Saturday, November 22


Thursday, November 13

ماه را از پشت ابرهای قیرگون می دزدم
به نیلگون ترین آسمان می برم
در میان انگشتانم
در کوچه های شهر می چرخانم
:فریاد می زنم

آی ..
زندگی ... زندگی !
آن قدر ساز می زنم و پای می کوبم
و بلند بلند می خوانم
تا هرچه نرگس و شقایق و پروانه و بهارِ کوچ کرده و کبوتر مفلوج
و هرچه ماهی در آبی دریا
بیدار شوند
و با دخترک ها و پسرکهای غمگین دیوار به دیوار شب
بشنوند و عاشق شوند
عاشق !

چه می گویید
نیلگون رنگم
و از رگبار هیچ زمین و آسمانم
باکی نیست !

Wednesday, November 12

گفتم که همه ماه ها یک طرف
آبان ماه یک طرف
اصلا خود ماه ِ ماه است

امروز بعد از خیلی ماه ها و ماه ها
اندازه یک رولکس شاد شدم
گفتم که گفته باشم !

Monday, November 10

آبان هایی مثل الان
که پاییز آبستن زمستان است
و خرمالوهای سرخرنگ ِ رسیده
بی قرار طعم گس لحظه

پکی به زندگی می زنم
تلنگری به تحمل
پیش از آنکه باد
آخرین شعله کبریت را پف کند

ظهر نارنجی خرمالو
بر شاخه های رسیده پاییز
و صدای باران
با باد خواهند رفت

وقت زیادی نمانده
لحظه را باید زندگی کرد

Wednesday, November 5

وقتی که باران
بر واژه های مشکوک شعری سرگردان
یکریز و بی امان بارید

در اتاقی
پر از فکر و کتاب و کلمه
و پنجره ای که مرا تا آسمان...

دستم را
به دستهای خیس خیالی سپردم
که باد با خود می برد

از این همه فکر
این همه رویا
این همه باران
این همه مهربانی و بو
که بگذریم
پاسخ این دوستت دارم ِ زخمی ِ بی بهانه را
چه گونه می توان داد ...