مزاحم شما شدم
می دانم!
تنها چراغ را روشن می کنم
گلها را در گلدان می گذارم
پنجره را باز می کنم
و بعد ،می روم..........
Friday, August 30
وقتی اتوبان خلوته،من هار ميشم.
خيلی تند،بد،بی کله و ويراژی رانندگی می کنم.
جنون اين رو پيدا می کنم که برای همه چراغ بزنم و از سر راهم بکشمشون کنار!
بزن کنار دماغ دراز ۴پا!
به خصوص اگه Garbage هم گوش بدم!
امشب ديگه خودم از رانندگی کله خری خودم ترسيدم.
اصلا به ما اتوبان خلوت نيومده.من يکی که جنبه اش رو ندارم.
قربون همون ترافيکهای فس فسوی خودمون!
خيلی تند،بد،بی کله و ويراژی رانندگی می کنم.
جنون اين رو پيدا می کنم که برای همه چراغ بزنم و از سر راهم بکشمشون کنار!
بزن کنار دماغ دراز ۴پا!
به خصوص اگه Garbage هم گوش بدم!
امشب ديگه خودم از رانندگی کله خری خودم ترسيدم.
اصلا به ما اتوبان خلوت نيومده.من يکی که جنبه اش رو ندارم.
قربون همون ترافيکهای فس فسوی خودمون!
عادت دارم هميشه وقتی يک کتاب رو ميخونم زير اون جاهاييش رو که دوست دارم خط بکشم ويا حتی نظر يا فکرم رو تو حاشيه کتاب بنويسم و اصولا هر جا ميرم کتابی رو که دارم ميخونم با خودم ميبرم...(به همين خاطر خوندن کتاب قرضی،که آدم نمی تونه توش خط بکشه،هيچوقت بهم مزه نميده!) کتابی به نظر من خونده شده وخوب بوده که زير جملاتش حسابی خط کشيده شده باشه . وقتی بعدها دوباره ميرم سر همچين کتابی با خوندن اون جاهايی که زيرش خط کشيده شده،زودی ماجرای کتاب يادم ميفته و از روی حاشيه ها ،مثل دفترچه خاطرات يادم مياد که در زمان خوندن کتاب در چه حال و روزی بودم.
امروز ياد کتاب ابله،داستايوسکی ام افتادم،ابلهی که از همه عاقل ها عاقل تر بود و دوباره نگاه کردن کتابش کلی مزه داد.
اينها چند تا از اون جاهايی که زيرش خط کشيده بودم:
....يقين بدانيد کريستف کلمب هنگامی که آمريکا را کشف کرد غرق در شعف نشد،بلکه خوشحالی او محدود به همان موقعی بود که در شرف کشف امريکا بود!
....آنچه مهم است زندگی و اکتشاف دايمی و خستگی ناپذير زندگی است،نه کشف آن!
....ميل ابراز ابتکار و خروج از دايره عرف و زندگی معمولی جوانان را در دوران جوانی وادار به ارتکاب اقدامات جنون آميز ميکند.
....برای نيل به کمال،نخست بايد از نفهمی شروع کرد،
کسی که زود می فهمد،بدون شبهه بد می فهمد!
از اين آخری خيلی خوشم مياد!
امروز ياد کتاب ابله،داستايوسکی ام افتادم،ابلهی که از همه عاقل ها عاقل تر بود و دوباره نگاه کردن کتابش کلی مزه داد.
اينها چند تا از اون جاهايی که زيرش خط کشيده بودم:
....يقين بدانيد کريستف کلمب هنگامی که آمريکا را کشف کرد غرق در شعف نشد،بلکه خوشحالی او محدود به همان موقعی بود که در شرف کشف امريکا بود!
....آنچه مهم است زندگی و اکتشاف دايمی و خستگی ناپذير زندگی است،نه کشف آن!
....ميل ابراز ابتکار و خروج از دايره عرف و زندگی معمولی جوانان را در دوران جوانی وادار به ارتکاب اقدامات جنون آميز ميکند.
....برای نيل به کمال،نخست بايد از نفهمی شروع کرد،
کسی که زود می فهمد،بدون شبهه بد می فهمد!
از اين آخری خيلی خوشم مياد!
Wednesday, August 28
خوان اول، قسمت برگه انتخاب واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...
خوان دوم، قسمت تاييد واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
- جا پر شده.....
- التماس....،قربون صدقه.....،داد......
خوان سوم، دفتر رييس گروه:
- دليل.. منطق...گريه ...زاری...التماس...
خوان چهارم، قسمت تاييد واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ..
فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...فيشِ...برگهِ...
.کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
خوان پنجم، گروه عمومی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...
- جا پر شده!
- التماس....،قربون صدقه.....،داد......
- فايده نداره!
- يه واحد ديگه ، يه ساعت ديگه بر می دارم،سگ خور!
خوان ششم، بانک:
صف..گرما..عرق..صف...صف..فرم...امضا...
