ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد و ناتوانی این دستهای سیمانی
امضا : کون خیار
Sunday, September 21
بنی البشر است دیگر گاهی ترکمان می زند ، آن طور
Sunday, September 14
روزهایی هست که چرخ و فلک فکرها دیوانه وار می چرخد
چه چیز را فراموش کنم؟ به چه چیز عادت کنم ؟ زندگی من یک عادت مداوم است یک اعتیاد ازلی است من از فراموشی شروع کرده ام مغز من فاقد حافظه است فاقد گذشته است فاقد تاریخ است
خسته ام از نگاه کردن از شنیدن از لمس کردن از چشیدن از سعی از تکرار از ... آیا واقعا راه فراری هست؟
Tuesday, September 9
آدم است دیگر گاهی درد بدون درمون میگیره هرکاری کنه خوب نمیشه !
Sunday, September 7
آدم است دیگر گاهی دلش یک اتوبان می خواهد و سرعت و آهنگی که باهاش تا می تواند داد بزند خدا را چه دیدی ، شاید اینجوری شبانه تمام مشکلات دنیوی حل شد و دود شد و رفت هوا