Wednesday, July 28





Jennifer Saunders - Holding Out For a Hero
Shrek II OST


Where have all good men gone
And where are all the gods?
Where’s the street-wise Hercules
To fight the rising odds?

Isn’t there a white knight upon a fiery steed?
Late at night I toss and I turn and I dream of what I need


I need a hero
I’m holding out for a hero till the end of the night
He’s gotta be strong
And he’s gotta be fast
And he’s gotta be fresh from the fight
I need a hero
I’m holding out for a hero till the morning light
He’s gotta be sure
And it’s gotta be soon
And he’s gotta be larger than life

Somewhere after midnight
In my wildest fantasy
Somewhere just beyond my reach
There’s someone reaching back for me

Racing on the thunder and rising with the heat
It’s gonna take a superman to sweep me off my feet

Up Where the mountains meet the heavens above
Out where the lightning splits the sea
I could swear that there’s someone somewhere
Watching me
Through the wind and the chill and the rain
And the storm and the flood
I can feel his approach
Like a fire in my blood


I Need a Hero

***



Come on Suckers
Move Your butts
its time to move on
shake it now
Aha
Aha


و اين جمله اي نيمه تمام است ......
چرا كه نگارنده اش اينگونه حال كرده است .

Tuesday, July 27

Floating
Floating
Floating
Floating
That the Story !

My room
a patch of sunlight
wears out
my soul .

Monday, July 26

... و بهار ديديم و پائيز و گرمي دستها و نگاه ها .
كه ساختند بهار دوستيها و اخت شديم و غمخوار شديم و لحظه ها چون باراني باريدند و سالها بر ما فرود آمدند .
... و باغ بود و بهار بود و بوي گياه بود و ستاره بود و سپيده بود و سرود بود و چراغ بود .
و گسترده بود راه و خوابيده بود دشت با پيراهني از گياه سبز .
و مي گذشتيم و مي گفتيم حرفمان را و مي خوانديم شعرمان را
و زمان بوسه بود و زمان عشق بود و زمان جواني بود و زمان محبت بود و گريز بود و سايه ابر بود
و شطي بود كه مي گذشت و مي برد و مي برد ...
نه درنگ بود ، نه سكون بود و نه هرگز سكوت .
... و سالها بر ما فرود آمدند و لحظه ها چون باراني باريدند و گذشتند و بردند ،
بهار را و پائيز را و گرمي دستها و نگاهها را و دوستيها را و آشنائيها را
و جدا شديم و جدا مانديم ونيستيم و انگار نبوديم
و ياد ماند و خاطره ماند و دريغ ماند و جدائي ماند و و لحظه ها كه مي بارند و سالها كه بر ما مي گذرند .
و شطي كه مي گذرد و ما كه بوديم و ما كه نخواهيم بود .
و بهار خواهد بود و پائيز كه خواهد بود و خورشيد كه خواهد بود و جاده اي تا بي نهايت ....
......
و ما كه نخواهيم بود ... و ما كه نخواهيم بود .


Friday, July 23

بلاخره بايد يه راه مقابله اي با جمعه باشه
مگه نه ؟
بايد خوت رو سرگرم كني ؟
چكار كنم ؟
! قورباغه سبز رو مي برم حموم
و البته به اندازه كافي سرم گرم شد كه مقداري از جمعه بگذره ....
و حس نشه
البته قورباغه سبز بهم اخطار داد كه اين واسم عادت هر جمعه نشه
با كلي اخم و تخم گفت به من چه كه تو با جمعه ها درگيري داري
اگه هر هفته بخواي منو انقدر بسابي
!! سر يك ماه پوستي رو تنم نمي مونه

Thursday, July 22

! قصه اي هست كه ديگر هرگز نتواند شد آغاز

Tuesday, July 20





Elton John - I'm Still Standing



I'm Still Standing , After These Two Years..

Monday, July 19

نشستم فكر كردم و فكر كردم و در آخر
به اين نتيجه رسيدم كه تنها چيزي كه تو دانشگاه درست و حسابي ياد گرفتم
شماره دانشجوييم ست !