علاف زير آفتاب به علت: ساعت ناهار،ساعت نماز،ساعت دستشويی،ساعت قيلوله!!
خوان هفتم، قسمت کامپيوتر:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ....فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...پرينتِ ....برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرمِ...کپی پرينتِ...
خوان هشتم، امور مالی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ..
فرم...کپیِ... برگ سابقهِ ..امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
خوان نهم، بايگانی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ....فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...پرينتِ ....برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرمِ...کپی پرينتِ...پروندهِ....
اين بود يک روز پربار تابستانی من.
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...
خوان دوم، قسمت تاييد واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
- جا پر شده.....
- التماس....،قربون صدقه.....،داد......
خوان سوم، دفتر رييس گروه:
- دليل.. منطق...گريه ...زاری...التماس...
خوان چهارم، قسمت تاييد واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ..
فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...فيشِ...برگهِ...
.کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
خوان پنجم، گروه عمومی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...
- جا پر شده!
- التماس....،قربون صدقه.....،داد......
- فايده نداره!
- يه واحد ديگه ، يه ساعت ديگه بر می دارم،سگ خور!
خوان ششم، بانک:
صف..گرما..عرق..صف...صف..فرم...امضا...
علاف زير آفتاب به علت: ساعت ناهار،ساعت نماز،ساعت دستشويی،ساعت قيلوله!!
خوان هفتم، قسمت کامپيوتر:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ....فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...پرينتِ ....برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرمِ...کپی پرينتِ...
خوان هشتم، امور مالی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ..
فرم...کپیِ... برگ سابقهِ ..امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
خوان نهم، بايگانی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ....فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...پرينتِ ....برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرمِ...کپی پرينتِ...پروندهِ....
اين بود يک روز پربار تابستانی من.
Monday, August 26
بعد از هفته ها جنگ داخلی با خودت،
بالاخره تصميم می گيری بری بانک و پول برداری.
پا ميشی شال وکلاه می کنی و حاظر ميشی ميری به سوی عابر بانک.
در راه هی با خودت فکر می کنی که خوب چون اين پول يه چيزه اضافه بر سازمانِ،پس چه کارا که نمی تونی باهاش بکنی ..
وصف العيش،نصف العيش
ميرسی به عابر بانک،کارتت رو در مياری، در جای مربوطه فشار ميدی،عمليات رو انجام ميدی، ميشينی منتظر که از توی جعبه جادو برات پول بريزه بيرون.
يکهو اونجا مينويسه: با عرض پوزش، برقراری ارتباط با رايانه مرکزی و انجام عمليات ممکن نيست.برويد کشکتان را بسابيد.
و کارتت رو تف می کنه بيرون.
از رو نمی ری،هی زرت وزرت کارتت رو می کنی اون تو،اونم هی فرت و فرت تفش می کنه بيرون.
دست از پا دراز تر بر می گردی خونه!
???Isn't It Ironic
بالاخره تصميم می گيری بری بانک و پول برداری.
پا ميشی شال وکلاه می کنی و حاظر ميشی ميری به سوی عابر بانک.
در راه هی با خودت فکر می کنی که خوب چون اين پول يه چيزه اضافه بر سازمانِ،پس چه کارا که نمی تونی باهاش بکنی ..
وصف العيش،نصف العيش
ميرسی به عابر بانک،کارتت رو در مياری، در جای مربوطه فشار ميدی،عمليات رو انجام ميدی، ميشينی منتظر که از توی جعبه جادو برات پول بريزه بيرون.
يکهو اونجا مينويسه: با عرض پوزش، برقراری ارتباط با رايانه مرکزی و انجام عمليات ممکن نيست.برويد کشکتان را بسابيد.
و کارتت رو تف می کنه بيرون.
از رو نمی ری،هی زرت وزرت کارتت رو می کنی اون تو،اونم هی فرت و فرت تفش می کنه بيرون.
دست از پا دراز تر بر می گردی خونه!
???Isn't It Ironic
امروز، از همه لحظه ها واز همه جاها،جايی بودم که شاهد ناخواسته ،تشنج وحشتناک يک معتاد در حال ترک بودم.صحنه ای بود بس وحشتناک که هرگز فکر نمی کردم روزی همچين چيزی ببينم و هنوز اون ده دقيقه تمام نشدنی جلوی چشممه.ده دقيقه ای که از همه ده دقيقه های تمام نشدنی سر کلاس درس هم طولانی تر بود.زمانی که به نظر می رسيد هرگز تموم نميشه!زمانی که نمی دونستم واقعا بايد چيکار کنم؟زمانی که مرگ درست جلوی چشمم بود و می ديدم که مرگ چقدر سريع و ساده می تونه اتفاق بيفته!
خيلی ساده،نشسته بوديم و داشتيم می خنديديم و سعی می کردم بهش بگم که به نظرم از دفعه قبل که ديدمش چقدر بهتر شده و اونم داشت برامون تعريف می کرد که چه حالات و دردها و شب زنده داری هايی کشيده.... که يک دفعه بدون هيچ آهی و مقدمه ای از پشت افتاد..هشت ثانيه اول من اصلا باور نکردم که اين اتفاق واقعا داره ميفته،فکر می کردم اين ادامه تعريف اش از حالات گذشته اش است..
