سرم درد می کنه
وگر نه می خواستم قصه اون بچه گربه ای رو تعریف کنم
که تو سرمای زمستون زد بیرون
راه رفتن تو برف براش سخت بود
هوا سرد بود
ولی دلش گرم بود
چون می دونست ازاد
و می دونست کجا می خواد بره
و می دونست یاد میگیره
که چه جوری جا پاش رو تو برف محکم کنه و جلو بره