Sunday, July 18

هر شب ساعت را كوك مي كنم
تا صبح به موقع بيدار شوم
و هر شب
ساعت را دور و دورتر از دست رس ام مي گذارم
و هر روز
زودتر و زودتر به ساعت مي رسم
و خاموشش مي كنم
و مي خوابم

Saturday, July 17

گرماي تابستان
در محله اي دورتر از دور
پنكه اي
كه فقط دلتنگي ها را كمي ، جا به جا مي كند .
دري به جا مانده
در چارچوب خود ،
جير جير مي كند .
در مهتابي نيلي رنگ
ناگفته ها ،
همراه با شكوفه هاي گيلاس
در هوا ، پخش مي شوند .

Friday, July 16

جمعه است ديگه !
اگه چيزي درست از آب دربياد جاي تعجب داره.
حتي Blogger هم 
جمعه ها پوزيسون عوض كردنش مي گيره !
 
 

Thursday, July 15

گاهي آدم مي خواهد چيزي بگويد و ندارد نه تصويري كه جرقه اي بزند
نه آهنگي كه آرام كند
و نه هيچ چيز ديگري كه زيبا باشد ، بدرخشد ، بخواند
تكه استخوان ته زخمي ست با تريشه هاي پوست و خوني
كه گاهي تازه است و گاهي دارد خشك مي شود
و گاه خشك است و سياه و دِگر نه انگار كه چيزي ست يا بوده است .

گاهي هم آدم فقط مي خواهد بگويد و نمي داند كه چه را مي خواهد بگويد و چرا ؟

مثل وقتي كه بي هيچ دليلي
دسته گلي مي سازيم
فقط براي زيبايي دسته كردنش
و زيبايي گلهايش
و زيبايي تقديم كردنش .

Tuesday, July 13





LightHouse Family - Run



تا كنون راه درازي آمده ايم
توشه راهمان تنهايي
تنهائي ، نان خاطره هائي كه هرگز سيرت نمي كند
غبار دور يادها كه مي خواندت
ولي ، فرصتي براي افسوس نيست
حتي اين لحظات هم چون جاده اي باران زده پشت سر مي ماند.
بگشاي در
وقتش است كه به خانه برسيم
و خستگي از تن
و تنهايي از دل
برگيريم

Monday, July 12

گاهي سقف آسمان چه كوتاهست
و دست من چه بلند
و ستاره ها چه رسيده !

Sunday, July 11

صداهايي هست كه نبايد شنيد
يا
بايد شنيد و ناشنيده گرفت
چهره هايي هست كه نبايد به ياد آورد
بايد ديد و ناديده گرفت.
و تارهايي هست
كه نبايد لرزاند
نبايد لرزاند
يا
بايد لرزاند
و لرزيد
و از ياد برد
و نشنيده گرفت .*

Saturday, July 10

نقطه
خوشبخت و شاد
و راضي ترين ست .
چون حرف اول و آخر رو خودش مي زنه .
و همه چيز به خودش ختم ميشه .
خواب ديدم
در كوچه پس كوچه هاي شب گم شده اي .
مهتاب نبود
و تو راهت را پيدا نمي كردي .
ابر چشمانت باراني بود
حلزونها - همه - خانه هاي خود را گم كرده بودند.
كوچه پر از حلزونهاي بي خانه ء گم شده و تو بود .

صدايت كردم
فرياد كشيدم
ولي افسوس
حنجره ام بي صدا بود
و تو
نشنيدي.
مي دويدي .
حلزون ها هم مي خواستند كه بدوند .
تو و حلزونها ، همه با هم به زمين افتاديد
و
آسمان چشمش را بست
ستاره ها تكه تكه شدند
رعدي فرياد كشيد
ابر باريد
خورشيد عذا دار شد
دل زمين گرفت
خانه ها در غبار گم شدند
بچه ها گريه كردند
بغض جاده گرفت
و
تو
گم شدي .



Friday, July 9


! بچه تون يكروز ازتون خواهد پرسيد..جوابش رو آماده كنيد

Wednesday, July 7






Hey Baby
Enough is enough !
Dont u Think ?
Its time to Live your time
Summer is here for you to enjoy
I dont think you care , who cares .
bad To The Bone
bad To The Bone
bad To The Bone
....

Tuesday, July 6

I'm Still Standing...

Saturday, July 3

Where Am I ?