معجونی از
بلاتکلیفی کسالت بار
انتظار خفه کننده
هوای راکد بدون بادی همراه با خبری
روزهایی که در تقلید از هم ماهر شده اند
موریانه هایی که مغزم را می خورند
طعم تلخ چیزهایی که دوست ندارم باشند و هستند
همه در لیوانی در دست من دیده می شوند
و من به قرصی گرد در دست دیگرم خیره شده ام
... گرچه سوراخ راه آب سینک وسوسه کننده به نظر می رسه ..
شب
خسته از لولیدن در تخت
با چشمهای کاملا باز
به سقف خیره می شوم
فکر می کنم
اما
شاید نیایی ای پسر رویاها
و ما بگذریم آنگونه که دنیا ...
امید و خاطره را
از نگاهی به نگاه دیگر بسپاریم .