Tuesday, December 31

Give me a reason...
به تو قول دادم که ابرت باشم
تو هم قول بده که بارانم باشی !

Monday, December 30

از ميان چيزهايی که به من ياد دادی
ياد دادی که:
در کافه ترياهای کوچک ايتاليا
در کرانه های کومو
و ونيز
و سن ريمو
قهوه اکسپرسو بنوشم
اما پس از اينکه رفتی:
تمدن روم نيز با تو رفت
ژوليوس سزار کشته شد
و بوی اکسپرسو
مانند کارد در کمرم فرو می رود....
انقدر مزه ميده تو خيابون راه بری،آبجو بخوری،بعد هی آروغ بزنی..
سال ۲۰۰۳ بر همگی مبارک!
فردا شب چيکاره ايد؟؟
- اووو اه،نگاه کن..چقدر چمنِ اينجا!
- خوب خره اين هايد پارکِ..اينها کلی بهش مينازن!
- اِ..اگه اونه که يالا بريم توش..واکمن همراته؟
- آره،چطور مگه؟
- من به يه دوستم قول دادم از طرفش بيام تو اين پارک بنشينم رو يه نيمکت
Hot Dog بخورم و Elton John گوش کنم..
- حالا چرا حتما بايد Elton John گوش کرد؟؟؟
- چون اون به اين نتيجه رسيده که فقط تو انگليس ميشه به Elton John گوش کرد!
- اوه ، باشه!
so here it is:I want love..just a different kind

to eat
or not to eat
thats the Question!

Saturday, December 28

It's no fun smoking
when you have to puff all the smoke out of the toilet window
as fast as you can
دلم می خواست می دونستم کلاغ سياه کجاست
می رفتم می ديدمش
يه سوالهايی دارم که دلم می خواست ازش می پرسيدم...
همين روزها
اينجا
من ميرم زير ماشين...
اين راننده های گاری چی
وقتی چپ رو نگاه می کنم از راست ميان
وقتی راست رو نگاه می کنم از چپ ميان

Tuesday, December 24


فقط خواستم بگم
اون بالا همه دعاهايی رو که با ايميل رسيده بود
خواندم
خيالتون راحت باشه!
من اينجام
تو کجايی؟

Sunday, December 22

خوب..ديگه حاظر و آماده ام
که اون بالا،تو هواپيما،بالای ابرها .
با خدا بشينيم و يه عالمه گپ بزنيم.
من هميشه فکر می کنم اون بالا تو آسمون
چون من از خيلی آدمهای ديگه که اون پايينند بالاترم
صدام بلندتر و واضح تر به گوش خدا می رسه
و صدای اون پايينی ها مثل وزوز می مونه...
......
بقيه حرفهامو از شهر بارونی لندن برات می زنم...
تا بعد....

Saturday, December 21

وسط تگرگ،تو اتوبان،ويرمون ميگيره که ببينيم حافظ شب يلدا بهمون چی ميگه.
زنگ ميزنيم به يه دوست حافظ خوان،
که يالا همين الان برامون فال بگير.
تو اين فاصله تا اون کتاب رو باز کنه،
از يه پيرمردترک که داره سرچهارراه تو اين هوا نرگس ميفروشه،يه دسته نرگس ميخريم ،ميگذاريم رو داشبورد،جلو رومون.
انار آبلمبو هامونم که حاظر،تو دستمونِ...
حالا گوش می کنيم که حافظ چی ميگه
زاهد خلوت نشين....
هرچی بگه خوبه..چون حس اين لحظه خوبه..
برگذار کردن مراسم شب يلدا با يه روش نو
با يه هيجان خوب
زير رگبار تگرگ
تو ماشين
تو خيابون
در اولين ساعات بلندترين شب سال....
خوب
لباس گرم گذاشتم
دفتر کوچولو خوشگلم رو که هی دوست دارم توش بنويسم رو برداشتم
دوربين عکاسی
مداد نوک تيز
کتاب خوب برای خوندن رو هم که گذاشتم تو ساکم.
To do list رو هم که برداشتم
يکذره شانس،يکذره هيجان، يکذره ماجراجويی هم برميدارم
همه فکرها و چيزهايی رو هم که دوست ندارم می گذارم همينجا
و حالا ديگه آماده ام برای زدن به قلب يه فضای تازه
و ماجراجويی
آهای اتفاقهای هيچان انگيزِ دل انگيز
آماده باشيد که دارم ميام...
گاه زخمی که به پا داشته ام
زير و بم های زمين را به من آموخته است.

