Tuesday, February 3

تنگِ غروب
دل آسمون سخت گرفته بود
من
با خاطره
بنشستم به بزم .
...
..
شب
با پياله های پياپی
پايان نمی گرفت .
هر جام
جام خاطره ای بود .
در دل هزار پرسش و
بر لب سکوتِ تلخ .
.....
پرسيد:
بی من چگونه ای لول ؟
گفتم :
ملول !
خنديد .
*