Saturday, November 30

گوشه ها سائيده می شود؛
شکلها تغيير می کنند.....

من قطعه گم شده هيچ کس نيستم!
از ساعات عشق هم چيزی نمی ماند.
مگر خلسه محوی در مشام انديشه ام
و کبودی خوش رنگ گوشه لبت
به نشان شوری تابستانه
در يگانگی ملتهب ِمان.

There's too much Dilemma,Runnin' through my veins.

Tuesday, November 26

باز می گردم.
هميشه باز می گردم.
مرا تصديق کنی يا انکار،
مرا سرآغازی بپنداری يا پايان،
من در پايان پايان ها فرو نمی روم.
چه بسيار بارها
در ميانه راه می مانی
گوش هايت را از صداهای مزاحم خط می زنی
تا به آوای دوردستی گوش بگشايی
که شايد از ناکجای هستی برخيزد!
با تنهايی خود،
به تنهايی من سری بزن.
با هم لبی تر می کنيم،
سيگاری دود می کنيم،
از گذشته ها حرف می زنيم،
راجع به آينده روياپردازی می کنيم،
می خنديم،
می گرييم،
از هم جدا می شويم
و باز با تنهايی خود تنها می شويم.


- بزرگترين نيروی فکری پس از بيست و اندی سال انقلاب همچنان حماقت و سفاهت است.
با اين تفاوت که اين هم مثل باقی چيزها به نسبت های نجومی بزرگ شده است.
تنها شکل ممکن اعتراض، شکستن قانون است.
می فهمی؟
- من با شکم گشنه هيچی نمی فهمم!
اگر يک چيز برای او مهم بود،همان هيچ بود.
برای تسکين يافتن،می شود رفت به مسجد.
مسجد هم کم نيست.
هر گوشه ای يکدانه !
ولی مگر آدم بی کار است؟
می رود يک ليوان شيرقهوه (!) می خورد که به همان اندازه تسکين دهنده است.

Monday, November 25


THERE'S A LOT OF SADNESS IN THE WORLD..

Right now, as you read this,
7Million people are having SEX !
And you're on the computer!


فعال ترين دانشگاه در زمينه سياسی دانشگاه ما است.
اگر از اکثر دانشجويان فعال دانشگاه ما در زمينه سياست سوالی بکنی،
مثلا بپرسی: به نظرت آخر کارِ دکتر آقاجری چطور ميشه؟ همچين مثل هالوچهارشنبه نگاهت ميکنند که به عقل خودت شک می کنی.
عوضش کافیِ از دخترها راجع به آخرين مد زمستونی،آرايش،ماشين،جديدترين مد گوشی موبايل يا روشهای شوهريابی
و از پسرها راجع به ماشين،لباس،باحال ترين دختر دانشگاه،عجق وجق ترين مدل مو،دوست دختر تازه شون يا موثرترين روش مخ زدن بپرسی
تا ساعتها بدون وقفه برات حرف بزنند.
يک عده هم مثل من و نغمه ناجور اگه لطف کنيم و سرکلاسهامون تشريف ببريم،
نهايت فعاليت رو از خودمون نشون داديم.

Sunday, November 24

.I Dont need no drugs to calm me
.I Dont need no drugs to calm me
.I Dont need no drugs to calm me

حالا يه پک از اون Joint ات بده ببينم.
يکی دو پک که خيلی فرقی نمی کنه.
- کتاب جديد چی خوندی؟
- هيچی.
- سرکار گذاشتی ها.پس چی هر روز بهت ميگم بيا بريم بيرون ميگی نمی تونم ،
دارم مطالعه می کنم.
- مگه وبلاگ خوندن و آرشيو وبلاگهای جديدالکشف رو خوندن و Comment های
وبلاگها رو خوندن،وقتی برای از خونه بيرون اومدن و حالی برای کتاب خوندن
می گذاره؟؟؟

Thursday, November 21

,And i listen for answers,in the cold wind
for instruction,for comfort
.but all i hear is the infallible promise of winter
*می دانيد بدترين ويژگی مهاجران چيست؟
اين است که چمدانهايشان خالی است.
منظور چمدانهای معنوی است و نه آنهايی که از چرم و مقوا ساخته شده است و تک و توکی يادگاری های معنی باخته در آنها يافت می شود.
ما فقط از زادگاهمان واکنده نشده ايم،از تاريخ و ياد و زمان هم جدا شده ايم.
شايد من هم چنين آدمی باشم و پاکستان هم چنين کشوری ... .

