Saturday, May 31

رفتم تا ميز
تا مزه ماست ، تا طراوت سبزی.
آنجا نان بود و استکان تجرع .
حنجره می سوخت در صراحت ودکا !*

Friday, May 30

- بادبانها رو بکشيد !
هر کی ميتونه خودش رو نجات بده !
زنها و بچه ها اول !
- چرا؟چی شده مگه؟
- مگه حاليت نيست ، جمعه شروع شده !
- اِ...
- راستی :
In case i dont see you
Good afternoon
Good evening
&
! Good Night
بعد از اين
اگه شبی ، نصفه شبی
به کسونی ، مثل من
قلندر و مست و خراب ، برخوردی ؛
نگو: " ما اونجا نمی ياييم ! "

Wednesday, May 28




بچه ها :
وقتيکه بزرگ شديد و اولين نگاه قلبتان را لرزاند.
وقتيکه بزرگتر شديد و نگاهها جای پای اولين نگاه را محو کرد.
وقتی که بزرگ و بزرگتر شديد و غرقاب زندگی در آغوشتان گرفت.
وقتی بزرگ و بزرگتر و خيلی بزرگتر شديد...اين شعر را بخوانيد:

بيهودگی بود..
آنشب که فريادی ..
و آنگاه ، انسانی .

آن پا به پا آموختن..
آن کوچه ها ، بازيچه ها
آن روزهای درس
دفتر . کتاب و مشق..
بيهودگی بود.

بيهودگی بود
هر مهربانی ، آشنايی
هر عشق ، هر معشوق . هر آغوش.
هر شعر..
..ديوار هم بيهودگی بود.

بيهودگی بود .
هر روز .هر شام.
هر شام و هر دوست.
اينجا و آنجا
دنيای مستی
وانگه شعار :
"هرکه هرکس دوست
هرکی خيالی در آغوش.
بانگ. نوشانوش.."
بيهودگی بود.
...
امروز
ای آنکه يکروز
با من ترا بودی حکايت
از من ترا بودی شکايت
ای آنکه ميخواندم
ای آنکه می جستم
در دفترت ، شعر
نگاهی
قصه ای
حرفی
هرگز چراغی نيست.
...
جز بيهودگی ، چشمی ، براهی نيست !*

Monday, May 26

Le remède serrait une vie solitude !

Sunday, May 25

تو در قطب شمالی...
و اشتياقهای من در خط استواست .
من آخرش هم نفهميدم ،
خر مکرر ميشه
يا
نميشه !
و هر شام
چه بسا که شام آخر است.
و هر نگاه
ای بسا که نگاه يهودايی ! *
بايد بنشينم چهار کلمه ،درست حسابی با خودم حرف بزنم.

Saturday, May 24

يوگی و دوستان به سرزمين عجايب می روند.
و من
خود را به آن لحظه عالیِ خوبِ خالی سپردم !

Wednesday, May 21

از من سلام
از شما پيغام ؛
وسلام !


بييييييييييب......
يکدقيقه صبر کن من برم اين کامپيوتر رو از بالای برج ميلاد پرت کنم پايين ، بيام ...

Tuesday, May 20





يکی بود يکی نبود
يک روزی بعد از ظهر ،
يک کسايی تو مايه های ، بی جيزها و برايان آدامز و ريچارد مارکس
با هم نشسته بودند آبجو می خوردند ، آروغ می زدند ،
کله شون که داغ شد ، گفتند : مگه ما چی مون از Pink Floyd کمتره؟ اصلا کی به کيه؟
بياين با هم يه تيليت از آهنگهای اين Pink ها رو درست کنيم و پوزشون رو بزنيم
و پول بزنيم به جيب !
نتيجه اين شد ، که ميشنوی !!!
هيچ خاصيتی نداشته باشه ، خاصيت الکتريکی داره. آدم به محض شنيدنش، رعشه می گيره !


