Friday, May 23

بدینوسیله از اتوبان های محترمِ
بابایی
صدر
صیاد
همت
مدرس
چمران
نیایش
در جهات شرق - غرب - شمال - جنوب
و دور برگردانهای مربوطه
که به اینجانب در امر ، خشمانه درنوردیدنشان، کمک فراوانی نمودند
اون تونلها که اسمشون یادم نمیاد، ولی اونها حتما جیغ های من رو یادشونه
کلیه دست اندازها و چاله های ناغافل واقع در خط سرعت
قلمبه های سرعت گیر، که در امر پرواز مرا همیاری کردند
مرحوم کمک ، سپر، راهنما و جلو بندی اتومبیل مربوطه
دوربینهای زحمت کش کلیه اتوبانها
که با تلاشی بی وقفه و مصرف مقادیری زیاد کاغذ
آلبوم عکسی مفصل از من به یادگار گذاشتند
دوستان و آشنایانی که بعد از جلو چشم آوردن جد و آبادشان توسط اینجانب
اکنون ساکن مناطق محروم و دورافتاده و ناشناسی هستند
شرکت مخابرات
بخش اس-ام-اس
تله تکس
موسیو اسمیرنوف
سرکار آقای ابسلوت
بخش شبانه روزی کلیه سیگار فروشی ها
اورژانس کلیه بیمارستانهای مسیر
بخش فعال پزشکی قانونی
مرحومه مغفوره دکتر روانکاو مربوطه
والده و والد منسوبه
و سایر بازماندگان

و البته خانواده محترم رجبی

که در طی چند ماه گذشته به اینجانب کمک بسزایی درجهت فرونشاندن قسمتی از خشمم نمودند
تشکر بسیار می گردد

Thursday, May 22

عین یک آدامس سقز کوفتی
-که مزه کوفت می دهد و فقط قدمت تاریخی دارد -
گذاشتمت گوشه لپم
و هر از چند گاهی نستالژی ات را می جوم
خسته می شوم
و باز می گذارمت گوشه لپم

چرا برای همیشه تف ات نمی کنم بیرون ،احتمالا فقط الهه مازوخیسم می داند
و بس !

Monday, May 19

اگه
iPod ام
بلد بود ، هر از گاهی یک بغل/بقل جانانه بکنه
دیگه ما هیچ مشکلی برای تا همیشه خوشبخت و راضی با هم زندگی کردن نداشتیم
!Our very own happily ever after

Monday, May 12

" Men Cheat , for the same reason that Dogs Lick their Balls ; because they can "
It's Part Of Their Biology

Saturday, May 10

" you Sleep when You Die "

If X equals A ; Then

" I Die ; When I Sleep "

So..., Practically

" we Die every night and we born every day "

Again & Again
For decades

Thursday, May 8

......
شب بود
تنها بود
ظرفها را می شست
قابلمه آخر همه
.......
حس کرد خودش هم شبیه قابلمه شده
یک قابلمه شسته و رفته و تمیز اعیانی
یک قابلمه فروتن و متواضع
با یک دستهء فولادی روی کله اش
یک قابلمه که هر شب تویش را می شویند
دوباره پرش می کنند
درش را می بندند
و به این ور و آن ور می برند

*

Thursday, May 1

هیچی معنا نداره
هیچی سر جای خودش نیست
هیچی اونی که بود نیست
هیچی شبیه عادت های من نیست

این تخت کیه ؟
این دیوار ها غریبه اند
این لیوانی نیست که من قهوه ام رو توش می خوردم
این لباسهای گشاد کیه که تن منه ؟
این خیابون ها غریبه اند
راه خونه از کدوم طرفه؟
کلاغهایی که پشت پنجره ام قار قار می کردند کجان؟
این چشمهای بی نگاه مال کیه که تو آینه به من زل زده؟

همه چیز عجیبه

بیشتر شبها
صدای گریه زنی رو می شنوم
از جام می پرم
دنبال صاحب صدا می گردم
ولی پیداش نمی کنم
می خوام کمکش کنم
یا حداقل شانه ای باشم برای گریه هاش
چون صدای گریه هاش تنهاست
صداش رو می شنوم
ولی نمی تونم پیداش کنم

می شنوی ؟
باز صداش می یاد
و من باز پیداش نمی کنم
و نمی فهمم دردش چیه
نمی تونم کمکش کنم
نمی دونم چه کاری از دست من براش بر میاد

همه چیز به اندازه کافی
این روزها
عجیب هست
دیگه به این صدای گریه بی صاحب
واسه فهمیدنش ، احتیاجی ندارم