Saturday, March 15

برای تو؛

عزاداری يعنی پيراهن سياه پوشيدن.
عزاداری يعنی نوحه، هرچه جگرخراش تر از نوحه همسايه.
عزاداری يعنی بنگ بنگ، صدای طبل.
عزاداری يعنی دسته، درست وسط خيابان ،با آمبولانسی پشت ترافيک.
عزاداری يعنی پرده سياه بر درها و ديوارها.
عزاداری يعنی شيون و زاری ،10روز قبل از مردن عزيز.
عزاداری يعنی غذا،
از اين صف به اون صف،از اين خونه به اون خونه
قيمه و قرمه و فسنجون با زرشک پلو و عدس پلو و آش ،همه با هم !
کمی هم شعله زرد و حليم و کله پاچه ،تنگش.
عزاداری يعنی خون خون خون...
روی زمين،روی اسفالت،لب جوب،
زود جلوی چشم بچه رو بگير!
عزاداری يعنی لاشه های به ميخ کشيده.دراز به دراز.
عزاداری يعنی پاتوق.
عزاداری يعنی ديدن همه ديری نديده ها.
عزاداری يعنی اجازه ای معتبر برای تا ديروقت بيرون ماندن.
و
عزاداری يعنی، دلی از عزا در آوردن.