Saturday, February 28
مرد زندگیم رو
عشق آتشينم رو
رويای شبانه ام رو
سايه سرم رو
آغوش گرمم رو
تکيه گاهم رو
پيدا کردم !
---> ايناهاش
عشق آتشينم رو
رويای شبانه ام رو
سايه سرم رو
آغوش گرمم رو
تکيه گاهم رو
پيدا کردم !
---> ايناهاش
Friday, February 27
Thursday, February 26
Wednesday, February 25
ما خسته از روزمرگی ،
پشت پرچين های کودکی مان گريه می کنيم .
پشت پرچين ها ، من بادبادک بی دنبالهء توام
و تو سرنخ را گم کرده ای .
از پشت پرچين که بيرون می آیی ،
باد بادبادک را برده است و تو گريه کرده ای .
ما در روزمرگی به دنبال خوشبختی می گرديم ،
در حالی که فراموش کرده ايم که آن را در دستان گره کرده ء خودمان پنهان کرده ايم.
پشت پرچين های کودکی مان گريه می کنيم .
پشت پرچين ها ، من بادبادک بی دنبالهء توام
و تو سرنخ را گم کرده ای .
از پشت پرچين که بيرون می آیی ،
باد بادبادک را برده است و تو گريه کرده ای .
ما در روزمرگی به دنبال خوشبختی می گرديم ،
در حالی که فراموش کرده ايم که آن را در دستان گره کرده ء خودمان پنهان کرده ايم.
Monday, February 23
Sunday, February 22
Saturday, February 21
Friday, February 20
Thursday, February 19
Tuesday, February 17
Monday, February 16
- ول می کنم و ميرم.
ول می کنم و ميرم اين آسمونی رو که پر از ستاره است
ولی يکی اش هم مال من نيست .
آسمونی که گوش تا گوش ، ستاره هاشو پشت ويترين چيده
ولی وقتی دست دراز می کنی ، حتی يکدونه هم نمی تونی بچينی .
اين همه ستاره
توی اين آسمون سربی رنگ
مال هرکی هست
ارزونی خودش .
من همه اش رو برای شما ميگذارم و ول می کنم ميرم.
سهم من بی نسيبی است ، می دانم .
فقط برای مدتی ، يادم رفته بود .
حالا باز دوباره به يادم آمد .
و حالا وقتشه ..که ول کنم ، برم .
اينو و گفت و رفت.
....
من خيره به استکان چای سرد شده اش ،
با خودم فکر می کردم که بايد استکانُ خالی کنم و بشورم
و چايی تازه دم کنم.
ول می کنم و ميرم اين آسمونی رو که پر از ستاره است
ولی يکی اش هم مال من نيست .
آسمونی که گوش تا گوش ، ستاره هاشو پشت ويترين چيده
ولی وقتی دست دراز می کنی ، حتی يکدونه هم نمی تونی بچينی .
اين همه ستاره
توی اين آسمون سربی رنگ
مال هرکی هست
ارزونی خودش .
من همه اش رو برای شما ميگذارم و ول می کنم ميرم.
سهم من بی نسيبی است ، می دانم .
فقط برای مدتی ، يادم رفته بود .
حالا باز دوباره به يادم آمد .
و حالا وقتشه ..که ول کنم ، برم .
اينو و گفت و رفت.
....
من خيره به استکان چای سرد شده اش ،
با خودم فکر می کردم که بايد استکانُ خالی کنم و بشورم
و چايی تازه دم کنم.
Saturday, February 14
Tuesday, February 10
موشهایی که گوشه های خوشبختی را می جوند
تارهای عنکبوتی که بدور روياها تنيده شده است
اسپری هایی که رایحهء طبيعت را در اطراف ما می پراکنند
شادی که به خود تزريق می کنيم
هیجانی که قرص قرص بالا می اندازيم
خنده هایی که همه ادای آن را خوب بلدند
- تمدن ما تمدن دسته خر پلاستیکی ست
هیچ چيزش طبيعی و صادقانه نيست . -
Friday, February 6
Tuesday, February 3
Subscribe to:
Posts (Atom)