Sunday, October 31

خيزيد و خزانيد
كه هنگام خزان است !
درخت سروي ديروز
داشت رازي را مي گشود
اما ، چيزي نگفت .

Saturday, October 30

It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining

This is The Calling


امروز
قورباغه رو
قورت دادم .

Friday, October 29

اينك فقط در روياست
كه مي شود بوسه بر ماه زد
من سخن مي گويم ، كار مي كنم
همانم كه بودم ،
سيگار مي كشم
فكر مي كنم
قهوه مي خورم
نقاشي مي كشم
و چگونه اين شبها را دوام مي آورم ؟
گلي كه باد را وسوسه مي كرد
تا عطرش را با خود ببرد
ديروز مرد .

Thursday, October 28





Enigma - Total eclipse of the Moon

Total eclipse of the Moon

به معناي واقعي

Wednesday, October 27

ناگفته

Tuesday, October 26

حرفهاي

Monday, October 25

سرشارست از

Sunday, October 24

سكوت

Saturday, October 23

شب سرشارست از رمز و راز
و من سرشارم از تضاد
و فكرهاي نيمه تمام ، شناور در فضا .

Wednesday, October 20

هستم
ولي
خسته م .

Tuesday, October 19


When i'm dead
if you came visit
bring me daisies !
it's all i want from you .


Sunday, October 17

حتي امشب هم مي گذرد
اين تنهايي سرگردان
سايه هاي لرزان
بر آسفالت خيس .

Saturday, October 16

اين است
قرن بيستم .

Friday, October 15

مي شينم
يه دايره گچي قفقازي مي كشم دورم
- حالا اگه نشد ، دايره گچي ء وطني -
هرچي ورد بلدم به خودم فوت مي كنم
يه كله سيرم ميگيرم دستم ،
فكراي مثبت مي كنم
مي گم اين جمعه به خير مي گذره !
كه يكهو
آقا پليسه
مياد يه جريمه سيزده هزار تومني ميده دستم
ميگه مگه نمي بيني ، اينجا پارك ممنوعه !
....
جمعه از اين نحس تر ، نوبره !

Thursday, October 14

كنار جاده مي نشينم
راننده لاستيك ماشين را عوض مي كند
جايي را كه از آن آمده ام ، دوست ندارم
جايي را كه راهي اش هستم، دوست ندارم .
چرا چنين بي صبرانه
چشم دوخته ام به تعويض لاستيك ؟
*

Wednesday, October 13

آخرين حيرت زماني ست
كه ديگر پي مي بري
چيزي تو را به حيرت وا نمي دارد .

Tuesday, October 12

امروزهاي من
هر يك
به سوي ديروزم
ديدگان ، گشاده اي دارند .

Monday, October 11







Underworld - Choose Life
Train spotting ost



Sunday, October 10

از ميون تمام fortune هاي orkut ،
همچون

● You will always have good luck in your personal affairs

● A pleasant surprise is in store for you

● You will do well to expand your business

● In God we trust; all others must pay cash

● Your mind is creative, original and alert

● You are going to have a very comfortable old age

● Be tactful: Overlook not your own opportunity

● Your principles mean more to you than any money or success

● You are never selfish with your advice or your help

● Find release from your cares, have a good time

● If your desires are not extravagant they will be granted

● Strong and bitter words indicate a weak cause

● You are sociable and entertaining

● Our first and last love is.. self-love

● You are kind-Hearted and hospitable cheerful and well liked

● You will be fortunate in everything



هر روزمون رو باهاش شروع يا تمام مي كنيم

اين يكي رو امروز ، خوب اومد :

Today's fortune
You are going to have some new clothes



Saturday, October 9

امروز قاصدگي آمد
و آرام بر شيشه پنجره ام نشست .
وقتي ديدم بوي مهتاب مي دهد
فهميدم از تو خبر آورده است .
قاصدك مي گفت خسته اي و مدتي ست به ديدار بركه نرفته اي .
قاصدك از اعماق آسمان و شبهاي بي پايان و جاده هاي تاريك مي گفت .
يادت هست آن شب را كه كفشهاي جادو به پايم كردي
و مرا به ميان ستارگان بردي؟
اكنون با برق نگاهت چه كردي ؟
با كفشهايم چه كردي ؟
از همان اول راه هم انگار قرار نبود آسمان به كفشهايم عادت كند .
كفش هايم را بده ، مي خواهم با تو از نردبان ابرها بالا روم .
پشتم را كه به آسمان مي كنم ،
شانه هايم از سنگيني نگاه مهتاب بي طاقت مي شوند .
گفتي كه دوست داري به راه هاي عميق دشتها بنگري ،
به راه هايي كه مانند قلب ما
عابران ناشناس بسياري ار آن ها گذشته اند .
بيا كه سالگرد عبورمان از ابتداي جاده نزديك است
بيا كه نگذاريم اين جاده ها مطرود و خالي بمانند
اصلا اين تقصبير جاده هاست كه آدمها از هم دور مي شوند .
تا بيايي
به خداوندگار مهتاب مي سپارمت
كه جاده ات را روشن كند
تا گمگشته باقي نماني .

