این حجم ابری دلگیر، آسمان است
تاریک و مشوش پر از وسوسه باریدن
این که پرسه می زند باد است
پشت این پنجره ء بسته
عشق پیدا نیست
روز پیدا نیست
زندگی پیدا نیست
و زمین
بارور از گریه نسلی تنهاست
زندگی را دیدم
من که از نسل گمشده عاشقان بی بارانم
گیج رفتارش شدم
صبح
حوصله نداشت
عصر
عاشق بود
و شب
در رختخواب دلتنگی
خمیازه می کشید
فردا
همه ی موهایش
سفید شده بود.