Thursday, September 9

خوابم نمي برد
گوشم فرودگاه صداهاي بيصداست .
باور نمي كني
اما
من پچ پچ غمگين تصاوير عشق را
- مبحوس و چارميخ به ديورا سالها -
پيوسته باز مي شنوم در درون شب .
من رويش گياه و رشد نهالان
پرواز ابرها ، تولد باران
تخميرهاي ساكت و جادويي زمين
گريه هاي ماه را
من نبض خلق را
از راه گوش مي شنوم ، آري
همواره من تنفس درياي زنده را
تشخيص مي دهم .

آنگاه
از ميان صداهاي گوناگون
ابن له له ، آن تنفس
هردم بلندتر
بنهفته صدايي ديگر
تا آستان قلبم بي تاب
نزديك مي شوند
نزديك مي شوند و خوابم نمي برد .

مي ترسم
اما
مي ترسانم .