حالا از من به تو نصيحت
اگه يک روز ، تو کوچه پس کوچه های ايتاليا ،گذرت به يک يکشنبه بازار افتاد
و ديدی يک آقای شکم گنده ،يک عالمه Cd نوی آکبند ريخته رو گاری و دونه ای 2 دلار می فروشه
حس برندارتت که آخرشی و زدی به خال و
فکر نکن يارو ناهار اسپاگتی با مغز خر خورده ،
يا شرابی که با غذاش خورده از نوع شراب ناب شيراز بوده
که بعدش عشق کرده Cd Original رو مفت بفروشه !

Monday, May 19

نيلگون هيچ توجه داری تازگی
عادتهای جديد پيدا کردی؟!
کارهای جديد می کنی؟!
فکرهای جديد تو کله ات می چرخه؟!
با آدمها متفاوت تا می کنی؟!
ظرفيتت فرق کرده؟!
ديدت متفاوت شده؟!
موضوع روياهات عوض شده ؟!

حاليت باشه داری چيکار می کنی !
همين.
پنجره
فکر
هوا
عشق
زمين ،
گرد است !
Come on Baby light my fire
حسش نيست
Come on baby light my cigar
من اهل دود نيستم
Come on baby
شششش
!!!!

Saturday, May 17

Everybody's got some moment in their life,
they cant change !
از خواب بيدار ميشی.
بيدارِ بيدار.
ساعت رو نگاه می کنی ، هفت صبحه !
اول به خودت ميگی باريکلا ، امروز ديگه کامروا ميشی .
بعد به خودت ميگی آخه خره ، همه روزها بايد با بيل بلندت کنند ،
اونوقت جمعه هفت صبح بيدار ميشی !!
نخير..هرچی می کنی ديگه خوابت نمی بره.
جمعه است ديگه !
ميای يک قهوه واسه خودت درست کنی،
ميبينی شير نداريد.
جمعه است ديگه !
تا ظهر دور خودت می چرخی.
342 تا کانال رو چلق چلق عوض می کنی
و تا برنامه آشپزی رو هم نگاه می کنی.
چشمهات که از کاسه در مياد ،بی خيالش ميشی .
جمعه است ديگه !
ميای نهار بخوری ،
ميبينی اين کباب کوفتی که گرفتن گوشتش خامه ،گوجه اش هم نپخته.
جمعه است ديگه !
ميگی خب دراز بکشم ، کتابم رو بخونم شايد اين دل دردی که از اين نهار کوفتی گرفتم خوب بشه.
چهار صفحه می خونی کتاب تموم ميشه. کتاب نخونده ديگه ای هم نداری.
جمعه است ديگه !
ديگه داری از شدت کلافگی خفه ميشی.
ميگی پاشم برم کارواش ، يک هوايی هم بخورم.
ميبينی روپوشت از دهن گاو در اومده ،گيرم دادی همين رو بپوشی.
اتو رو برميداری ميگذاری رو درجه هزار،خب اونم روپوشت رو می سوزونه.
جمعه است ديگه !
سوار ماشين ميشی ، راه می افتی، می بينی ريپ ميزنه.
يادت می افته دو روزه اين لامپ بدبختش روشنه ،داره فرياد ميزنه من يک قطره بنزين ندارم.
همه پمپ ها شلوغه ،غير يکی.
اين مردم مغز خر خوردن؟ چرا نميرن از اين بنزين بزنند ، وايسادن تو صف واسه چی؟
آقا پر لطفا ! ممنون ..چقدر شد؟
3200 تومن؟؟؟؟؟؟! چه خبره؟ جنگه؟ من همش دوزار بنزين تو باکم جا ميشه !؟
سواد دارم؟ آره به گمانم.. اِ ؟ اين سوپر گوگوليه؟ واسه همينه داشت مگس می پَروند؟
پس مردم مغز خر نخوردن؟
جمعه است ديگه !
بيرون همه مردن. برميگردی خونه .ميری سراغ کامپيوتر.
بگذار اول چک کنم ببينم چقدر اکانت دارم.
Your remaining account : 1 epsilon
جمعه است ديگه !
يالا جون بکن ، اول ميل چک کن.
In box :12 new
يوهو..من زنده ام. مردم منو يادشون نرفته. يک نگاه سريع می اندازم.
اولی : Look & feel 20 years younger
دومی : lower your debt
سومی : Melt away pounds & inches today
باقيشم بگم؟
جمعه است ديگه !
بشين چهار خط درس بخون .ثواب داره.
کتاب رو باز می کنم. واليم 8 هم نبايد انقدر قوی باشه.
سه سوت بعدش از شدت خواب نمی تونم چشمهامو باز نگه دارم.
کتاب رو صورت..خوابم ميبره.
جمعه است ديگه !
از خواب بيدار ميشی.
هوا تاريکه . صدای اذان مياد. خونه ساکته. دهنت مزه گه ميده. سرت درد ميکنه.
دلت داره ميترکه.
پاکت سيگارت رو در مياری. خالی ِ خاليه !
جمعه است ديگه !
ساعت ده شبه.
ديگه چيزی نمونده تموم شه. طاقت بيار!
بيا به يکی زنگ بزن ،ببين خونه ملتم ،امروز جمعه است؟
- سلام ناجور ، اينجا اوضاع ناجوره ، اونجام ناجوره؟
صدای دامبولی و حرف زدن ملت تو پس زمينه مياد.
- سلام. تو کی هستی؟ اِ ..تويی ؟ خوبی؟
- مثل اينکه تو خيلی خوبی !!!!
- الان وقت زنگ زدنه ؟ ملت همه اينجان. زنگ زدم تو هم بيای خواب بودی.بهت نگفتن؟ برنامه يکهو جور شد.. جمع مفرحی شده..جات خاليه..همه هستن..سلام ميرسونند...
- @#&*×** !!!!!!
جمعه است ديگه !
پا ميشی ميای همه اينها رو مکتوب کنی که شايد دلت خنک شه.
بفهمی نفهمی
همه رو مينويسی
ميزنی
Post & Publish
يکهو قارت اونجا می نويسه :
the page can not be fucking displayed
هرچی ريسيده بودی پنبه ميشه !

