گوشه ها سائيده می شود؛
شکلها تغيير می کنند.....
من قطعه گم شده هيچ کس نيستم!
Saturday, November 30
Tuesday, November 26
Monday, November 25
فعال ترين دانشگاه در زمينه سياسی دانشگاه ما است.
اگر از اکثر دانشجويان فعال دانشگاه ما در زمينه سياست سوالی بکنی،
مثلا بپرسی: به نظرت آخر کارِ دکتر آقاجری چطور ميشه؟ همچين مثل هالوچهارشنبه نگاهت ميکنند که به عقل خودت شک می کنی.
عوضش کافیِ از دخترها راجع به آخرين مد زمستونی،آرايش،ماشين،جديدترين مد گوشی موبايل يا روشهای شوهريابی
و از پسرها راجع به ماشين،لباس،باحال ترين دختر دانشگاه،عجق وجق ترين مدل مو،دوست دختر تازه شون يا موثرترين روش مخ زدن بپرسی
تا ساعتها بدون وقفه برات حرف بزنند.
يک عده هم مثل من و نغمه ناجور اگه لطف کنيم و سرکلاسهامون تشريف ببريم،
نهايت فعاليت رو از خودمون نشون داديم.
اگر از اکثر دانشجويان فعال دانشگاه ما در زمينه سياست سوالی بکنی،
مثلا بپرسی: به نظرت آخر کارِ دکتر آقاجری چطور ميشه؟ همچين مثل هالوچهارشنبه نگاهت ميکنند که به عقل خودت شک می کنی.
عوضش کافیِ از دخترها راجع به آخرين مد زمستونی،آرايش،ماشين،جديدترين مد گوشی موبايل يا روشهای شوهريابی
و از پسرها راجع به ماشين،لباس،باحال ترين دختر دانشگاه،عجق وجق ترين مدل مو،دوست دختر تازه شون يا موثرترين روش مخ زدن بپرسی
تا ساعتها بدون وقفه برات حرف بزنند.
يک عده هم مثل من و نغمه ناجور اگه لطف کنيم و سرکلاسهامون تشريف ببريم،
نهايت فعاليت رو از خودمون نشون داديم.
Sunday, November 24
Thursday, November 21
*می دانيد بدترين ويژگی مهاجران چيست؟
اين است که چمدانهايشان خالی است.
منظور چمدانهای معنوی است و نه آنهايی که از چرم و مقوا ساخته شده است و تک و توکی يادگاری های معنی باخته در آنها يافت می شود.
ما فقط از زادگاهمان واکنده نشده ايم،از تاريخ و ياد و زمان هم جدا شده ايم.
شايد من هم چنين آدمی باشم و پاکستان هم چنين کشوری ... .
*اينو من نگفتم ها!
سلمان رشدی گفته،
در کتاب آيات شيطانی.
اين است که چمدانهايشان خالی است.
منظور چمدانهای معنوی است و نه آنهايی که از چرم و مقوا ساخته شده است و تک و توکی يادگاری های معنی باخته در آنها يافت می شود.
ما فقط از زادگاهمان واکنده نشده ايم،از تاريخ و ياد و زمان هم جدا شده ايم.
شايد من هم چنين آدمی باشم و پاکستان هم چنين کشوری ... .
*اينو من نگفتم ها!
سلمان رشدی گفته،
در کتاب آيات شيطانی.
Wednesday, November 20
Tuesday, November 19
اون لِگوهای بچگی يادته؟
اون لِگوهای رنگی رنگی که ساعتها سرمون رو گرم می کرد.
ساعتهايی که ساکت می نشستيم و هی سعی می کرديم هرچيز عجيب غريبی رو که تو ذهنمون است، باهاشون بسازيم.
خونه های رويايی.اتاقهای عجيب.پارکهای بی سر و ته.ماشين های من درآوردی...
و از همه معمول تر،ساختن برجهای بلندی بود که تو خيالمون سر به فلک می کشيد.برجهای بلند و بی قواره ای که در نظرمون قشنگ ترين بودند.
و اغلب چون در ساختنشون از همه تيکه های لِگومون استفاده می کرديم،بعضی جاهای برجمون پهن بود بعضی جاها نازک.
و وجه مشترک همه اين برجها اين بود که به يک فوت بند بودند و با کوچکترين تکونی می ريختند.
ولی وقتی برجهامون می ريخت،اصلا ناراحتمون نمی کرد،لجمون نمی گرفت،دلمون نمی شکست،سرخورده ونا اميد و مايوس نمی شديم ،
بلافاصله می نشستيم و يک برج بی قواره ديگه می ساختيم.
حالا بزرگ شديم،ديگه با لِگوها بازی نميکنيم.
ولی قصه هنوز ادامه داره.
بازی هنوز ادامه داره.
ممکنه شکلش عوض شده باشه ولی اصلش همونیِ که بود.
زندگی هم مثل مامان- باباهامون، تيکه های لِگوای در اختيار ما قرار داده.