*اينو من نگفتم ها!
سلمان رشدی گفته،
در کتاب آيات شيطانی.

Wednesday, November 20


Je suis mort
البته فعلا

Tuesday, November 19



اون لِگوهای بچگی يادته؟
اون لِگوهای رنگی رنگی که ساعتها سرمون رو گرم می کرد.
ساعتهايی که ساکت می نشستيم و هی سعی می کرديم هرچيز عجيب غريبی رو که تو ذهنمون است، باهاشون بسازيم.
خونه های رويايی.اتاقهای عجيب.پارکهای بی سر و ته.ماشين های من درآوردی...
و از همه معمول تر،ساختن برجهای بلندی بود که تو خيالمون سر به فلک می کشيد.برجهای بلند و بی قواره ای که در نظرمون قشنگ ترين بودند.
و اغلب چون در ساختنشون از همه تيکه های لِگومون استفاده می کرديم،بعضی جاهای برجمون پهن بود بعضی جاها نازک.
و وجه مشترک همه اين برجها اين بود که به يک فوت بند بودند و با کوچکترين تکونی می ريختند.
ولی وقتی برجهامون می ريخت،اصلا ناراحتمون نمی کرد،لجمون نمی گرفت،دلمون نمی شکست،سرخورده ونا اميد و مايوس نمی شديم ،
بلافاصله می نشستيم و يک برج بی قواره ديگه می ساختيم.

حالا بزرگ شديم،ديگه با لِگوها بازی نميکنيم.
ولی قصه هنوز ادامه داره.
بازی هنوز ادامه داره.
ممکنه شکلش عوض شده باشه ولی اصلش همونیِ که بود.
زندگی هم مثل مامان- باباهامون، تيکه های لِگوای در اختيار ما قرار داده.
تيکه هايی که هر کدوم يک اسم دارند.
شانس.موقعيت.بخت.اقبال.عقل.هوش.درک.فهم.شعور.تجربه و موقعيت شناسی...
حالا ما آدم بزرگها،هر روز صبح که از خواب بلند ميشيم
با اين تيکه های لِگو سر و کله ميزنيم وسعی می کنيم به بهترين نحو اين تيکه ها و داده ها رو جوری کنار هم بچينيم که به شکلی که مد نظرمونِ و ايدالمونِ نزديک تر باشه.
غافل از اينکه الان هم،اکثر مواقع، مثل زمان بچگی داريم برجهايی می سازيم که بی قواره اند و به يک فوت بندند.
و تنها فرقی که اين بازی کرده اينه که،با فرو ريختن برجهامون،
ناراحت ميشيم،
لجمون ميگيره،
دلمون ميشکنه،
سرخورده ميشيم،
نا اميد ميشيم،
مايوس ميشيم
.......

Monday, November 18


For every sin, I'll have to pay
I've come to work, I've come to play
I think I'll find another way
It's not my time to go

I'm gonna avoid the cliche
I'm gonna suspend my senses
I'm gonna delay my pleasure
I'm gonna close my body now

I guess, die another day
I guess I'll die another day
I guess, die another day
I guess I'll die another day


ميگم همينه،خودشه؛ نياز به ايمونِ -باور-اعتقاد-باور حق.
ايمان به مبدإ-به خورشيد-به نور- به انرژی.
به يک اصل درست.
شايد اگر باور باشه؛دروغ نباشه.
شايد اگر اعتقاد باشه؛ بدگوئی اين و اون و واسه هم زدن نباشه.
شايد اگر ايمان باشه؛ شرف باشه- عشق باشه- همکاری باشه.
کسی چه ميدونه شايد درمون هر درد بی درمونی باشه !
تا حالا شده ۳ صبح سيگارت تموم بشه
بعد
اعصابت له بشه
و
نطقت کور؟؟؟؟
بی غمی عيب بزرگی است که دور از ما باد.
*ای پدری که در آسمانها هستی،
امروز قتل عام هميشگی را از ما دريغ نکن.
ما را از ترحم،عشق و از اطمينان به بشريت و اطلاعاتی که پسرت مسيح به ما داده
تهی کن.
چون همانطور که هرگز حرفهايش به دردی نخوردند،
حالا هم دردی را دوا نخواهند کرد.
شکرت.
آمين.

*زندگی جنگ و ديگر هيچ:اوريانا فالاچی

Saturday, November 16

memo of the day

بخشنده باش.
فراموش کن.
بگذر.
کينه ها رو خاک کن.
نگذار ريشه هاش عميق و عميق تر بشه و وجودت رو پر کنه.
سعی کن... .
زندگی بدون انگيزه يعنی: مرگ
مرگ
مرگ.

