامو باز کردم ،
و بلافاصله سعی کردم از جام بلند شم
باور کن راستش رو ميگم .
منتهی هرچی کردم نتونستم تکون بخورم.
به خدا اصلا من همچين خواسته ای نداشتم.
نمی دونم چرا امروز صبح که از خواب بلند شدم ،
مثل گره گوار ،تبديل به يک سوسک شده بودم.
تمام تنم مثل زره سخت شده بود ،
يک شکم گنده قهوه ای داشتم با رگه های کمانی شکل .
چندين پای نازکِ ريقو داشتم که اصلا نمی تونستم کنترلشون کنم و از جام حرکت کنم.
سعی کردم فرياد بزنم تا کسی بياد و به دادم برسه
ولی تنها صدايی که ازم در اومد يکجور جيرجيرِ غريب بود،
به خدا اصلا تقصير من نبود
مسخ شده بودم
وگرنه امکان نداشت بخوابم و نيام سرجلسه امتحان !
باور کن راستش رو ميگم !!

Friday, August 22

attitude leads to solitude .
Or
solitude leads to attitude !

اگر نه ..قافيه رو بچسب ، به باقيش کاريت نباشه !

****

کسی گولو رو نديده؟

Wednesday, August 20

Its been a hard day's Night
& i've been working like a Dog ....



****

صدای رعد مياد ،
خدا کنه دل آسمون بترکه ؛
دل ما که ترکيد .

****

چه خالی ام ، من !

و

خدايی که در اين نزديکی هاست !


Monday, August 18

I wish that I was born a thousand years ago
I wish that I'd sail the darkened seas
On a great big clipper ship
Going from this land here to that
I put on a sailor's suit and cap

when the smack begins to flow
I really don't care anymore
About all the Jim-Jim's in this town
And all the politicians makin' crazy sounds
And everybody puttin' everybody else down
And all the dead bodies piled up in mounds
'Cause when the smack begins to flow
Then I really don't care anymore
Ah, when the heroin is in my blood
And that blood is in my head
Then thank God that I'm as good as dead
Then thank your God that I'm not aware
And thank God that I just don't care
And I guess I just don't know
And I guess I just don't know !

Lou reed - Heroin


حوصله ام سر رفت ، از بس حوصله ام سر رفت !

Saturday, August 16

به خودم گفتم : اينجوری فايده نداره ، برای پيشرفت بايد به زندگی از زاويهء ديگه ای نگاه کنم.
پس دراز کشيدم کف اتاق .
wow..چرا تا حالا اين کار رو نکرده بودم؟
ريخت همه چی از اين زاويه فرق می کنه.
پايه های ميز به نظر بلند تر ميان ،
پرزهای فرش کاملا به چشم ميان ،
تا حالا سقف رو انقدر با دقت نديده بودم.
وقتی به تابلوها از پايين نگاه کنی به نظر مرموزتر و جالب تر ميان ،
از اين به بعد بايد چپکی آويزونشون کنم.
اِ..اين سوسکه چند وقته زير ميز مرده؟
و درست در اين لحظه بود که چشمم به کاروانسرای زير تخت افتاد !
ورسالت الهی ام رو دريافتم !
پس آستينهامو بالا زدم و افتادم به جنگ با غنائم به فراموشی سپرده شدهء زير تخت !
بعد از هشت ساعت کار بی وقفه ، يک پاکت سيگار ، دويست تا عطسه و خاک و خلی کردن سر تا پام
ديدم کلی آشغال رو دستم مونده که نه دلم مياد بندازمشون دور و نه جايی دارم که بگذارمشون.
پس به يک نتيجه مهم رسيدم ؛
گاهی در زندگی ،مهم نيست که چقدر تلاش کنی
بعضی وقتها ، بعضی چيزها ، جايی بهتر از همون جايی که بودند، ندارند !
و اگه به زندگی از همون زاويه ای هميشه نگاه می کردی ، باز هم نگاه کنی ؛
You will save your ass from lotsss of trouble
!!!!
wake me up before you go go ...

Friday, August 15

آگهی :

از تعدادی سيگاری با سابقه و متعهد، برای همکاری در سيگاری ، دعوت به عمل می آيد .سيگاريان علاقمند برای شرکت در مصاحبه ، با دفتر روابط عمومی سيگاری تماس حاصل فرمايند.

ميل بزنيد : cigari@webgard.com


****

Moment

آيا تا به حال سانفرانسيسکو رفته ايد؟
آيا فيلم دائی جان ناپلئون را ديده ايد؟
آيا تا به حال گرفتار ساطور شيرعلی قصاب شده ايد؟
آيا کتاب دائی جان ناپلئون را خوانده ايد؟

اگر نه که ، بر شما واجب است .
اگر هم آری ، باز هم واجب است.
والا دروغ چرا ؟ ؛ تا قبر آ..آ...آ...آ...
بشتابيد !
دائی جان ناپلئون تقديم می کند.

