Tuesday, December 31
Monday, December 30
- اووو اه،نگاه کن..چقدر چمنِ اينجا!
- خوب خره اين هايد پارکِ..اينها کلی بهش مينازن!
- اِ..اگه اونه که يالا بريم توش..واکمن همراته؟
- آره،چطور مگه؟
- من به يه دوستم قول دادم از طرفش بيام تو اين پارک بنشينم رو يه نيمکت
Hot Dog بخورم و Elton John گوش کنم..
- حالا چرا حتما بايد Elton John گوش کرد؟؟؟
- چون اون به اين نتيجه رسيده که فقط تو انگليس ميشه به Elton John گوش کرد!
- اوه ، باشه!
so here it is:I want love..just a different kind
- خوب خره اين هايد پارکِ..اينها کلی بهش مينازن!
- اِ..اگه اونه که يالا بريم توش..واکمن همراته؟
- آره،چطور مگه؟
- من به يه دوستم قول دادم از طرفش بيام تو اين پارک بنشينم رو يه نيمکت
Hot Dog بخورم و Elton John گوش کنم..
- حالا چرا حتما بايد Elton John گوش کرد؟؟؟
- چون اون به اين نتيجه رسيده که فقط تو انگليس ميشه به Elton John گوش کرد!
- اوه ، باشه!
so here it is:I want love..just a different kind
Saturday, December 28
Tuesday, December 24
Sunday, December 22
خوب..ديگه حاظر و آماده ام
که اون بالا،تو هواپيما،بالای ابرها .
با خدا بشينيم و يه عالمه گپ بزنيم.
من هميشه فکر می کنم اون بالا تو آسمون
چون من از خيلی آدمهای ديگه که اون پايينند بالاترم
صدام بلندتر و واضح تر به گوش خدا می رسه
و صدای اون پايينی ها مثل وزوز می مونه...
......
بقيه حرفهامو از شهر بارونی لندن برات می زنم...
تا بعد....
که اون بالا،تو هواپيما،بالای ابرها .
با خدا بشينيم و يه عالمه گپ بزنيم.
من هميشه فکر می کنم اون بالا تو آسمون
چون من از خيلی آدمهای ديگه که اون پايينند بالاترم
صدام بلندتر و واضح تر به گوش خدا می رسه
و صدای اون پايينی ها مثل وزوز می مونه...
......
بقيه حرفهامو از شهر بارونی لندن برات می زنم...
تا بعد....
Saturday, December 21
وسط تگرگ،تو اتوبان،ويرمون ميگيره که ببينيم حافظ شب يلدا بهمون چی ميگه.
زنگ ميزنيم به يه دوست حافظ خوان،
که يالا همين الان برامون فال بگير.
تو اين فاصله تا اون کتاب رو باز کنه،
از يه پيرمردترک که داره سرچهارراه تو اين هوا نرگس ميفروشه،يه دسته نرگس ميخريم ،ميگذاريم رو داشبورد،جلو رومون.
انار آبلمبو هامونم که حاظر،تو دستمونِ...
حالا گوش می کنيم که حافظ چی ميگه
زاهد خلوت نشين....
هرچی بگه خوبه..چون حس اين لحظه خوبه..
برگذار کردن مراسم شب يلدا با يه روش نو
با يه هيجان خوب
زير رگبار تگرگ
تو ماشين
تو خيابون
در اولين ساعات بلندترين شب سال....
زنگ ميزنيم به يه دوست حافظ خوان،
که يالا همين الان برامون فال بگير.
تو اين فاصله تا اون کتاب رو باز کنه،
از يه پيرمردترک که داره سرچهارراه تو اين هوا نرگس ميفروشه،يه دسته نرگس ميخريم ،ميگذاريم رو داشبورد،جلو رومون.
انار آبلمبو هامونم که حاظر،تو دستمونِ...
حالا گوش می کنيم که حافظ چی ميگه
زاهد خلوت نشين....
هرچی بگه خوبه..چون حس اين لحظه خوبه..
برگذار کردن مراسم شب يلدا با يه روش نو
با يه هيجان خوب
زير رگبار تگرگ
تو ماشين
تو خيابون
در اولين ساعات بلندترين شب سال....
