Friday, December 28

سرم درد می کنه
وگر نه می خواستم قصه اون بچه گربه ای رو تعریف کنم
که تو سرمای زمستون زد بیرون
راه رفتن تو برف براش سخت بود
هوا سرد بود
ولی دلش گرم بود
چون می دونست ازاد
و می دونست کجا می خواد بره
و می دونست یاد میگیره
که چه جوری جا پاش رو تو برف محکم کنه و جلو بره

Thursday, December 27

جشن بگیریم ، تولدی دیگر را

Wednesday, December 26

Hit The Road
And Dont You come Back Nomore Nomre NoMore

Friday, December 21




یلدا تون شاد

Wednesday, December 12

Monday, December 10

No Image











Temps de la pluie
du chapitre des couleurs
du chapitre distant versez
et nouveau devenez
toujours ghezh ghezh
ami eu.

Sunday, December 9

i thought &
i thought &
i thought &
i think &
i think &
i think &
i cant remember
what was my dream ?

Thursday, November 22

thanks to mismatched energies that just never seem to sync up

It's like living Homeless in a Cold November Rain

& i thought to my self this could be Hell

Then in a puff above my head appeared " Today is Not a Good Day To Die ! "

Yeah . 'cause I HAVE A DREAM Today ....

Monday, November 19

انگشت بزن خواهر !
می بینم
پیشانیت بلند است
خطوط آن با هوش من جور در می اید
اما خدا
چه بهتر اینکه به جای هوش
یک سر سوزن بخت
عطا فرماید


تشت رخت و گلیم بخت این رختشوهای سابق
در تقارن کامل قرار داشت
که آنقدر
چنگ زدند
و زدند
و زدند
تا سیاه را سفیدش کردند !

Friday, November 16

احتیاج به یه خواب کما مانند دارم.
و بالش خودم

Sunday, November 11

هشت سال پیش در همچین روزی
کور و کر و احمق و ساده
افتادم تو چاله ای که هنوز نتونستم از توش بیام بیرون

Friday, November 2

هر روز ِ ما ،
هالوین ایست
که لباسهای بدل مان را می پوشیم
به دیدار هم می رویم
حقیقتی را به هم نمی گوییم
کام یکدیگر را شیرین نمی کنیم
و راضی از ذلت دیگری به خانه بر می گردیم.

Tuesday, October 9

woopi!
keep your fingers cross

Monday, October 8

farsi nemishe type kard!
khob

khastam begam in avalin baroon paeezi bad joori hal dad!
ye shoroo e taze vase man mitoone bashe
hese ajibi ba mane ke nemishe goft
vali hes mishe.
baroon hamishe ba man yar boode
adama ashghal boodan
vali hamashoon ro mishe rikht too recycle bin
va az tajrobiyati ke be gheymaty geroon bedast miyad estefade kard!

anyway
baroon o daryabid!

Tuesday, July 24

when life sucks
when reality sucks
when people sucks
when friends sucks
when highways leads to dead end

live in your dreams

Thursday, July 19

این اتوبان خیلی جالبه
جوانها عجولانه عجله دارند که به یه جایی برسند.
کجاش خیلی مهم نیست
برعکس پیرترها ، همچین گاماس گاماس میرن که انگار حالا حالا ها قصد ندارند به مقصد برسند
باقی هم معتقدند که هرکی از اونها تندتر میره ، دیوانست
و هرکی از اونها یواش تر میره ، روانیِ
چیزی که بین همه مشترکه اینه که
هیچکس علاقه ای به اونهایی که کنار جاده ایستادند و کاری نمی کنند نداره
و برای اونهای دیگه ای که در حرکتند، تره هم خورد نمی کنه
هرکس سرش به کاره خودش مشغوله
هیچکس تعریف مشترکی از مقصد نداره
و کسی تحمل سد راه ، دست انداز ، چراغ قرمز و لاک پشتی رو نداره
کمتر کسی پیدا میشه که بزنه کنار و به منظره توجه کنه
و وقتی من سعی میکنم عکسی بگیرم ، فقط ردِ کج و معوجِ چرخی که گذشته رو می تونم ثبت کنم

Saturday, July 14

پس از این زاری مکن
هوس یاری مکن
دل من
دل دیوانه

با غم دیرینه ام
بر مزار سینه ام
بخواب آرام
دل ناکام
دل دیوانه

Wednesday, July 11

مرد

این خانه سیاه است

Friday, June 29

دنیا و زندگی جالبه
همیشه یه چیزی واست داره که زرتی بگذاره تو کاسه ات.
اما من دیگه اون من نیستم
ممکنه از چشام آب بیاد
ولی همینه که همینه فقط.
دیگه کور خونده !

