Sunday, December 17

در زندگی زخمهایی هست
که هیچوقت خوب نمی شوند
از ذهن پاک نمی شوند
و از همه عجیب تر اینکه مرور زمان
اونها رو باز تر می کنه
و چرک هاشون رو بیشتر.
اینجور موقع ها یک شمشیر تیز سامورایی می تونه راه خلاص باشه
همه جاده ها همیشه دو طرفه نیستند
هیچکس هم همیشه قوی نیست
همیشه هم تمام تلاشت کافی نیست
می دونم
رم یک شبه ساخته نشد
ولی یک نفر تنها هم نساختش
حتی هرکول!

Friday, December 15

منم اگر مدرسه می رفتم
و می دونستم فردای رای گیری مدرسه ها را تعطیل می کنند
می رفتم و رای می دادم!
شاید

Monday, December 11

رنگین کمان پاداش کسانی ست
که تا انتها
زیر باران می مانند

Sunday, December 10

و این جهان -همچنان- پر از صدای پای مردمی ست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند

Saturday, December 9

Mirror Miroor On The Wall
Bla Bla Bla Bla ...

Saturday, December 2

برف
قهوه
سیگار
کتاب
شومینه
برف

Wednesday, November 15

Tuesday, November 14

Its November.
Yeah
My Favorite month Of The Year
Miss My Days In Zafaraniye Street
With All The Leafs & Colors & Rain Over My Car Front Window
& The Gross Smell Of Cigarette On My Coat.
Warm Dreams & Bright View ahead
Once Things were easy
Once The Sound of Music Was In The Air
Once Hope Was Written With Bold Font
Once I Haven't Heard What I Hear
Once I Haven't Seen The Things I've Seen
Once I Haven't Felt The Anger I Feel
Once I Haven't Think The Way I Do Now
Once I Had a Real Sweet Sweet November.

But I'm Not Sure Its a Sweet November.

Monday, November 6

گفتی
باور کردم

اصرار کردی
شک کردم

قسم خوردی
باور کردم که دروغ می گویی !

Wednesday, November 1

Monday, October 23

Spending My Days On The Roeads
Spending My Nilghts Dreaming My Dreams
Spending My Money On Peanuts
Spending My Time , Taking Shots Of The Sights
Spending My Years , Searching For UnReachable
Spending My Life , Living Just Through The Days ... i Dont Know Why ?

Tuesday, October 17

از ابرهای ماه
می چکم
به عاشق ترین برکه های زمین
به حیاط هایی که هنوز
دلبازترین حوضهای آبی را دوست دارند
*

Monday, October 9

،واقعا کاش آدم می تونست به خودش یک پیغام گیر وصل کنه
اینجوری وقتی به آدمهایی میرسیدی که حوصله شون رو نداری
یا میرن تو اعصابت
پیغام گیر رو روشن کنی
"در حال حاضر من در دسترس نیستم ،
لطفا معاشرت خود را بعد از بوق بزنید
.در اولین فرصت ممکن اگه شد با شما معاشرت می کنم "
بیبببببببببب

Saturday, September 30

پدرم امروز 8 مهر85 برایم نوشت :

مهر هم مهربانی نداشت
آبان نیامده می رفت
آذر مرگ تولد من بود یا تولد مرگ من
دی ماه ، برف ها مرا یاد فروغ می انداخت
بهمن روزها پیش به انتظار اسفند می نشستیم
اسفند دیگر بوی عید نمی داد ، بوی عید ِ سالهای سبز
فروردین به جای دید و بازدید ، رنگ جدایی و دوری داشت. اسکناسهای سبز تا نخورده مرده بودند
اردیبهشت به جای نیلگون ، خاکستری بود
خرداد از پشت پنجره بچه های مدرسه را می دیدی
تیر گربه بود ، خنک های کولر با شبهای دراز
مرداد وقت سفر بود به خارج از شهری که در آن ساکن بودی
یا سفری به درون غمزده ها تا شاید روزهای خوشی مان یادت بییاید .

