پدرم امروز 8 مهر85 برایم نوشت :
مهر هم مهربانی نداشت
آبان نیامده می رفت
آذر مرگ تولد من بود یا تولد مرگ من
دی ماه ، برف ها مرا یاد فروغ می انداخت
بهمن روزها پیش به انتظار اسفند می نشستیم
اسفند دیگر بوی عید نمی داد ، بوی عید ِ سالهای سبز
فروردین به جای دید و بازدید ، رنگ جدایی و دوری داشت. اسکناسهای سبز تا نخورده مرده بودند
اردیبهشت به جای نیلگون ، خاکستری بود
خرداد از پشت پنجره بچه های مدرسه را می دیدی
تیر گربه بود ، خنک های کولر با شبهای دراز
مرداد وقت سفر بود به خارج از شهری که در آن ساکن بودی
یا سفری به درون غمزده ها تا شاید روزهای خوشی مان یادت بییاید .