اردی بهشت است.
صدای جیرجیرک ها در متن زندگی می آيد.
تن من سبز ولی خواب آلود است .
تن رخوت آلود من ، فرصت جوانه زدن را از دست می دهد.
پلکها سنگين.
خواب پاورچين
ميرسد آرام
با خود اين نجوا
می برم تا دوردست کوچه های خواب .
می توان آيا
دانهء پاک نگاهی را
بر زمين سبز آن غمناک
بارور گرداند ؟
برگ و بالش داد؟
غنچه اش را چيد؟