Friday, December 20


You are just a click away from me.
به خودم ميگم
ميشينم
يه دايره گچی قفقازی رو زمين می کشم
تمام اين فکرهای بی رنگ و رنگ و وارنگ رو می ريزم وسطش
هی از اين ور می کِشمِشون
هی از اون ور می کِشمِشون
ببينم آخر حق با کدومشونه؟
اينجوری شايد اين کله ام آروم بگيره!
البته شايد...

من توقع ندارم
کليد ماه را به من بدهی
من توقع ندارم
به خاطر من روی آتش راه بروی
من توقع ندارم
برايم باران هديه بياوری
....
دوست من باش.
همين
خونه بغلی ما عروسیِ.
مبارکشون باشه.
ولی صدای ارکستر و خوانندشون همچين بلنده که انگار تو سالن ما مهمونی گرفتن.
انقدر صدا بلنده که ما دچار جو زدگی شديم
و داريم همين جا، با صدای آهنگ اونها،
واسه خودمون قِر می ديم...
دامبولی...

Thursday, December 19

خشم سيفون!
- بيا بريم آشتيتون بدم،آخه ناسلامتی شما دوستان چندين ساله ايد!
- حتی اگه دوستان دوران ماموتها هم بوده ايم؛
من چيزی رو که بالا آوردم ديگه دوباره نمی خورم!!!
- *%$#@!!!
مهم نيست بگوئی؛
من را دوست داری!
مهم اينست که بدانم؛
چگونه مرا دوست داری؟
آيا زمين که زيرپای تو پوسيده است
تنهاتر از تو نيست؟؟؟
*

Tuesday, December 17

هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
و سيستم گرم کننده خونه ما تصميم به اعتصاب گرفته
و کاملا کار نمی کنه!
و من حتی مغزم هم قنديل بسته.
پس کاسه-کوزه مو جمع می کنم ميزنم به چاک
تا فردا
تا اون موقع اگه قنديلهای مغزم آب شدند
يک فکری به حال اين قضيه می کنم.
تو هم اگه اومدی گشنه ات بود
خورش فسنجون تو يخچال هست
بقيشم خودت می دونی...
الفرارررررر....
کی مياد بريم قليون بکشيم؟؟؟
و اين منم،
زنی تنها،در آستانه فصلی سرد
در آغاز درک هستی آلوده زمين
و ياس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی اين دستهای سيمانی.




B52 می خوام
با يه شمينه و يه عالمه هيزم که هی جِرق جِرق بکنه
بيرونم برف بياد لطفا!

Monday, December 16

Sunday, December 15

- بدو بدو پيف پاف رو بيار
يالا زود باش..
- چی شده مگه؟
- عجله کن،باز اين موريانه های مغزخور پيداشون شده!
- *#@%!!
من به طور قطع ديوانه هستم
و شما همگی عاقل.
من از بهشت عقل گريخته ام
و شما اهل دانشيد.
ماههای تابستان ارزانی شما باد
و دگرگونی زمستان را برای من واگذاريد!


شب از من تهی است،
آسمان از ماه.
بارباپاپا عوض ميشه... .
من در عجبم،
چرا هميشه اون خرمالو کپل،آبدار خوش رنگ و روِ،که تُک درخته
نصيب گنجشکک فسقلی ميشه؟

Saturday, December 14

به من گفت:
زنها همچون ماده کانگرو،
عشق و احساسات خودشون رو تو کيسه شکم و دلشون نگهداری می کنند
و با خودشون اينور اونور می برند.
و مردها مثل کودکی ماجراجو،
اونرو همچون نخ بادکنکی،در دستشون می گيرن.

و رفت.
و من همواره در اين نگرانی به سر می برم که؛
نکنه نخ بادکنکش از دستش رها بشه؟
نکنه از آسمان خاری بر روی بادکنکش بيافته؟
نکنه بادِ بادکنکش در بره؟
نکنه...؟
نکنه...؟؟
نکنه...؟؟؟
مشکل بزرگ تو اينست که:
در عصر مارکسيسم،هنوز فئودال هستی.
و در عصر ليبراليسم،هنوز عشيره ای فکر می کنی.
و در عصر جنگ ستارگان،
هنوز افسار شتر خود را از دست نمی دهی!

