انگاری ، پنداری
یه جورایی مه !
انگوری انگوری !
Sunday, July 31
Friday, July 29
Thursday, July 28
Wednesday, July 27
Tuesday, July 26
Monday, July 25
معجونی از
بلاتکلیفی کسالت بار
انتظار خفه کننده
هوای راکد بدون بادی همراه با خبری
روزهایی که در تقلید از هم ماهر شده اند
موریانه هایی که مغزم را می خورند
طعم تلخ چیزهایی که دوست ندارم باشند و هستند
همه در لیوانی در دست من دیده می شوند
و من به قرصی گرد در دست دیگرم خیره شده ام
... گرچه سوراخ راه آب سینک وسوسه کننده به نظر می رسه ..
شب
خسته از لولیدن در تخت
با چشمهای کاملا باز
به سقف خیره می شوم
فکر می کنم
اما
شاید نیایی ای پسر رویاها
و ما بگذریم آنگونه که دنیا ...
امید و خاطره را
از نگاهی به نگاه دیگر بسپاریم .
بلاتکلیفی کسالت بار
انتظار خفه کننده
هوای راکد بدون بادی همراه با خبری
روزهایی که در تقلید از هم ماهر شده اند
موریانه هایی که مغزم را می خورند
طعم تلخ چیزهایی که دوست ندارم باشند و هستند
همه در لیوانی در دست من دیده می شوند
و من به قرصی گرد در دست دیگرم خیره شده ام
... گرچه سوراخ راه آب سینک وسوسه کننده به نظر می رسه ..
شب
خسته از لولیدن در تخت
با چشمهای کاملا باز
به سقف خیره می شوم
فکر می کنم
اما
شاید نیایی ای پسر رویاها
و ما بگذریم آنگونه که دنیا ...
امید و خاطره را
از نگاهی به نگاه دیگر بسپاریم .
Friday, July 22
Thursday, July 21
Wednesday, July 20
Tuesday, July 19
Monday, July 18
Friday, July 15
Thursday, July 14
Wednesday, July 13
مادر ،
تولد فرزندت را تبریک می گویم .
نگرانش هستی ؟
باز هم که دراز کشیده است .
دنبال کاری نمی رود
ازدواجش هم که اشتباه بود .
روز به روز لاغرتر می شود ، ریش نزده است .
چه نگاه غمگنانه و پر محبتی داری .
کاش بتوانم تولد نگرانی هایت را تبریک بگویم .
او از تو به ارث برده است
سر سپردن به زمانه را بی هیچ تردیدی
و سرسختی در احساساتش را .
نه توانستی سعادتمندش کنی و نه پر آوازه .
خو داشتن به تنهایی ، تنها استعداد اوست .
پنجره اتاقش را باز کن
بگذار آفتاب از لای برگهای لرزان
با بوسه ای چشم بگشاید .
دفترش را به او بده و شیشه جوهرش را
یک لیوان قهوه اش را بده
و او را که از در بیرون می رود ، تماشا کن .
*
تولد فرزندت را تبریک می گویم .
نگرانش هستی ؟
باز هم که دراز کشیده است .
دنبال کاری نمی رود
ازدواجش هم که اشتباه بود .
روز به روز لاغرتر می شود ، ریش نزده است .
چه نگاه غمگنانه و پر محبتی داری .
کاش بتوانم تولد نگرانی هایت را تبریک بگویم .
او از تو به ارث برده است
سر سپردن به زمانه را بی هیچ تردیدی
و سرسختی در احساساتش را .
نه توانستی سعادتمندش کنی و نه پر آوازه .
خو داشتن به تنهایی ، تنها استعداد اوست .
پنجره اتاقش را باز کن
بگذار آفتاب از لای برگهای لرزان
با بوسه ای چشم بگشاید .
دفترش را به او بده و شیشه جوهرش را
یک لیوان قهوه اش را بده
و او را که از در بیرون می رود ، تماشا کن .
*
Monday, July 11
Sunday, July 10
Saturday, July 9
Friday, July 8
Subscribe to:
Posts (Atom)