تيکه هايی که هر کدوم يک اسم دارند.
شانس.موقعيت.بخت.اقبال.عقل.هوش.درک.فهم.شعور.تجربه و موقعيت شناسی...
حالا ما آدم بزرگها،هر روز صبح که از خواب بلند ميشيم
با اين تيکه های لِگو سر و کله ميزنيم وسعی می کنيم به بهترين نحو اين تيکه ها و داده ها رو جوری کنار هم بچينيم که به شکلی که مد نظرمونِ و ايدالمونِ نزديک تر باشه.
غافل از اينکه الان هم،اکثر مواقع، مثل زمان بچگی داريم برجهايی می سازيم که بی قواره اند و به يک فوت بندند.
و تنها فرقی که اين بازی کرده اينه که،با فرو ريختن برجهامون،
ناراحت ميشيم،
لجمون ميگيره،
دلمون ميشکنه،
سرخورده ميشيم،
نا اميد ميشيم،
مايوس ميشيم
.......
Monday, November 18
For every sin, I'll have to pay
I've come to work, I've come to play
I think I'll find another way
It's not my time to go
I'm gonna avoid the cliche
I'm gonna suspend my senses
I'm gonna delay my pleasure
I'm gonna close my body now
I guess, die another day
I guess I'll die another day
I guess, die another day
I guess I'll die another day
ميگم همينه،خودشه؛ نياز به ايمونِ -باور-اعتقاد-باور حق.
ايمان به مبدإ-به خورشيد-به نور- به انرژی.
به يک اصل درست.
شايد اگر باور باشه؛دروغ نباشه.
شايد اگر اعتقاد باشه؛ بدگوئی اين و اون و واسه هم زدن نباشه.
شايد اگر ايمان باشه؛ شرف باشه- عشق باشه- همکاری باشه.
کسی چه ميدونه شايد درمون هر درد بی درمونی باشه !
ايمان به مبدإ-به خورشيد-به نور- به انرژی.
به يک اصل درست.
شايد اگر باور باشه؛دروغ نباشه.
شايد اگر اعتقاد باشه؛ بدگوئی اين و اون و واسه هم زدن نباشه.
شايد اگر ايمان باشه؛ شرف باشه- عشق باشه- همکاری باشه.
کسی چه ميدونه شايد درمون هر درد بی درمونی باشه !
Saturday, November 16
Friday, November 15
Thursday, November 14
Wednesday, November 13
Tuesday, November 12
دوش رو باز می کنی،
می شينی زير قطرات گرمش
و زانوهاتو بغل می کنی.
همين طور که آرامشِ گرما و بخارِ آب،جسم ات رو در بر می گيره،
فکرت شروع می کنه به دويدن.
می دود و می دود..
به گوشه هايی سر ميزنه که ياد آوريشون متعجبت می کنه.
متعجب از خودت می پرسی:
کی بزرگ شدم؟
کی خاطرات بچگيم به فراموشی سپرده شد؟
کی جوونيم جزو گذشته شد؟
کی خاطرات اون دوران انقدر از من دور شدند؟
کی آدمهای اون دوران در غبار زمان گم شدند؟
کی بغل دستيم در مدرسه،ميز يکی مونده به آخر،رديف وسط يادم رفت؟
کی اون اولين عشق،خاطره عشق شد؟
کی بود که ديگه يادآوری اولين بوسه،تبی در وجودم نيانداخت؟
کی اون شادی ها کم رنگ شدند؟
کی صدای خنده هام ،يواش شدند؟
کی پارتی ها،ولنتاين ها،چهارشنبه سوری ها برام بی مزه و يکنواخت شدند؟
کی نيمه شبها ،ريختن حس هام در نقاشی رو فراموش کردم؟
کی خوابهای رنگی شبهام تبديل به تصويرهای در هم سياه و سفيد شدند؟
کی رويا بافتن رو فراموش کردم؟
کی فرسوده شدم؟
کی بزرگ شدم؟؟
کی ؟
کی ؟؟
کی؟؟؟
می شينی زير قطرات گرمش
و زانوهاتو بغل می کنی.
همين طور که آرامشِ گرما و بخارِ آب،جسم ات رو در بر می گيره،
فکرت شروع می کنه به دويدن.
می دود و می دود..
به گوشه هايی سر ميزنه که ياد آوريشون متعجبت می کنه.