****

ای تنبلای بی سوات ؛
بجنبيد که ماهی رو بايد تازه خواند.

تازه من شنيدم اين يکی فسفر مغزش هم بالاست !

Wednesday, August 13

من همين گوشه موشه ها خودمو پارک می کنم ، تا فردا !
Full Moon Madness !

Tuesday, August 12

Dis, qu'as tu fait, toi que voilà de ta jeunesse ?
* بگذار چنان از خواب برآيم
که کوچه های شهر
حضور مرا در يابند.


****

* از انسانی که تويی
قصه ها می توانم کرد ؛

غم نان اگر بگذارد !

Sunday, August 10

سوسکه ،
همينجور که داشت نفسهای آخر رو می کشيد گفت:
ازت متنفرم !
بهش گفتم : هانی ، دل به دل راه داره !

Saturday, August 9




Radio Head - The Gloaming
Download


****

هوی ، با توام !
آره با تو ام ، ای تابستون آشغال !
آخه چطوری بايد تو کله تو فرو کرد که ديگه نمی خوامت و بس امی !
پاشو کاسه کوزه ات رو جمع کن ، برو پی کارت ، تا نزدم مقطوع النسل ات نکردم !
هرررری

Friday, August 8

دامبولی
من می پرم بالا
دامبولی
تو می پری پايين
دامبولی
چه خوشيم ما
دامبولی
کی بود می گفت خرم من؟
دامبولی
اين کمره؟
دامبولی
تو خوبی !
دامبولی
گندم ، گل گندم ..می خوريم..
دامبولی؟؟؟

Thursday, August 7

در کوچه باد می آيد ؛
و من به جفتگيری گلها می انديشم ...

****

گاهی زندگی چيزی مفرح تر از يک آسانسور نيست.
يک آسانسور که هی هر روز تو رو ميبره پايين ،تا ورودی دنيا
و هر شب مياردت بالا ، تا تخت خواب ، ورودیِ دنيای خواب .
بالا
پايين
بالا
پايين
همين.
فقط گاهی اندازه اتاقک اين آسانسور فرق می کنه.
يا مدل باز شدن درش.
گاهی هم برات ، برای تنوع Careless whispers جرج مايکل رو ميزنه.
بعضی وقتها هم يک خانومه توش قايم شده ،
هی زودی تا به يک طبقه ميرسی با عشوه ميگه : طبقه همکف..پارکينگ..ورودی دنيا ..
( از من به تو نصيحت سعی نکن دنبالش بگردی ، حسابی تو يک سوراخی قايم شده و فقط عشوه خشکه مياد ! )
گاهی آينه داره ، گاهی نداره
و فقط هی ميره بالا ، مياد پايين
بالا
پايين
پايين
همين !


****

A Woman Who Sold The World !



****

سکوت آينه سنگين بود
و من به خواب فرو رفتم
و قاب آينه از عکس من تهی گرديد...



Sunday, August 3

واسه خودت
بدتر از خر موندی وسط يک دره تنگ ،
آب تا کمرت ميرسه و محکمتر از هشت تا جکوزی با تمام فشار می خوره به پاهات ،
زير پاهات کلی سنگهای قلمبه لغزونه .
تمام تلاشت اينه که قدمی به جلو برداری و نيافتی
و تمام فکر و ذکرت اينه که اگه بيافتی تو آب
خيس شدن دوربينت يا cd man ات يا موبايلت بدتره
يا خيس شدن سيگارهات ؟
و خلاصه کلی واسه خودت درگيری داری .
اونوقت حاجی برمی گرده بهت می گه:
فکر کن ، اگه همينجور که ما داريم تو اين تنگه واسه خودمون ميريم
زلزله بياد و اين سنگها بريزند اين وسط روی ما
اين دره کاملا بسته ميشه !
و شايد اونوقت وضعيتمون ناجور بشه ها ؟ نه ؟؟ !

!!!!!

Saturday, August 2

اين روزها
قورباغه سبز هر فرصتی که پيدا می کنه ،
شالاپی می پره تو آب .
بعد همينجور خوش و خرم ، واسه خودش شنا می کنه.
خسته که ميشه طاق باز رو آب می خوابه
از دهنش مثل فواره آب ميده بيرون.
و هی سعی می کنه آب رو با قوس بيشتری پرتاب کنه.
آخر سر هم مياد ميشينه کنار آب ، پاهاشو می گذاره تو آب
و از ليمونادی که فرمولش رو فقط خودش بلده
و هميشه يک چتر قرمز کوچولو هم توشه می خوره !
و از خوشی يک غور قورهای بلندی از ته دل می کنه
که دلم می خواد با همين دستهای خودم خفه اش کنم !