Wednesday, June 27

بسه
دیگه بسه
از پارسال تا امروز تو این جاده پهن کردم خودمو
هرچی می خواستم + خیلی چیزهای دیگه رو یاد گرفتم و دیدم
وقتشه پاشم برم از جاده به اتوبان
دوستی نیست
حتی شب هم که یارم بود ؛ ماندگار نیست
رعشه دستها هست
ولی کوله بارم پر از آموخته هاست
بزن بریم !

Tuesday, June 19




کار خاصی نداشتم امروز. گفتم سلامی کنم از وسط این جاده

Saturday, June 16

همین طور کنار جاده نشسته ام
و عمرم را می یبینم که روز به روز از کنارم می گذرد .

Wednesday, June 13

Road Runner az kenaram gozasht
enghadr tond miraft ke natoonestam beporsam oon kojast ke baraye raftanesh shogh o ajale dasht

Wednesday, May 30

خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره
بر وزن ِ حالم بده !

Saturday, May 26

میگه :
It Takes Two To Tango
پس من ازاین وسط جاده برهوت واسه خودم sms می فرستم
و وقتی می بینم sms دارم ذوق می کنم

امان از این بهانه های سادهء خوشبختی من !

Wednesday, May 23

همینطور که وسط جاده نشسته بودم
عده ای از عشایر
با ، بار و احشام و بچه هایشان از کنارم گذشتند
بزغاله ای سوار بر خری بود تا خسته ی راه نشود
دختر بچه ای جلو آمد و مظلومانه گفت : کِرِم داری؟
ناخودآگاه به صورت و دستهایش نگاه کردم
از سوز و سرمای کوهستان همه صورتش خشکی زده و ترک خورده بود
دست در کیفم کردم و نیمه قوطی کرمی را که داشتم بهش دادم
پسرکی جلو آمد
پرسید: خودکادر داری؟
گفتم : خودکار برای چی می خواهی ؟
گفت : می خواهم مشق هایم را بنویسم
گفتم : نه مداد ، نه خودکاری دارم .متاسفم.من مدتهاست که مشق هایم را نوشته ام .
و خیلی وقت است که دیگر هیچ یادداشتی نمی نویسم
چرا که دوباره خوانی آنها غمگین ترم می کند


با رد شدن و دور شدن آنها از کنارم باز تنهایی یارم شد.

Thursday, May 17

بهار نیومده رفت.من که ندیدمش!
تمام تابستون عین ماهی تو تابه ، روغن مالیده از این رو به اون رو شدم
اما پاییز...تمام مدت رو به پنجره نشستم و پاییز خودم رو دیدم
زمستون قرص هامو خوردم،هم آبی ها ، هم قرمزها ، هم سفید ها
سعی کردم به خواب زمستونی یا اغما برم ولی نشد ، لعنتی!
الانم که وسط جاده منتظر نمی دونم چی ام و بهار نیومده داره می ره!

Monday, May 14

همچنان وسط جاده نشسته ام
منتظرِ نمی دونم چی !
خستگی هایم هم کنارم نشسته اند
گوجه سبز فروشی با گاری اش رد شد
حالا سرگرمی جدیدی دارم
چرق چرق گوجه سبز می خورم و
هسته ها را فوت می کنم به دور ها
اما فکرم پیش سالی ست که گذشت...

Wednesday, May 9

دنیا غریبه
و ما غریبه هایی گمشده ایم
و من وسط جاده نشسته ام
نه جایی که بودم را دوست دارم
نه جایی را که می روم
منتظر چی نمی دانم !
شاید من هم در انتظار گودو هستم.

Tuesday, May 1

سبب منم
که می شکنم
......

Monday, April 30

بازم صفحه کهنه یاد داشتهای من گفت.........
اما من.................................................

Monday, April 16

چه زود دیر میشه!

Friday, March 30

From the last spot in the Atlantic ocean
i start a new year
when sun goes down
moon rise up

Monday, March 12

به یک فقره شغل نیازمندیم

Saturday, March 3

در درون من چه می گذرد؟
نمی دانم!
من طلسم شده ام
و راز شکست این طلسم را نمی دانم....