Friday, September 29

Smile Like Cheshire Cat
زورکی

Thursday, September 28

خوش آمدی
تو که زنار رها کرده ای
تو که سجاده را به تکفیر علف خوانده ای
مسافر سرزمین سرد
این یگانه معبد من است
یگانه معبد ماست
آشنای گمشده
من خدا را دیده ام
بالهای بلورین دارد
و اگر دستش بزنی می شکند
خدا برایم شاخه ی زیتون می آورد
خدا دوستم دارد
خدا مرا و برنج زار را دوست دارد
و خیمه ها را
خدا آنقدر بزرگ است که در وسعت چشمش فراموش میکنم ، امپایر استیت وجود دارد
یا برجی در هوای پاریس نفس می کشد
من خدا را در مون مارت جسته ام
خدا را در خیابان های آوارهِ روی زمین
حدا را که من و تو باید به اعجاب بر جلوه هایش نگاه کنیم
......
من مریم را دیده ام
تمام تقدسش را
و آن هنگام که طفلش را بر دست می گیرد
و رندان را از عقوبت می ترساند.
......
من دشت ها را دیده ام
وقتی که کوکنار در رگهایم می دود
تو دوست من هستی
تو که از کنار کامپیوتر می آیی
تو که گل را نمی شناسی
و شب را

شب که می آید
ستاره که می ریزد
خدا می آید پایین .

به معبد ما خوش آمدی
وقتی آفتاب طلوع می کند
من که مذهب تازه ای یافته ام
علف را می ستایم
که راست گو ترین نماینده حق است
سجاده من که حقیرترین نما را دارد
شکیل ترین مکاشفه را بین من و حق واسطه می شود

من زبان برگها را می دانم
و نفس در سینه من حاصل گفتگوی با گلهاست

دلم می خواهد افلاطون زنده شود
دستش را بگیرم و مدینه فاضله را نشانش دهم

وقتی تو در کنار منی
ناپلئون بنده ای ست که به معبدمان راهش نمی دهیم
دنیا سرعتش را می کاهد
بر می گردم
کنار هملت می نشینم
و برای افلیا نامه می نویسم
همراه قیس چادر شب را واژگون می کنم
و مثل وامق دیوار بخارا را از عشق پر می کنم
فرهاد ، کوه کنی ناچیز است
وقتی تو در کنار منی

دنیا خالی می شود
و معبد ما پر از نور رستگاری
یگانه جایگاه ، رهایی انسانِ دردمند قرن

می خندی
از ماشینیزم می گویی
فرقی نمی کند
سیصد سالِ پیش فئودالیم و بورژوازی
و حالا ماشین تایین کننده روابط انسانهاست
می دانی رسالت ها رفته اند
مثل یک مسافر مایوس
حالا توی سمرقند هم ماشین حرکت می کند
و زارع بلخی هم سوار تراکتور می شود

اصالت چمدانش را بسته است
شاید کنار هیمالیا باشد
وشاید آنجا هم از گزند گرگها در امان نمانده باشد
به هر حال فرقی نمی کند
.....
بیا برادر
بیا گریخته از زمان
بیا کنار ما
بیا تا ببینی که کوک نار، برنج زار را دوست دارد
و خیمه ها را
بیا و ببین که سیاهی نیست و از ماشین خبری نیست
سرنوشت تو بدست گلهاست و مانند سرنوشت گل ها.
نفس بکش
آزاد باش
در این معبد اگر مهری نمی یابی که دلت را از آن پر کنی
در عوض گلی می بینی که ستایش کنی
بیا که با صدای بلندی به آفتاب هم بگوییم
کوکنار هم گلی ست
بیا که
دوست داشته باشیم
.

Wednesday, September 27

کمی امشب سخت می گذرد
جهان از کنار پنجره ام
کمی امشب ماه دشوار می گذرد
از کنار مهتابی ام

....

امشب
جهان دشوار
خدا دشوار
من دشوارمیگذرم
از کنار این جهان
که منم .
*

Monday, September 25

...و این سقوط عجیب
مرا می برد از خودم
به دوردست خودم که پیدا نیست .
و اگر نیمه شبی به یاد من افتادی
بدان من همان کاسه آبم
که ماه لانه می کند در آن
که خیس می کند
حرفهای ناگفته را.
لغزیده از کودکیهای بی سوال
فراری از دنیای مردمان بی کودکی
مردمانی که در ساحل نشسته به هیچ نگاه می کنند
درخشیده در امروزِ پر از بهانه های زندگی
بهانه های مرگ...
و اگر نیمه شبی به یاد من افتادی
و دیدی نیستم در آن کاسه
که ماه لانه می کند در آن
بدان که رفته ام
، بی آنکه چیزی با خود آورده یا برده باشم
عجیب !
بدان که صورت ماه پر ازچاله هایی از لکه های سیاه ست
که جای نگاه من است
در شبانه های بی کسی
در سحرگاه های سکوت
در روزهایی که خدا نبود.

