دلم برای خودم تنگ شده
اون منی که بودم
اونی که به بهانه های ساده خوشبختی اش راضی بود
اونی که از گلِ نرگسی شاد میشد
واسه شاد بودنش آهنگی بس بود
غمش را از دل استکان عرقی ، لیوانی آبجو میشست
روزی بارانی ، بوی خاکِ نم خورده بس بود برای سبکبالی اش
رویا هایی داشت رنگی
و آرزوهایی دست یافتنی
و شب هایی
هووووم ، شب هایی که خودِ زنده گی بودند
دلم برای منی که بودم
برای خودِ خدا بیامرزم
تنگ شده