ولی سوال اينه: انگيزه واقعی چيه؟
بعضی حرفها رو نبايد زد.

Friday, November 15

برات تعريف کرده بودم که تصادف کردم و چه اعصابی ازم خرد شد؟
يک ماهِ که مرتيکه منو معطل کرده ،نمی ياد بريم اداره راهنمايی رانندگی کروکی اصلی رو بکشيم و خلاص بشيم
و الانم يک هفته است که تشريف برده کربلا !

خلاصه قورباغه سبزعزيزم همينجور زخمی مونده.
اينم مدرکی از صحنه جنايت !





....Run, Rabbit Run
اِ..deha،می گم Run...يالا
دِ، چِخه.....
پنجره روح مهربان اطاق است.

- بابا بچه اون پنجره رو ببند بيا تو!
الان يک ساعته کله ات رو از پنجره کردی بيرون ميگی داری بارون رو بو می کنی.
هم ما يخ کرديم ،هم نوک دماغت از سرما شده عين گوجه فرنگی !
آخه اينم شد کار؟؟بعد بشين بگو من ابله از نوع رئال نيستم !

Thursday, November 14

! Have a big break,Have a chanky Kit Kat
زندگی يعنی،
نگاه کردن به دنيای اطراف از ورای شيشه خيس از بارانِ ماشين
و اينکه هرچقدر هم که تصاوير جلوت محو باشه،
دلت نياد برف پاکن رو بزنی.

Wednesday, November 13

- ابلهی هستی تو ها!
- من؟جدا؟
- آره،منتهی ابله از نوعِ ابلهِ داستايوسکی نه ، ابله از نوع رئال!
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهيد که نيلگون به می طهارت کرد.
و
Tough times in life
يعنی وقتی که انار آب لمبو يکهو ناغافل تو دستت می ترکه
و گند ميزنه به پيرهن نوِ سفيدت !
زندگی يعنی، انار آب لمبو !

Tuesday, November 12

تا Yahoo messenger است،
زندگی بايد کرد !
دوش رو باز می کنی،
می شينی زير قطرات گرمش
و زانوهاتو بغل می کنی.
همين طور که آرامشِ گرما و بخارِ آب،جسم ات رو در بر می گيره،
فکرت شروع می کنه به دويدن.
می دود و می دود..
به گوشه هايی سر ميزنه که ياد آوريشون متعجبت می کنه.
متعجب از خودت می پرسی:

کی بزرگ شدم؟
کی خاطرات بچگيم به فراموشی سپرده شد؟
کی جوونيم جزو گذشته شد؟
کی خاطرات اون دوران انقدر از من دور شدند؟
کی آدمهای اون دوران در غبار زمان گم شدند؟
کی بغل دستيم در مدرسه،ميز يکی مونده به آخر،رديف وسط يادم رفت؟
کی اون اولين عشق،خاطره عشق شد؟
کی بود که ديگه يادآوری اولين بوسه،تبی در وجودم نيانداخت؟
کی اون شادی ها کم رنگ شدند؟
کی صدای خنده هام ،يواش شدند؟
کی پارتی ها،ولنتاين ها،چهارشنبه سوری ها برام بی مزه و يکنواخت شدند؟
کی نيمه شبها ،ريختن حس هام در نقاشی رو فراموش کردم؟
کی خوابهای رنگی شبهام تبديل به تصويرهای در هم سياه و سفيد شدند؟
کی رويا بافتن رو فراموش کردم؟
کی فرسوده شدم؟
کی بزرگ شدم؟؟
کی ؟
کی ؟؟
کی؟؟؟
- کمی چای درست کن.
خسته ام ،تنم درد می کند.
هليا درد تن،درد روح را سبکتر می کند.
بالش نرم،شراب شبهای خالی زندگی است.
و اما من،
روزها را چون سکه های طلا در خواب گم کرده ام... .
غر زدن هم بعد يه مدت،عادت ميشه.
وقتی عادت شد،خودتم ميشی يکی از همين آدمهايی که هميشه راجع بهشون غر ميزنی.
پس بيا برای يه مدتی هم که شده،
روزه غر بگيريم.
?what's down
بعضی روزها روح من کمرنگه.
امروز از اون روزهاست.