خوب
لباس گرم گذاشتم
دفتر کوچولو خوشگلم رو که هی دوست دارم توش بنويسم رو برداشتم
دوربين عکاسی
مداد نوک تيز
کتاب خوب برای خوندن رو هم که گذاشتم تو ساکم.
To do list رو هم که برداشتم
يکذره شانس،يکذره هيجان، يکذره ماجراجويی هم برميدارم
همه فکرها و چيزهايی رو هم که دوست ندارم می گذارم همينجا
و حالا ديگه آماده ام برای زدن به قلب يه فضای تازه
و ماجراجويی
آهای اتفاقهای هيچان انگيزِ دل انگيز
آماده باشيد که دارم ميام...
لباس گرم گذاشتم
دفتر کوچولو خوشگلم رو که هی دوست دارم توش بنويسم رو برداشتم
دوربين عکاسی
مداد نوک تيز
کتاب خوب برای خوندن رو هم که گذاشتم تو ساکم.
To do list رو هم که برداشتم
يکذره شانس،يکذره هيجان، يکذره ماجراجويی هم برميدارم
همه فکرها و چيزهايی رو هم که دوست ندارم می گذارم همينجا
و حالا ديگه آماده ام برای زدن به قلب يه فضای تازه
و ماجراجويی
آهای اتفاقهای هيچان انگيزِ دل انگيز
آماده باشيد که دارم ميام...
Friday, December 20
Thursday, December 19
Tuesday, December 17
هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
و سيستم گرم کننده خونه ما تصميم به اعتصاب گرفته
و کاملا کار نمی کنه!
و من حتی مغزم هم قنديل بسته.
پس کاسه-کوزه مو جمع می کنم ميزنم به چاک
تا فردا
تا اون موقع اگه قنديلهای مغزم آب شدند
يک فکری به حال اين قضيه می کنم.
تو هم اگه اومدی گشنه ات بود
خورش فسنجون تو يخچال هست
بقيشم خودت می دونی...
الفرارررررر....
و سيستم گرم کننده خونه ما تصميم به اعتصاب گرفته
و کاملا کار نمی کنه!
و من حتی مغزم هم قنديل بسته.
پس کاسه-کوزه مو جمع می کنم ميزنم به چاک
تا فردا
تا اون موقع اگه قنديلهای مغزم آب شدند
يک فکری به حال اين قضيه می کنم.
تو هم اگه اومدی گشنه ات بود
خورش فسنجون تو يخچال هست
بقيشم خودت می دونی...
الفرارررررر....
Monday, December 16
Sunday, December 15
Saturday, December 14
به من گفت:
زنها همچون ماده کانگرو،
عشق و احساسات خودشون رو تو کيسه شکم و دلشون نگهداری می کنند
و با خودشون اينور اونور می برند.
و مردها مثل کودکی ماجراجو،
اونرو همچون نخ بادکنکی،در دستشون می گيرن.
و رفت.
و من همواره در اين نگرانی به سر می برم که؛
نکنه نخ بادکنکش از دستش رها بشه؟
نکنه از آسمان خاری بر روی بادکنکش بيافته؟
نکنه بادِ بادکنکش در بره؟
نکنه...؟
نکنه...؟؟
نکنه...؟؟؟
زنها همچون ماده کانگرو،
عشق و احساسات خودشون رو تو کيسه شکم و دلشون نگهداری می کنند
و با خودشون اينور اونور می برند.
و مردها مثل کودکی ماجراجو،
اونرو همچون نخ بادکنکی،در دستشون می گيرن.
و رفت.
و من همواره در اين نگرانی به سر می برم که؛
نکنه نخ بادکنکش از دستش رها بشه؟
نکنه از آسمان خاری بر روی بادکنکش بيافته؟
نکنه بادِ بادکنکش در بره؟
نکنه...؟
نکنه...؟؟
نکنه...؟؟؟
Wednesday, December 11
Tuesday, December 10
Monday, December 9
Sunday, December 8
هيچکدوم از ما آدمها مثل اون يکی نيستيم،
ولی به نظر من،همه مون يک درد مشترک داريم،
اونم کمی محبتِ !
