Thursday, August 7

در کوچه باد می آيد ؛
و من به جفتگيری گلها می انديشم ...

****

گاهی زندگی چيزی مفرح تر از يک آسانسور نيست.
يک آسانسور که هی هر روز تو رو ميبره پايين ،تا ورودی دنيا
و هر شب مياردت بالا ، تا تخت خواب ، ورودیِ دنيای خواب .
بالا
پايين
بالا
پايين
همين.
فقط گاهی اندازه اتاقک اين آسانسور فرق می کنه.
يا مدل باز شدن درش.
گاهی هم برات ، برای تنوع Careless whispers جرج مايکل رو ميزنه.
بعضی وقتها هم يک خانومه توش قايم شده ،
هی زودی تا به يک طبقه ميرسی با عشوه ميگه : طبقه همکف..پارکينگ..ورودی دنيا ..
( از من به تو نصيحت سعی نکن دنبالش بگردی ، حسابی تو يک سوراخی قايم شده و فقط عشوه خشکه مياد ! )
گاهی آينه داره ، گاهی نداره
و فقط هی ميره بالا ، مياد پايين
بالا
پايين
پايين
همين !


****

A Woman Who Sold The World !



****

سکوت آينه سنگين بود
و من به خواب فرو رفتم
و قاب آينه از عکس من تهی گرديد...