Friday, October 8

جمعه
همه چي
تعطيله !

Thursday, October 7

امشب
غلظت شب زيادِ .
....
بلند ميشم پنجره رو باز مي كنم .
سرماي طفوليت پاييز كه به صورتم مي خورد ،
زنده تر مي شوم .
كمي از غلظت شب و زيادي از دود سيگار را
از پنجره براي همسايه ها ، به بيرون مي ريزم .
نفسي عميق كه مي كشم
ستاره ها در آسمان بيشتر مي شوند
ولي جاده پر رفت و آمد خاطره ها
در لابيرنت هاي مغزم
هماني اند كه بودند .
خاطره هايي ، پر از كوچه هاي باريك و دراز و تاريك
كه در كنج تيرهء به خيال فراموش شدهء هر كدام
ناگهان فانوسي ناخواسته ، روشن مي شود .
من مسئول سوراخ لايه ازن نيستم
و خيلي چيزهاي ديگه
ولي گاهي اما و شايد ها ول كنم نيستند.
لاشه ته سيگارها در زير سيگاري ،
صحنهء غمناكي ست .
درست انگار شاهدِ ناخواسته كشتاري دسته جمعي باشي .
بلند مي شم خالي اش كنم
كسي چه مي دونه
شايد اينجوري زندگي بهتر شود .

Tuesday, October 5

در اتاقي دلگير
طعم تلخ سيگار
مردك پيه چين
برفراز ديوار
سقف كوتاه شعور
صف طولاني نان
قرص ده تا ده تا
چاي ليوان ليوان

نرودا در تبعيد
خون پاك لوركا
لحظه اي با نيچه
سفري با كافكا
عاشقان در مسلخ
اين جماعت در خواب
صادق زنده بگور
بوف كور اش ناياب

حرف عاشقونه گفتن
اين روزها باعث خنده ست
وقتي تو دل گلوله
شوق كشتن پرنده ست

قهوه تلخ خاچيك
فال شيرين مادام
قلمي بي جوهر
جدولي نيمه تمام
ايدهء اسپينوزا
شعر بي شرم فروغ
دوستت دارم ها
همه ، همه نيرنگ و دروغ

لاشه انديشه
دفن در پرلاشز
از خود ژان پل سارتر
تا كلام ماركز
پوزه بند سانسور
شيههء يك شاعر
عشق زير پوتين
مردمان عابر

حرف عاشقونه گفتن
اين روزها باعث خنده ست
وقتي تو دل گلوله
شوق كشتن پرنده ست !

- حيف كه يك سالِ از مقامات بالا بهم تاكيد شده كه اين آهنگ رو به علت copy right نگذارم اينجا ! -

Monday, October 4

در خواب ها
اسوده بخوابيد
نيلگون بيدار است !

Sunday, October 3

گاهي براي اينكه
جرقه اي زده بشه
جمله اي آفريده بشه
حسي بيان بشه
لازمه در
درهم گوريده ترين ترافيك ها
گير كني
چهل و پنج دقيقه دير به كلاست برسي
تو ماشين بنشيني
آهنگي گوش كني
سيگاري دود كني
و افسار افكارت رو ،
رها كني .

Saturday, October 2

زندگي يه پازل خيلي خيلي سخته
با دونه هاي ريز
و شبيه هم
حتي سخت تر از پازلي كه نغمه براي تولدم ، هديه داده
و بعد پنج ماه هنوز دارم در حاشيه اطرافش سير مي كنم .
اگه صبور باشي
مزه اش وقتي ِكه يه تيكه كوچيك رو
درست سر جاش مي گذاري .
و مي ايستي عقب ،
هي نگاه مي كني
و هي از شاهكاري كه زدي
كيف مي كني .

Friday, October 1








There is nothing to tell
you know it all
...
Same Old Story !