بعضی هامون اين کمبود رو داريم ولی حاليمون نيست.هی دست و پا ميزنيم نمی فهميم آخرش دردمون چيه؟
بعضی هامون محبت داريم ولی کافيمون نيست.حفره های دلمون رو پر نمی کنه.
بعضی هامون داريم ولی موقتی.
بعضی هامون فکر می کنيم داريم در حاليکه نداريم.
بعضی هامون اين محبت رو دريافت می کنيم ولی انقدر گيجيم که نمی فهميمش و از دستش ميديم.
بعضی هامونم که اصلا نداريم.
و....
وقتی فکرش رو می کنی ميبينی همه مون کمیِ محبت داريم.کمیِ توجه.کمیِ خواسته شدن.کمیِ ديده شدن.
کمبود هرچيزی تو اين زمينه که دست خودت نيست، دست طرف مقابلته.
يا بهت ميده يا نميده.
ولی اگه بده، انرژی بهت ميده که تمام سختی ها برات ديگه سخت نيست....
اگه بده...و اگه بقدر کافی بده...و اگه بفهميم که داره چی بهمون ميده....و اگه بدونيم که دردمون همينه.....
ولی به نظر من،همه مون يک درد مشترک داريم،
اونم کمی محبتِ !
بعضی هامون اين کمبود رو داريم ولی حاليمون نيست.هی دست و پا ميزنيم نمی فهميم آخرش دردمون چيه؟
بعضی هامون محبت داريم ولی کافيمون نيست.حفره های دلمون رو پر نمی کنه.
بعضی هامون داريم ولی موقتی.
بعضی هامون فکر می کنيم داريم در حاليکه نداريم.
بعضی هامون اين محبت رو دريافت می کنيم ولی انقدر گيجيم که نمی فهميمش و از دستش ميديم.
بعضی هامونم که اصلا نداريم.
و....
وقتی فکرش رو می کنی ميبينی همه مون کمیِ محبت داريم.کمیِ توجه.کمیِ خواسته شدن.کمیِ ديده شدن.
کمبود هرچيزی تو اين زمينه که دست خودت نيست، دست طرف مقابلته.
يا بهت ميده يا نميده.
ولی اگه بده، انرژی بهت ميده که تمام سختی ها برات ديگه سخت نيست....
اگه بده...و اگه بقدر کافی بده...و اگه بفهميم که داره چی بهمون ميده....و اگه بدونيم که دردمون همينه.....
Saturday, December 7
Why you keep forgetting that there was a time you loved her.
there was a time you cried for her.
there was a time you dreamed about the sweet smell of her body.
there was a time you weren't able to imagine your world without her.
there was a time all you wanted was her.
there was a time you believed she is the funniest,prettiest,happiest woman.
.....
why you keep forgetting these?
why you keep hurting her?
why you keep ignoring her?
she is who she was then,
are you who you were then?
why you keep doing the things that you do?
why you changed?
why?
why?
why?
do you think its fair?
ساعت 1.5 شب تلفن زنگ ميزنه.
گوشی رو برميداری.
از شنيدن صدای نيمچه آشنا، نيمچه غريبه گيج ميشی.
بعد از چند لحظه می فهمی دوستیِ قديمی که سالهاست ازش بيخبری.
اون اولها که ازش خبر نداشتی، يک خيابون بالاتر،بغل گوش ات بود،
حالا که يادت افتاده،اونطرف نيمکره خاکیِ.
تا جايی که تلفن راه دور اجازه ميده با هم حرف ميزنيد
دوستت با يک عالمه قول و قرار باهات خداحافظی می کنه،
گوشی رو قطع می کنه
و پرتت ميکنه تو دنيای گذشته ها و دريای خاطرات.
زودتر از 5 صبح به خودت نمی آيی !
گوشی رو برميداری.
از شنيدن صدای نيمچه آشنا، نيمچه غريبه گيج ميشی.
بعد از چند لحظه می فهمی دوستیِ قديمی که سالهاست ازش بيخبری.