خواستی اگر
اگر خواستی
مرا مستجاب فرما !

Sunday, September 24




زندگیم دچار یه مقدارگره و قفل وبست شده !

Saturday, September 23

خوش حالم که نمی رم مدرسه
صبح زود مجبور نیستم بلند بشم
امتحان ندارم
کسی بلندی ناخن هایم را چک نمی کند
دیگه ریخت کتاب تاریخ ، جغرافی ، اجتماعی رو نمی بینم
صبح مجبور نیستم اون اراجیف سر صف رو بشنوم
اون زنیکه روانی معلم شبمی رو تحمل نمی کنم
کسی به شلوار لی پوشیدنم گیر نمیده
هر وقت هم حال کنم کتاب دفتر نو می خرم
خوش حالم که تابستان 8000000000000 روزه دارم !

Tuesday, August 15

تنها شده ایم حالا
یک جور غریب
یک جور جدید

Monday, August 14

در اعماق قرنهایم
قرنی
تازه
آغاز
می شود

Sunday, August 13

من کجای پیچ خودم
کجای شیب و بالای خودم
کجای چهارراه جهانم
گم شده ام؟
این رودِ من ، به کجا می رود؟!

Saturday, August 12

قهوه
سیگار
دیوار
چای
سیگار
دیوار
چای
قهوه
سیگار
دیوار

امروز
این بود!

Monday, July 24

زخمهای تو
سرمایه های تو هستند !
سرمایه ها تو با کسی تقسیم نکن ...

Monday, July 10






I Still Got Sand In My Shoes !

Saturday, July 1

می روم تا آبی نیلگون را از دریا باز پس گیرم
و خاکستری ها را به باد بسپارم ...

Friday, June 30





بدون شرح !

Tuesday, June 27

فاصله ها پیمودنی ست
اگر دو سر جاده
خواستن باشد .

Sunday, June 18




زرشک !

Monday, May 22





گاهی حتی سایه آدم هم پشت اش نیست !

Tuesday, May 16

به خودم هی زدم از اینجا برو
اما موش خورده شناسنامه ی من !

Monday, May 15

روی این بام نشسته ام و حافظ می خوانم
می گوید : " هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور .."
سعی در سپردن غم به بادها می دارم
آنطرف دخترکی روی بام درسی می خواند
شاید او هم زین جمله ها ، لا بلای جزوه ها می نویسد !

Monday, May 8

You !
Yes , You !
You The Creature Who Always Leave The Toilet Sit Up!
You Whose Head Is Filled With Nothing But Peanuts !
Make Your Peanuts Think Vaster Than Your Penis !!

Sunday, April 30

و باز هم
صفحه کهنه یادداشتهای من گفت ...


اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابرِ که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه !

Friday, April 28

روزهایی پر از رعد
چشمانی ابری
عصرهایی که همه جمعه اند
رویاهایی که فراموش شده اند
عمری که مثل باد می گذرد
و درس هایی که دیر می آموزی !

Sunday, April 23

من گم شدم ؟
توی این کوچه پس کوچه ها
لب تاقچه ماه
توی ناودون پر آب
سر قبر سهراب
توی دشت بی انتهای غم
ته فریاد دریا
زیر خاک سکوت
روی ابرها
توی غار تنهایی
تو شهر رویا گم کرده ها
توی پچ پچ باد
میون آدمهای بدون کودکی


کسی منو ندیده ؟

Wednesday, April 5

حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
دوباره
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
آدم بده
آدم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم بده
حالم
هنوز
بده !

Monday, March 20

Image hosting by TinyPic




سال نو مبارک !

Sunday, March 19

از بس رو این دیوار نوشتم
" این نیز بگذرد "
دیگه این دیوار جا نداره !

Monday, March 13

به تنهایی مگریز
گهگاه آنرا بجوی
و تحمل کن
و به آرامش خاطر می لبی ده !

Saturday, March 11

من دیگه بچه نمی شم
دیگه باریچه نمیشم !