J'avais une tete qui m'a turne!
يک چيزی کمه،يک چيزی کمه که نمی دونم چيه؟
ولی هرچی هست کمبودش داره تومو می خوره.
بگذار پنج دقيقه
روی شانه تو بخوابم
تا کره زمين توازن پيدا کند.

Wednesday, December 11

يک قيچی می آوريم...
و در يک جشنواره نمايشی،
نوار روابط خود را با يکديگر،قطع می کنيم!
مرا به روش عربی
از راست به چپ مخوان
و نه از چپ به راست
به مانند لاتين
و نه از بالا به پايين
مطابق روش چينی ها
خيلی ساده مرا بخوان
همان گونه که هستم.
نه پيچيده تر،
نه ساده تر!
آيا درختان گذشته خود را به ياد می آورند؟!

Tuesday, December 10


- I saw a super handsome guy on street today.
- o.k,then what?
- i was too surprised to say or do anything !
But i wanted to ask him where he'd been for the last 21 months while i was dating Godzilla & all his brothers &cousins????
دمكراسي

دمكراسي آن نيست كه
مرد ، نظر خود را درباره سياست بدهد
بي اينكه كسي بدو اعتراض كند
دمكراسي آن است كه زن
نظر خود را درباره عشق ابراز دارد ...
بي اينكه كسي او را به قتل برساند !!

Monday, December 9

شب شراب بيارزد به بامداد خمار!
صدای شرشر بارون
حس ضربه های بارون روی صورتت
بوی بارون
آرامش...آرامش..آرامش....
.......
شناختي تازه از جهان سوم
عشق نزد ما
يك حالت انفعالي از درجه سوم دارد ...
و زن ، يك هموطن از درجه سوم است ...
و كتاب هاي شعر ، كتاب هائي در درجه سوم است ...
اينست كه ما را ملت هاي جهان سوم مي نامند..
باده منسوخ شود چون بصفت باده شويم
بنگ منسوخ شود چون همگی بنگ شويم!




Sunday, December 8

می دانم
می دانم
می دانم
اين راه آبی،
از آسمان به زمين
فقط به خاطرِ من باز شده است.....

Is the epileptic always graceful??
هيچکدوم از ما آدمها مثل اون يکی نيستيم،
ولی به نظر من،همه مون يک درد مشترک داريم،
اونم کمی محبتِ !
بعضی هامون اين کمبود رو داريم ولی حاليمون نيست.هی دست و پا ميزنيم نمی فهميم آخرش دردمون چيه؟
بعضی هامون محبت داريم ولی کافيمون نيست.حفره های دلمون رو پر نمی کنه.
بعضی هامون داريم ولی موقتی.
بعضی هامون فکر می کنيم داريم در حاليکه نداريم.
بعضی هامون اين محبت رو دريافت می کنيم ولی انقدر گيجيم که نمی فهميمش و از دستش ميديم.
بعضی هامونم که اصلا نداريم.
و....
وقتی فکرش رو می کنی ميبينی همه مون کمیِ محبت داريم.کمیِ توجه.کمیِ خواسته شدن.کمیِ ديده شدن.
کمبود هرچيزی تو اين زمينه که دست خودت نيست، دست طرف مقابلته.
يا بهت ميده يا نميده.
ولی اگه بده، انرژی بهت ميده که تمام سختی ها برات ديگه سخت نيست....
اگه بده...و اگه بقدر کافی بده...و اگه بفهميم که داره چی بهمون ميده....و اگه بدونيم که دردمون همينه.....
- اتفاقات اين روزها منو ياد سالهای 48-49 می اندازه!
- مگه اون موقع هم بودی؟
- نه بابا .ولی شنيدم.خوندم.
- ولی به نظر من اين روزها مثل روزهای پارسالِ.همون جور که روزهای پارسال مثل سال قبلش بود و روزهای سال قبلش مثل....
- ای بابا ولش کنی تا صبح ميگه...شام خوردی؟
- نه !
- دردت همينه....

Saturday, December 7

پيری تنها از صدای خنده های بلند می ترسد.