Sunday, November 10

کسی يه خبر خاله زنکی خوب نداره بگه،يه کم دلمون بازشه؟؟؟
اگر ديوار نباشد،پيچک به کجا خواهد پيچيد؟
اسکناسهای کهنه را، نوارهای چسب حمايت ميکنند،
سربازان را،سنگرها.
و ما را هيچکس نخواهد پاييد... .
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هرکه در دايره گردش ايام افتاد .
؟
ای نخورده مست،
لحظه ديدار نزديک است.

Saturday, November 9

همچون خدايی که هست و نيست.
تو با منی
و
نيستی.
دلم می خواهد،
بچرخم و بچرخم و بچرخم
و باز بچرخم...
بچرخم تا وقتی که چشمها مو که باز کردم،
ببينم همه چی چرخيده و جاش عوض شده.
ببينم تمام اون راههايی که اشتباه رفتم،درست رفتم.
تمام اون لحظه هايی که يادآوريشون حس بدی بهم ميدن،ديگه عاری از حس بد هستند.
تمام اون آدمهايی که ردپای بدی روی دلم گذاشتن،ردپاشون پاک شده باشه.
تمام اون حرفهای که بايد ميزدم و نزدم، زده ام.
تمام اون حرفهايی که نبايد ميزدم و زدم، نزده ام.
تمام اون کارهايی که بايد می کردم و نکردم، کرده ام.
تمام اون ضعفهايی که دارم،ديگه ندارم.
......
, If someone makes himself in to an earthworm
??? can he complain if he is stepped on

Friday, November 8

حقيقت آينه ای بود در دست خداوند،
که از بالا افتاد و شکست.
هرکس تکه ای را برداشت
و گمان کرد که حقيقت را يافته است!

Thursday, November 7

? May i Hug my friend instead of working
?May i fall asleep after a soft Happy kiss
?May i have a Dog for a pet
?May i unfasten my loneliness
?May i pray at all
,I wonder
? Is there a difference in dreaming Geometry & bizarre sex positions

Wednesday, November 6

حاليا
خانه برانداز دل و دين نيست.
تا هم آغوش که می باشد و همخوابه کيست !
- به کدامين سو ميروی چنين شتابان؟
- به سوی موال !
Set the controls for the heart of the sun
Over the mountain watching the watcher
Breaking the darkness waking the grapevine
One inch of love is one inch of shadow
Love is the shadow that ripens the wine

Set the controls for the heart of the sun
...The heart of the sun
...The heart of the sun
...The heart of the sun




Tuesday, November 5

اميدوارم قلب ام بی آنکه ترک بخورد،تاب بياورد.
او مست ميکند
و مشت ميزند به در و ديوار
و سعی ميکند که بگويد
بسيار خسته و مايوس است.
او نااميديش را هم
مثل شناسنامه و تقويم و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد.
و نااميديش
آنقدر کوچک است که هر شب
در ازدحام ميکده گم ميشود.

Monday, November 4

تصليح

وقتی زير سيگاری ها را شستند و پاک کردند
ما سيگار کشيدن را ترک کرديم.
وقتی به ما گفتند که کتابهای مقدس،قمارکردن را از گناهان شمرده اند،ما ورقها را سوختيم.
با نخستين نسخه سرزنش آميز يک طبيب،
ما شرابخوری خوش شبهايمان را کنار گذاشتيم.
و چون داستان دستگيری بی کسان و يتيمان را در ساده ترين آيه های مذهبی خوانديم،
جيبهايمان را در دست اولين عابر فقير تکانديم،
و جامه هايمان را به دومين عابر برهنه بخشيديم.
و شنيديم که گفتند:
"خوشا به حال فروتنان و پرهيزگاران که شادی دنيا از آن ايشان است."
آنگاه،ابتدايی- برهنه - تهی- غمگين و سلامت رفتيم تا از رودخانه بگذريم،
رود طغيان کرد و همه ما در آب فرو رفتيم !

Sunday, November 3

مردها مثل همه اند،
زن ها مثل هيچکس
!
حنجره Bob Dylan
در کوچه های U.S
آيات اين مذهب را تلاوت می کند.

جمجمه ديرتر از ناف می سوزد،
جمجمه چه کرده است که ديرتر از ناف می سوزد؟؟
Nothing last forever
Even November rain
Deja-Vu




.Objects in the rear view mirror,appear closer than they are

Saturday, November 2



?How was your Holloween,by the way
گاهی خيلی نگران کلاغ های محلمون ميشم.
به نظر ميرسه خيلی غمگينند
و به شدت دچار روزمره گی !
قارقارشون هم خارج نوت، يکنواخت و بی انگيزه شده.

راستی اين همه کلاغ اينجا چيکار ميکنن؟