Thursday, May 8

......
شب بود
تنها بود
ظرفها را می شست
قابلمه آخر همه
.......
حس کرد خودش هم شبیه قابلمه شده
یک قابلمه شسته و رفته و تمیز اعیانی
یک قابلمه فروتن و متواضع
با یک دستهء فولادی روی کله اش
یک قابلمه که هر شب تویش را می شویند
دوباره پرش می کنند
درش را می بندند
و به این ور و آن ور می برند

*