متعجب از خودت می پرسی:
کی بزرگ شدم؟
کی خاطرات بچگيم به فراموشی سپرده شد؟
کی جوونيم جزو گذشته شد؟
کی خاطرات اون دوران انقدر از من دور شدند؟
کی آدمهای اون دوران در غبار زمان گم شدند؟
کی بغل دستيم در مدرسه،ميز يکی مونده به آخر،رديف وسط يادم رفت؟
کی اون اولين عشق،خاطره عشق شد؟
کی بود که ديگه يادآوری اولين بوسه،تبی در وجودم نيانداخت؟
کی اون شادی ها کم رنگ شدند؟
کی صدای خنده هام ،يواش شدند؟
کی پارتی ها،ولنتاين ها،چهارشنبه سوری ها برام بی مزه و يکنواخت شدند؟
کی نيمه شبها ،ريختن حس هام در نقاشی رو فراموش کردم؟
کی خوابهای رنگی شبهام تبديل به تصويرهای در هم سياه و سفيد شدند؟
کی رويا بافتن رو فراموش کردم؟
کی فرسوده شدم؟
کی بزرگ شدم؟؟
کی ؟
کی ؟؟
کی؟؟؟
Sunday, November 10
Saturday, November 9
دلم می خواهد،
بچرخم و بچرخم و بچرخم
و باز بچرخم...
بچرخم تا وقتی که چشمها مو که باز کردم،
ببينم همه چی چرخيده و جاش عوض شده.
ببينم تمام اون راههايی که اشتباه رفتم،درست رفتم.
تمام اون لحظه هايی که يادآوريشون حس بدی بهم ميدن،ديگه عاری از حس بد هستند.
تمام اون آدمهايی که ردپای بدی روی دلم گذاشتن،ردپاشون پاک شده باشه.
تمام اون حرفهای که بايد ميزدم و نزدم، زده ام.
تمام اون حرفهايی که نبايد ميزدم و زدم، نزده ام.
تمام اون کارهايی که بايد می کردم و نکردم، کرده ام.
تمام اون ضعفهايی که دارم،ديگه ندارم.
......
بچرخم و بچرخم و بچرخم
و باز بچرخم...
بچرخم تا وقتی که چشمها مو که باز کردم،
ببينم همه چی چرخيده و جاش عوض شده.
ببينم تمام اون راههايی که اشتباه رفتم،درست رفتم.
تمام اون لحظه هايی که يادآوريشون حس بدی بهم ميدن،ديگه عاری از حس بد هستند.
تمام اون آدمهايی که ردپای بدی روی دلم گذاشتن،ردپاشون پاک شده باشه.
تمام اون حرفهای که بايد ميزدم و نزدم، زده ام.
تمام اون حرفهايی که نبايد ميزدم و زدم، نزده ام.
تمام اون کارهايی که بايد می کردم و نکردم، کرده ام.
تمام اون ضعفهايی که دارم،ديگه ندارم.
......
Friday, November 8
Thursday, November 7
Wednesday, November 6
Set the controls for the heart of the sun
Over the mountain watching the watcher
Breaking the darkness waking the grapevine
One inch of love is one inch of shadow
Love is the shadow that ripens the wine
Set the controls for the heart of the sun
...The heart of the sun
...The heart of the sun
...The heart of the sun
Over the mountain watching the watcher
Breaking the darkness waking the grapevine
One inch of love is one inch of shadow
Love is the shadow that ripens the wine
Set the controls for the heart of the sun
...The heart of the sun
...The heart of the sun
...The heart of the sun
Tuesday, November 5
Monday, November 4
تصليح
وقتی زير سيگاری ها را شستند و پاک کردند
ما سيگار کشيدن را ترک کرديم.
وقتی به ما گفتند که کتابهای مقدس،قمارکردن را از گناهان شمرده اند،ما ورقها را سوختيم.
با نخستين نسخه سرزنش آميز يک طبيب،
ما شرابخوری خوش شبهايمان را کنار گذاشتيم.
و چون داستان دستگيری بی کسان و يتيمان را در ساده ترين آيه های مذهبی خوانديم،
جيبهايمان را در دست اولين عابر فقير تکانديم،
و جامه هايمان را به دومين عابر برهنه بخشيديم.
و شنيديم که گفتند:
"خوشا به حال فروتنان و پرهيزگاران که شادی دنيا از آن ايشان است."
آنگاه،ابتدايی- برهنه - تهی- غمگين و سلامت رفتيم تا از رودخانه بگذريم،
رود طغيان کرد و همه ما در آب فرو رفتيم !
وقتی زير سيگاری ها را شستند و پاک کردند
ما سيگار کشيدن را ترک کرديم.
وقتی به ما گفتند که کتابهای مقدس،قمارکردن را از گناهان شمرده اند،ما ورقها را سوختيم.
با نخستين نسخه سرزنش آميز يک طبيب،
ما شرابخوری خوش شبهايمان را کنار گذاشتيم.
و چون داستان دستگيری بی کسان و يتيمان را در ساده ترين آيه های مذهبی خوانديم،
جيبهايمان را در دست اولين عابر فقير تکانديم،
و جامه هايمان را به دومين عابر برهنه بخشيديم.
و شنيديم که گفتند:
"خوشا به حال فروتنان و پرهيزگاران که شادی دنيا از آن ايشان است."
آنگاه،ابتدايی- برهنه - تهی- غمگين و سلامت رفتيم تا از رودخانه بگذريم،
رود طغيان کرد و همه ما در آب فرو رفتيم !
Subscribe to:
Posts (Atom)