Sunday, February 11

Don't know what to do ?
Don't know where to go ?
just grab your oyster card & jump on a train
trains know where they r goin'
it will lead you somewhere new & maybe interesting

Saturday, February 10

تپه ها از جمع شدن دانه های شن بر روی هم درست می شوند
مشکلات پیچیده اغلب آنقدر هم که فکر می کنیم ، پیچیده نیستند
خصوصیت جالب توجه آنها این است
که زمانی که هیچ راه حلی پیدا نمیکنی
و دیگر نا امید شده ای
در لحظه ای که انتظارش را نداری یک مرتبه به طور معجزه آسایی حل می شوند.


بچپون اینو تو مغزت

Friday, February 9

ج ...............م ....................ع .................... ه

Wednesday, February 7

گاهی سهم ما از این همه باران
تشنگی ست .

Tuesday, February 6



جاناتان مرغ دریایی
به من یاد داد
وقتی لقمه ای گیرم آمد بخورم
و بالهایم رو باز کنم
پرواز جانانه ای در آسمان نیلگون کنم
تا روحم هوایی تازه بخورد
و هر وقت خسته شدم
استراحتی روی امواج کنم
و درد دل هایم را فقط برای آب بگویم.

Tuesday, January 30

تو قطار نشستم و از پنجره محو زیبایی طبیعت بیرون هستم نزدیک غروب ِ و آسمان از هزاران رنک ترکیب شده که حتی نمی تونم اسمی براشون بگذارم.

گاهی دوربینم رو در می یارم و عکسی می گیرم.

پیرزنی که کنارم نشسته ساعتی ِ که یک صفحه از کتابش رو نخونده ... گویی مطالعه من براش جالب تر به نظر می رسه.

نود سالی رو شیرین باید داشته باشه. ولی از اون پیرزن های شیک ماتیک زده تمیز ِ با چروک هایی مهربون دور لبها و گوشه چشم ها .

از اون تیپ ها که آدم آرزو داره وقتی پیر شد این مدلی بشه .

آخر طاقت نمی یاره و می پرسه: Are You a Professional Photographer ?
می گم نه ، واسه خودم عکس گیرم.

میگه : Its a lovely Day,isn't it?look at the variety of colors .its like heaven

با سر جواب مثبت می دم

میگه : خیلی خوب صحبت می کنی ، اینجا بزرگ شدی ؟

- نه . من برای مدتی اینجام . دیدار دوستان و فامیل .تغییر محیط .کاری هم دارم .. و شاید تحولی در خودم ...

میگه : من هم در سن تو به همین نتیجه رسیدم. هفته قبل سالگرد پنجاهمین سال ازدواجم رو با شوهرم جشن گرفتم. ,the 50Th anniversary.The Golden Year

الان از دیدن دخترم میام . پسرم تو یک شهر دیگه زندگی می کنه و.........................................

دیگه چیزی از زندگیش نمونده که واسه من تعریف نکنه .

الان من حتی میدونم نوه اش خیلی با تلفن حرف میزنه و دخترش تمام مدت داره از پدر دختره لاپوشونی می کنه که مشکلی پیش نیاد .مثل همه مادر ها .

شیرین زبون و مهربونِ ولی یک ایستگاه زودتر از من باید پیاده بشه

یکهو یادش می افته و می پرسه راستی اهل کجایی ؟

می گم ایران

می گه کجا ؟

میگم :Persia

Persia wow , a lady from Persia !همچین با هیجان میگه که معلومه ایران سی سال پیش تو ذهنشه یا چی نمی دونم ..

.بازم تکرار می کنه a Persian Lady...very nice meeting you

با هم خداحافظی میکنیم و برام آرزو میکنه همه روزهام مثل امروز رنگی و زیبا باشه .

وقتی میره زیر صندلیش چشمم به سمعک اش می افته که افتاده و جا مونده .

هی روزگار. همه چی ازش می دونستم الا آدرسش!

!a lady from Persia می مونه و یک سمعک !

Sunday, January 21

Pack Your suitcase & Hit The Road
Forget About The Past
Build The Future
With A Smile

Image and video hosting by TinyPic

Tuesday, January 2

Here is a Tip
if you suffer from minor or major depression
dont go to bloody london !