جمعه است ديگه !

Thursday, May 15

از امروز اصلا خوشم نيومد !
چه می کنی دخترک ،
با غنچه های تازه چيده؟
چه می کنی دختر جوان ،
با گلهای شکفته؟
چه می کنی ای زن زيبا ،
با گلهايی که می افسرند؟
چه می کنی ای زن پير ،
با گلهای پژمرده؟

من در انتظار آنم که پيروز می شود !

Wednesday, May 14

من يک جنينم.
يک جنين در يک رحم.
Made in God
يک جنين جمع شده، مثل يک دايره
دريک رحم دايره ای شکل.
دايره
دايره
دايره
همه چيز اطراف من دايره ای شکله.
يک جنين سيگاری !
که يک هدفن هم گوششه و زندگی موزيکالی واسه خودش داره.
چيز زيادی ندارم ولی هرچی دارم بَسَمه!
واصلا دلم نمی خواد به دنيا بيايم.
اينجا، آب اطرافم در اين رحم ساکت و آرومه.
و من از اين حس شناوريم خوشم مياد.
نمی خوام به دنيا بيام ، مگه زوره؟
بگذاريد حداقل يکی، يک چرخه کوچولوتری رو طی کنه.
يک دايره کوچولو ، مثل يک رحم.
من اينجا رو دوست دارم و از هيچی اون بيرون خوشم نمياد !
تو اين دنيای خودم، خوش ام.
البته يک سوراخ ريز، خيلی ريز ،اين گوشه واسه خودم درست کردم.
از اون به ماه نگاه می کنم.
بخصوص وقت هايی که حسابی گرده !
اونم يک دايره است.
مثل يک رحم.
مثل دنيای من.
دوستمه و دوستش دارم.
با هم کلی گپ می زنيم.
و اون هيچوقت غر نمی زنه. گله نمی کنه. قهر نمی کنه. ناله نمی کنه . توقع های جورواجور نداره..
و من انقدر سرم رو بالا نگه می دارم و از سوراخ ريز اينجا باهاش حرف می زنم و نگاهش می کنم تا گردنم درد ميگيره.
گاهگاهی هم از اين سوراخ به بيرون نگاه می کنم.
به آدمهايی که اون بيرون می دوند.
هی ميان و هی ميرن.
و يک چيزای ديگه.
ولی يک نگاه بَسَمه.
دنياشون شلوغ و نمور و کثيف و بدبو و پر از دروغ و دورويی و خيانته.
من دنيای خودم رو..همينجايی که هستم رو.. دوست دارم.
يک جنين.
يک جنين در يک رحم دايره ای شکل.
همين مرا بس .
باقيش ارزونیِ بقيه !