Why you keep forgetting that there was a time you loved her.
there was a time you cried for her.
there was a time you dreamed about the sweet smell of her body.
there was a time you weren't able to imagine your world without her.
there was a time all you wanted was her.
there was a time you believed she is the funniest,prettiest,happiest woman.
.....
why you keep forgetting these?
why you keep hurting her?
why you keep ignoring her?
she is who she was then,
are you who you were then?
why you keep doing the things that you do?
why you changed?
why?
why?
why?
do you think its fair?
ساعت 1.5 شب تلفن زنگ ميزنه.
گوشی رو برميداری.
از شنيدن صدای نيمچه آشنا، نيمچه غريبه گيج ميشی.
بعد از چند لحظه می فهمی دوستیِ قديمی که سالهاست ازش بيخبری.
اون اولها که ازش خبر نداشتی، يک خيابون بالاتر،بغل گوش ات بود،
حالا که يادت افتاده،اونطرف نيمکره خاکیِ.
تا جايی که تلفن راه دور اجازه ميده با هم حرف ميزنيد
دوستت با يک عالمه قول و قرار باهات خداحافظی می کنه،
گوشی رو قطع می کنه
و پرتت ميکنه تو دنيای گذشته ها و دريای خاطرات.
زودتر از 5 صبح به خودت نمی آيی !
آدما،آهای آدما؛با شماهام.....
ميشه يکی تون لطف کنه،بزرگواری کنه،محبت کنه به من بگه :
چرا بايد همش همه چيز رو بهتون توضيح داد؟
چرا بايد همش همه کارها،حرفها،اتفاقهای خواسته و نا خواسته رو براتون توجيح کرد؟
چرا بايد هی بهتون گفت،اينطور شد که اونطور شد؟
چرا هی بايد راضيتون کرد؟
چرا هی توقع،توقع،توقع داريد؟؟
چرا هی نمی فهميد،نمی فهميد،نمی فهميد؟؟؟
چرا هی تو دست اندازهای زندگی،چاله درست می کنيد؟؟؟

Friday, December 6

تا حالا شده،بی صبرانه منتظر يک فرصت،يک اتفاق،يک ديداريا انجام يک کار باشی،
جوری که نصفه شبها از خواب بپری و بلند بلند به خودت بگی،می کنم،می کنم،در اولين فرصت اين کار رو می کنم.
؟؟؟؟
بعد يه روزی از روزها، روزگار فرصت انجام اون کار صاف بگذاره تو کاسه ات.
اونوقت هی دست دست کنی.هی دِل دِل کنی.هی بگی بعداً،بعداً،بعداً...
سعی کنی از کله ات بيرونش کنی.
با وجود اينکه بدونی اين فرصت ديگه برات پيش نمی ياد،
مطمئن باشی بعدش مثل سگ پشيمون ميشی.
تا حالا شده؟شده؟شده؟؟!
*****

we have to prove, the differences make no difference.

Thursday, December 5

امشب شب خوبیِ...
من و نغمه ناجور و نياز و يه عالمه آدم قديمی ديگه.
جای Solar baba هم خيلی خالیِ.
از اون شبهاست که کاش صبح نشه !
جای همه عزيزها که به اينجا سر می زنند ،خالیِ !
به سلامتی همه!
تنهايی رو عشق است.

Wednesday, December 4

مفرح ايم؟
فکر می کنيم مفرح ايم؟
ادای مفرح ها رو در می آريم؟
واقعا مفرح ايم؟
اصلا مفرح بودن يعنی چی؟
نمی دونم.
فقط می دونم می لوليم.
تو خودمون،تو زندگی،تو جمع،تو جامعه؛می لوليم.
می لوليم،می لوليم،می لوليم... .
تو و من
من و تو
نطفه های شيطانيم.
از می تلخ لحظه ها مستيم.
در ديار خدا پرستانيم.
ای دريغ
ای دريغا که بی خدا هستيم.

Tuesday, December 3


- All i wanted,was to live happily useless,
but i turned to live miserably useless!

- Realy?
- humm.guess i have to think it over!
از خانه که بيرون می آيی، ای دوست؛
- يک دستمالی سفيد
- پاکتی سيگار
- گزينه شعر فروغ
و تحملی طولانی بياور

خيلی چيزها ممکنه اتفاق بيافته!

Sunday, December 1

Exhale