اون اولها که ازش خبر نداشتی، يک خيابون بالاتر،بغل گوش ات بود،
حالا که يادت افتاده،اونطرف نيمکره خاکیِ.
تا جايی که تلفن راه دور اجازه ميده با هم حرف ميزنيد
دوستت با يک عالمه قول و قرار باهات خداحافظی می کنه،
گوشی رو قطع می کنه
و پرتت ميکنه تو دنيای گذشته ها و دريای خاطرات.
زودتر از 5 صبح به خودت نمی آيی !
آدما،آهای آدما؛با شماهام.....
ميشه يکی تون لطف کنه،بزرگواری کنه،محبت کنه به من بگه :
چرا بايد همش همه چيز رو بهتون توضيح داد؟
چرا بايد همش همه کارها،حرفها،اتفاقهای خواسته و نا خواسته رو براتون توجيح کرد؟
چرا بايد هی بهتون گفت،اينطور شد که اونطور شد؟
چرا هی بايد راضيتون کرد؟
چرا هی توقع،توقع،توقع داريد؟؟
چرا هی نمی فهميد،نمی فهميد،نمی فهميد؟؟؟
چرا هی تو دست اندازهای زندگی،چاله درست می کنيد؟؟؟
ميشه يکی تون لطف کنه،بزرگواری کنه،محبت کنه به من بگه :
چرا بايد همش همه چيز رو بهتون توضيح داد؟
چرا بايد همش همه کارها،حرفها،اتفاقهای خواسته و نا خواسته رو براتون توجيح کرد؟
چرا بايد هی بهتون گفت،اينطور شد که اونطور شد؟
چرا هی بايد راضيتون کرد؟
چرا هی توقع،توقع،توقع داريد؟؟
چرا هی نمی فهميد،نمی فهميد،نمی فهميد؟؟؟
چرا هی تو دست اندازهای زندگی،چاله درست می کنيد؟؟؟
Friday, December 6
تا حالا شده،بی صبرانه منتظر يک فرصت،يک اتفاق،يک ديداريا انجام يک کار باشی،
جوری که نصفه شبها از خواب بپری و بلند بلند به خودت بگی،می کنم،می کنم،در اولين فرصت اين کار رو می کنم.
؟؟؟؟
بعد يه روزی از روزها، روزگار فرصت انجام اون کار صاف بگذاره تو کاسه ات.
اونوقت هی دست دست کنی.هی دِل دِل کنی.هی بگی بعداً،بعداً،بعداً...
سعی کنی از کله ات بيرونش کنی.
با وجود اينکه بدونی اين فرصت ديگه برات پيش نمی ياد،
مطمئن باشی بعدش مثل سگ پشيمون ميشی.
تا حالا شده؟شده؟شده؟؟!
جوری که نصفه شبها از خواب بپری و بلند بلند به خودت بگی،می کنم،می کنم،در اولين فرصت اين کار رو می کنم.
؟؟؟؟
بعد يه روزی از روزها، روزگار فرصت انجام اون کار صاف بگذاره تو کاسه ات.
اونوقت هی دست دست کنی.هی دِل دِل کنی.هی بگی بعداً،بعداً،بعداً...
سعی کنی از کله ات بيرونش کنی.
با وجود اينکه بدونی اين فرصت ديگه برات پيش نمی ياد،
مطمئن باشی بعدش مثل سگ پشيمون ميشی.
تا حالا شده؟شده؟شده؟؟!
Thursday, December 5
امشب شب خوبیِ...
من و نغمه ناجور و نياز و يه عالمه آدم قديمی ديگه.
جای Solar baba هم خيلی خالیِ.
از اون شبهاست که کاش صبح نشه !
جای همه عزيزها که به اينجا سر می زنند ،خالیِ !
به سلامتی همه!
من و نغمه ناجور و نياز و يه عالمه آدم قديمی ديگه.
جای Solar baba هم خيلی خالیِ.
از اون شبهاست که کاش صبح نشه !
جای همه عزيزها که به اينجا سر می زنند ،خالیِ !
به سلامتی همه!
Wednesday, December 4
Tuesday, December 3
Sunday, December 1
Subscribe to:
Posts (Atom)