Saturday, January 31






George Michael - Amazing


Patience

هوووی خدا
با توام .
برف لطفا !
به مقدار زياد .
برف
!!
سمعکتو بذار لطفا !
I am thankful
For the mess to clean after a party,
Because it means that I have been surrounded by friends
Or perhaps Pigs !

Friday, January 30

عجب بلبشوئيه !
يه ماداگاسکار واقعی !
قورباغه سبز سرما خورده و کلی عنقه .
به گمونم عینکم ، شماره چشمش رفته بالا .
رفیقمون شب خواب دیده اسپرماتوزوئيدهای بی نواش ، دارن کرور کرور ميريزن تو جوب
حالا از صبح تو سطح شهر حيرون داره دنبال جوبها می دووه .
اونيکی از وقتی يک نشون سرخ برهمایی زده رو پیشونیش ،
- يعنی زائري در جستجوی حقيقته -
کسی نديدتش .
دوستمونم واسه خالی نبودن عريضه ، برداشته هرچی قرص گيرش اومده خورده
حالا قرصها نه تنها بهش اثر نکرده ، بلکه يحتمل اون به قرصها اثر کرده !
يه رفيق ديگمون sms زد که : تو اين هوای خوب ، می خوام بزنم برم شمال !
ولی ديده بودنش که تو جنوب Ray ban زده بوده ، داشته يه لقمه قليه ماهی ميذاشته تو دهن کوسهه يکی تو دهن خودش !
يار جون جونی Gay ام هم بعدِ n سال يه آهنگ جديد خونده با لهجه قزوينی !
تازه ميگه : Maybe luck is a Lady !
خومم حاضرم قسم بخورم که امروز صبح ، رو لبه ديوار
گربه چه شاير -Cheshire - رو ديدم که داشت بهم لبخند ميزد .
حالا از اون موقع تا حالا زدم تو کارِ انديويدوالیستيست !
هيچی نباشه همچين دهن پر کنه ، نه ؟
آخه آدم که نمی تونه تا ابد غصهء ملت رو بخوره
بايد از اين ماداگاسکار زد به چاک .
ماداگاسکار از اون جاهايیه که آدم بايد به هر قيمتی شده ازش پرهيز کنه !

Wednesday, January 28

Tuesday, January 27

I Go Wild..
آدم برفی ِ
يه گوله برف گرفته بود تو دستش
و بهش زل زده بود .
پرسيدم موضوع چيه ؟ چرا گير دادی به گوله برف !
گفت : دارم سلول ام رو ، عنصر تشکيل دهنده ام رو بررسی می کنم .
تو هم مال خودت رو بيار با هم مقایسه شون کنیم.
گفتم باش الان میام.

Monday, January 26

آنجا يکی نشسته است که به کسی نمی ماند.
يا به چهره ای
- آشنا يا نا آشنا -
دست درازی برای گرفتن دارد
اما چيز زيادی ندارد که بدهد
هيچ
و دردل ِ هيچش شمعی افروخته و نشسته به تماشا
اما نه چهره ای دارد
و نه در حفره های خالیش چشمی
هيچ .. هيچ.. هيچ

Sunday, January 25






جاهای خالی را پر کنيد :


.......................................
.....................................
.....................
............................
....................................
.......................
با اينا ، زمستون ُ سر می کنم .
با اينا ، خستگيم ُ در می کنم .

Saturday, January 24

هستی ام تنها در انعکاس صدایی ز دور می آيد
و در سياهی شبها رسوخ خواهد کرد .

Friday, January 23

وقتی بزرگ می شويم
گيج
شروع به دويدن می کنيم .
مسابقه ای با زمان ،
برای يافتن چيزهايی که نداريم .
به دنبال چيزی بودن
زمان می برد .
هزار تو هايی
که زمان
در ما می سازد
فقط راه را طولانی می کنند .
راه ِ طولانی
تاریک است .
تاريکی
باعث گمگشدگی می شود .
گمگشده به ندرت به مقصد می رسد .
و اين فقط کودکانند
که می دانند چه می خواهند
و آنچه می خواهند ، چطور به دست می آيد .
امروز
زرافه گفت
از اين به بعد
پول بيشتری ميگيره
تا پنجره های بالایی رو تميز کنه !
زرافه هم
زرافه های قديم !

چه کسی آخرين قافيه شعرم را
چه کسی تو را
آخرين شبم را
به ارث خواهد برد ؟

Thursday, January 22

گاه ،
ابری سر می رسد
به همراه خود آسودگی می آورد
برای منی که
خيره در ماه ام .

Wednesday, January 21

نشستم
اين گلدون رو هم گذاشتم جلوم
ازش پرسيدم که چشه که همه برگهاش ريخته و
شده يک چوب دراز بی قواره !؟
حالا اينم جو گرفتتش
داره تند تند يک چيزهايی به يه زبونی که من نمی فهمم ميگه
منم هی دارم سعی می کنم مثلا بفهمم .

Tuesday, January 20

يکدونه " خودِ " ديگه سفارش دادم
بی نقص
عالی
با درصد شادیِ خونِ بالا
همينطور کشکی مثبت
حرف شنو
شب زود بخواب
درس خون
معاشرتی
اهل مکالمه تلفنی
سحرخيز
خرابِ جمع ِ خانواده
و هزاران خواصِ ديگه ..
صبر داشته باشيد
به زودی حاضر
و به بازار ارائه ميشه !
Remember
Patience
is
a Virtue
!