Wednesday, March 8

این حال داد :



یک گنجشک داشته تو هوای سرد پرواز می کرده
از سرما یخ می زنه ، می افته زمین .
یک گاو داشته رد می شده ،
یک تاپاله گرم می اندازه روش !
گنجشکه گرم میشه ،
شروع می کنه به جیک جیک !
یک گربه صداشو می شنوه ،
میاد لیسش می زنه ، تمیزش می کنه
و بعد
می خوردش !

نتیجه داستان :
- هرکی بهت می رینه ، دشمنت نیست !
- هرکی از توی گه درت میاره ، رفیقت نیست !
- هر وقت تا خرخره تو گه فرو رفتی ، حداقل خفه شو ، جیک جیک نکن !

Sunday, March 5

-What R U up to ?
- I found myself a full time Job !
- UhUmmm!! U ?! Job?!! Interesting ! Tell me about it .
- I'm picking up my pieces !
- (silence..A long one !)

Friday, March 3

عصرهای جمعه هایم پر است از دلهره های شنبه های نیامده .
ترس از هفته ای که می آید .
انگار که قرار است تمام تجربه های تلخ گذشته تکرار شود.
خسته و تلخ و غمگین و افسرده شدم
از بس ، خسته و تلخ و غمگین و افسرده هستم !

براستی چرا چنین است ؟
چرا آنکه سرنوشت مرا می بافد ، امسال انقدر بد می بافد ؟
چرا جمعه پر از شوق فرا رسیدن اتفاقات خوب نیست؟
- شوق ؟ -
چه کلمه فراموش شده ای !!

روز - روز
هر روز امسال
جمعه تلخ غمگین کثافتی بود .
یکسال پر از جمعه !
لعنت به امسال !

Wednesday, February 22

تلخ

تلخ

تلخ

تلخ ترین ام

نمی دانم ظرف شکر زندگیم را کجا گذاشته ام.

کسی هست که یک کم شکر به من قرض بده؟


* افسون هر طلسم از یاهو 360

Sunday, February 19

با خودم فکر می کنم
فرصتی دیگر به تو بدهم
پس سیگاری دود می کنم
تا انتهای این سیگار
اگر معجزه ای روی داد
تو را می بخشم .

تو به اندازه یک سیگار نزد من فرصت داری .

Friday, February 17

داستان کلاغ قصه ما
اینجوری بود که
اصلا خونه ای نداشت
که به آن برسد !

Wednesday, February 15

Life has betrayed me once again,
I accept that some things will never change.
I've let your tiny minds magnify my agony,
and it's left me with a chem'cal dependency for sanity.

Yes, I am falling... how much longer till I hit the ground?
I can't tell you why I'm breaking down.
Do you wonder why I prefer to be alone?
Have I really lost control?

I'm coming to an end,
I've realised what I could have been.
I can't sleep so I take a breath and hide behind my bravest mask,
I admit I've lost control.

Friday, February 10



این پایان زندگی گوسفند است

Saturday, February 4

صدای برف را می شنوم
انگار توی سرم نشسته
توی دلم
توی چشمهایم
...
فکر
فکر خواب
فکر فردا و تمام روزهای بعد
تلویزیون را روشن می کنم
اخبار
دنیا همان است که بود
گه !

خاموشش می کنم .

Monday, January 30

من سردم است
و گویی هرگز گرم نخواهم شد .

نگو پتو بکش روت
که سه تا کشیدم فایده نداره .

Sunday, January 29

Day after day, love turns gray
Like the skin on a dying man.
Night after night, we pretend it's all right
But I have grown older and
You have grown colder and
Nothing is very much fun any more.
And I can feel one of my turns coming on.
I feel cold as a razor blade,
Tight as a tourniquet,
Dry as a funeral drum.
Run to the bedroom,
In the suitcase on the left
You'll find my favorite ax.
Don't look so frightened
This is just a passing phase,
One of my bad days.
ربطی
خطی
کاری
حرفی
حسی
شبی
شرطی
یاری
باوری
اعتمادی
روزی
امیدی
سخنی
اشتراکی
جایی
ماه یی
صدایی
گرمایی
نرگسی
مزه ای
آینده ای
بین ما نیست .

Saturday, January 28

بنگر !
نبینی ، نا دیدنی است !

Friday, January 27

Is there a " Real Man "out there in the world ? or God simply forgot to create one ?

Monday, January 9





On The Road Again

Monday, January 2

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر ، با آن پوستین سرد نمناکش

باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش

Sunday, January 1

Happy 2006