Monday, May 12

روزهای هفته هر کدام شکل و رنگ و بوی خودشون را دارند.
شنبه بد ترکيب و تلخ و موذی است و شبيه دختر ترشيده ی توبا خانم است؛
دراز ، لاغر ، با چشم های ريز بدجنس !
يکشنبه ساده و خر است و برای خودش، الکی آن وسط می چرخد !
دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است ؛
متين، موقر ، با کت وشلوار خاکستری و عصا .
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن يا زرد ليمويی.
چهارشنبه خُل است.
چاق و چله و بگوبخند است و بوی عدس پلوی خوشمزه ی حسن آقا را می دهد.
پنجشنبه که بهشت است .
و
جمعه دو قسمت دارد:
صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر ،پر از کار و ورزش و پول و سلامتی.
رو به غروب ، سنگين و دلگير می شود ، پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دليل و يک جور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر(چلو کباب تا خرخره) و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به دِلِی دِلی غم انگيز آهنگی که از راديو پخش می شود
و همه جا قهوه ای تيره ، حتا آسمان و درخت ها و هوا !

*گلی ترقی

Sunday, May 11

چقدر راه مانده است تا خدا ؟
گزيده يادداشتهای يک Hallucinate :

من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم من ديوانه نيستم
من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه نيستم
من ديوانه نيستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه نيستم من ديوانه هستم
من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه نيستم
من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم
من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه نيستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم
من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم من ديوانه هستم
.....

Saturday, May 10

مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو،
آيا تو هم هستی؟؟

Friday, May 9






Thursday, May 8

کسی يک خبر خاله زنکی دست اول نداره بگه ؟
شايد يک کم دلمون باز شد ....

Wednesday, May 7

زندگی مثل خيابانهای تهران است.
هرچقدر هم که سعی کنی و تنظيم کنی و حواست باشه که تو چاله نيوفتی ،
روزی هيجده دفعه رو حتما می افتی !

Tuesday, May 6

ديشب خواب ديدم يکذره ايدز دارم.
بعد داشتم يک جا، با صدام ، لبی تر می کردم و راجع به خصوصيات متولدين ارديبهشت گپ می زديم.
اون داشت به سلامتی هواپيماهای امريکا ،B52 می خورد
منم تکيلا با کرم !
همه فکر و ذکرم اين بود که اگه تف بياندازم تو ليوانش، اين حروم لقمه ايدز می گيره يا نه؟!
که بعدش طبق کليشه با ماتيک رو ليوانش - چون آينه ای اونورا نبود - بنويسم : به جمع ما خوش اومدی !

پلان بعدی من بودم و پاوارتی .
داشتيم روی صحنه ملا ممدجان رو با هم ،دو صدايی می خونديم!
من قسمتهای سوپرانوش رو ، مثل ماه اجرا می کردم و يکذره ايدز داشتم !
بعد از اجرا من از دست طرفدارانم که داشتند دست و پای همديگر رو می شکوندند، فرار کردم پشت صحنه ،تو اتاقم ديدم، به !
وسط سبدهای گل، چه گوارا نشسته داره ، J می پيچه !
نشستيم به گپ زدن و بحث که چه جوری ميشه از اين ايدز من در راهِ آزادی استفاده کرد .
خلاصه کيفم کوک بود که يکهو يکی با صدای داش مشتی داد زد:
خانم، پس اين اشکنه ما چی شد؟
و من از خواب پريدم.... .






Sunday, May 4

- وقتشه؟
- نه بابا، وقتش نيست !