Monday, January 19

اينجاست که شاعر ميگه :
Merde
Its amazing ...
Good goods , never attracts me .
its always the damage goods ,
who seem to be attractive for me !

Sunday, January 18









***



Ernest Hemingway همسن من بود که ، اولين کتابش ( The Sun Also Rises ) رو چاپ کرد .
Yuri Gagarin همسن من بود که ، به عنوان اولين انسان ، قدم بر روی کره ماه گذاشت .
Kurt Vonnegut همسن من بود که ، کارش رو کنار گذاشت و به نويسندگی به صورت تمام وقت پرداخت .
و من ، همسن خودم بودم که مثل خر تو گِل مونده بودم که چهار تا کلمه رو واسه يکروز بچپونم تو کله ام !
کشف اين نکته بسی مرا کيفور نمود !
شما هم کيفور شويد :

Saturday, January 17

برای پنجرهء
خانهء دلم
پرده ای خواهم دوخت .
تا مرزی بسازد
بين تفاوت دنيای
درون
و
بيرون .
و قطعه گم شده
همچنان گم شده باقی ماند .

Friday, January 16

من می تونم
من بايد بيدار باشم و باقی این کوفتی رو بچپونم تو کله م.
من می تونم
من قوی ام.
من خوابم ن..مياد .
Bed tries to suck me in !
bed is weak .
I'm strong .
bed is strong .
i'm weak .

نه من قوی ام ..
من می تونم ..
شايد
احتمالا
نه
...

Thursday, January 15

Honney ,
Don't worry about fooling around with the wrong Guys,
They can't Hurt you .
Its only the right ones, who always hurt you .
They are the killers !




****


حتی اين لحظات هم ؛ چون جاده ای باران زده ، پشت سر می مانند.

Wednesday, January 14

گور من
جهانی ست ، از رويا ،
که شب به شب
با دستان خودم می کنمش .

Tuesday, January 13



حرفی هم برای گفتن باقی می مونه ؟

Monday, January 12

دور اين دايره
در يک لحظهء يگانگی
حرفهای دل همه مون
از لای سيمهای اين گيتار
در فضا پخش ميشه.

Sunday, January 11

بعضی روزها ، مثل امروز
حرف خاصی واسه گفتن ندارن .
بعضی روزها ، مثل امروز
حس انجام همه جور کار هست ، الا اونی که باید انجام بدی .
بعضی روزها ، مثل امروز
ساخته شدن واسه هدر دادن .
بعضی روزها ، مثل امروز
حتی روياهاتم تکراری اند .
بعضی روزها ، مثل امروز
همه ساعاتش مثل هم اند .
بعضی روزها ، مثل امروز
آدمها همونی اند که در واقعِت هستند .
بعضی روزها ، مثل امروز
بسته سیگار زود خالی ميشه .
بعضی روزها ، مثل امروز
از هر حسی خالی هستی .
بعضی روزها ، مثل امروز
آسمون زرد ِ .
بعضی روزها ، مثل امروز
فقط هستند ، که باشند .

Saturday, January 10

هر شعری که گفته می شود
کودکی ست ، سر راهی
حاصل پيوندی حرام
و شايد غمناک .

Friday, January 9

بزم است و رقص است و طرب
مطرب نوایی ساز کن
...
و سپاس خدای را
که قورباغه سبز راه خونه رو از حفظ بود .
و گرنه الان هردومون در نقطهء کوری از جهان
به فراموشی سپرده شده بودیم !


***


باز امشب
لامپ آسمان
روشن است .

Thursday, January 8

کسی نيست
همين جایِ نمی دانم کجا
در جاده های سردِ برفی
دنيا را زير قدم هایم له می کنم
و از شنیدن فرياد قرچ قرچ اش زير پاهايم لذت می برم .
عجله ای ندارم.
گاهی خوب است دير به خانه برسيم
و گاهی خوب است دير از خانه درآييم .
کسی نيست
با خودم حرف می زنم .
سعی می کنم خاطره ای دور ولی مهم را به یاد آورم .
ولی از تمام آن روزها و سالها ، صداهایی گذرا در ميان سکوت برايم باقی مانده.
اين همه شبِ من ، با کدام آفتاب سوخت ؟
کسی نيست
به حجم خالیِ اطرافم نگاه می کنم
خانه ها از سرما به هم چسبيده اند ،
من به پالتو ام می چسبم.
از خودم می پرسم : چرا اتاقت را هر جا که ميری ، با خود می بری ؟
نمی دانم
شايد يک گوشهء امن ، يک پيلهء بزرگ
مگر مهم است ؟
چه حافظه ای
خاطره از يادم فرار می کند !
ديگر مهم نيست .
گاهی خوب است بياد بياوريم
و گاهی خوب است اصلا بياد نياوريم.
شايد اين دانهء رقصان برف
حرفی برای من دارد .
بايد خوب گوش کنم.
کسی نيست .
گاهی زيادی کسی نيست.

Wednesday, January 7

چتر بايد فراموش شود.

Tuesday, January 6

همچون قاصدکی شناور در هوا
گفتنی ها را با خود
از گوشه ای به گوشهء ديگر می برم
به امید روزی که
بر گوش شناوایی فرود آيم .
و شايد آنروز آرامش گذشته را
باز يابم .

Monday, January 5

بار ديگر شهری که ..
گاهی دوست دارمش
گاهی نه !


****