Wednesday, May 14

من يک جنينم.
يک جنين در يک رحم.
Made in God
يک جنين جمع شده، مثل يک دايره
دريک رحم دايره ای شکل.
دايره
دايره
دايره
همه چيز اطراف من دايره ای شکله.
يک جنين سيگاری !
که يک هدفن هم گوششه و زندگی موزيکالی واسه خودش داره.
چيز زيادی ندارم ولی هرچی دارم بَسَمه!
واصلا دلم نمی خواد به دنيا بيايم.
اينجا، آب اطرافم در اين رحم ساکت و آرومه.
و من از اين حس شناوريم خوشم مياد.
نمی خوام به دنيا بيام ، مگه زوره؟
بگذاريد حداقل يکی، يک چرخه کوچولوتری رو طی کنه.
يک دايره کوچولو ، مثل يک رحم.
من اينجا رو دوست دارم و از هيچی اون بيرون خوشم نمياد !
تو اين دنيای خودم، خوش ام.
البته يک سوراخ ريز، خيلی ريز ،اين گوشه واسه خودم درست کردم.
از اون به ماه نگاه می کنم.
بخصوص وقت هايی که حسابی گرده !
اونم يک دايره است.
مثل يک رحم.
مثل دنيای من.
دوستمه و دوستش دارم.
با هم کلی گپ می زنيم.
و اون هيچوقت غر نمی زنه. گله نمی کنه. قهر نمی کنه. ناله نمی کنه . توقع های جورواجور نداره..
و من انقدر سرم رو بالا نگه می دارم و از سوراخ ريز اينجا باهاش حرف می زنم و نگاهش می کنم تا گردنم درد ميگيره.
گاهگاهی هم از اين سوراخ به بيرون نگاه می کنم.
به آدمهايی که اون بيرون می دوند.
هی ميان و هی ميرن.
و يک چيزای ديگه.
ولی يک نگاه بَسَمه.
دنياشون شلوغ و نمور و کثيف و بدبو و پر از دروغ و دورويی و خيانته.
من دنيای خودم رو..همينجايی که هستم رو.. دوست دارم.
يک جنين.
يک جنين در يک رحم دايره ای شکل.
همين مرا بس .
باقيش ارزونیِ بقيه !