ولی بعد،تنها چيزی که در کادر ديد، چشمهای وحشت زده ام بود،تشنج بود و دستها و پاهای قفل شده و بدن مچاله،فک قفل شده و تشنج وحشتناک بدن وصدای خس خسی که در اون لحظه بنظرم کر کننده و تمام نشدنی بود و در واقع تلاش نا ميدانه ای بود برای يک نفس از لای دندانهای کليد شده و چشمهايی که هر کدوم در يک گوشه حدقه چشم گم شده بود....
شنيدم يکی به من گفت:"يالا پاهاش رو تا حد ممکن بالا بگير،تا خون به مغزش برسه..."
پاهايی که بالا گرفتنشون برای من تا حدی غير ممکن بود،چرا که اين بدن نحيف ۴۲ کيلوای گويی صاحب پاهايی به وزن ۸۰کيلو شده بود...
و اين لحظات عمری طول کشيد و اثری عميق روی من داشت.لحظاتی که مرگ کنار ما ايستاده بود وزندگی بسيار پوچ و احمقانه وساده وکوتاه به نظر ميرسيد...
...............................
و من به اين فکرم که جدا از همه نتايج ديگه،اگر هر کس فقط يکبار از نزديک شاهد همچين زجر ملموس و درد عميقی باشه هرگز راضی نخواهد شد طرف اعتيادی اينگونه بره و راضی بشه که به جسم و روحش يک همچين درد و عذابی تحميل کنه....
هرگز..هرگز....هرگز.....
خيلی ساده،نشسته بوديم و داشتيم می خنديديم و سعی می کردم بهش بگم که به نظرم از دفعه قبل که ديدمش چقدر بهتر شده و اونم داشت برامون تعريف می کرد که چه حالات و دردها و شب زنده داری هايی کشيده.... که يک دفعه بدون هيچ آهی و مقدمه ای از پشت افتاد..هشت ثانيه اول من اصلا باور نکردم که اين اتفاق واقعا داره ميفته،فکر می کردم اين ادامه تعريف اش از حالات گذشته اش است..
ولی بعد،تنها چيزی که در کادر ديد، چشمهای وحشت زده ام بود،تشنج بود و دستها و پاهای قفل شده و بدن مچاله،فک قفل شده و تشنج وحشتناک بدن وصدای خس خسی که در اون لحظه بنظرم کر کننده و تمام نشدنی بود و در واقع تلاش نا ميدانه ای بود برای يک نفس از لای دندانهای کليد شده و چشمهايی که هر کدوم در يک گوشه حدقه چشم گم شده بود....
شنيدم يکی به من گفت:"يالا پاهاش رو تا حد ممکن بالا بگير،تا خون به مغزش برسه..."
پاهايی که بالا گرفتنشون برای من تا حدی غير ممکن بود،چرا که اين بدن نحيف ۴۲ کيلوای گويی صاحب پاهايی به وزن ۸۰کيلو شده بود...
و اين لحظات عمری طول کشيد و اثری عميق روی من داشت.لحظاتی که مرگ کنار ما ايستاده بود وزندگی بسيار پوچ و احمقانه وساده وکوتاه به نظر ميرسيد...
...............................
و من به اين فکرم که جدا از همه نتايج ديگه،اگر هر کس فقط يکبار از نزديک شاهد همچين زجر ملموس و درد عميقی باشه هرگز راضی نخواهد شد طرف اعتيادی اينگونه بره و راضی بشه که به جسم و روحش يک همچين درد و عذابی تحميل کنه....
هرگز..هرگز....هرگز.....
Sunday, August 25
Saturday, August 24
Friday, August 23
فال ايچينگ، گاهی شاهکار و خيلی با حال جواب ميده.
در هر حال امتحانش ضرر نداره،داره؟؟؟
من که امشب از فال خودم خوشم اومد!
در هر حال امتحانش ضرر نداره،داره؟؟؟
من که امشب از فال خودم خوشم اومد!
Thursday, August 22
Wednesday, August 21
Tuesday, August 20
پا ميشم، شروع می کنم بلند بلند با خودم حرف ميزنم.
من که در نقطه صفر تاريخ به دنيا نيومدم..،دنيا که به همين جا ختم نميشه...همينطوری که نميمونه...به قول شاعر چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند!
زانوی غم به بغل گرفتن،تحت تاثير جعبه جادو ناخن جويدن،زير فشار جامعه ماشينی،سر خم کردن،خون دل خوردن...دردی رو دوا نميکنه!
بايد ساخت.بايد سازنده بود.بايد زندگی کرد.بايد شاد بود.
مثل کودکی که آب تو حوض شنی می ريزه،بايد فعال بود.چه باک اگه حوض، آب رو می بلعه؟
چه هراس ازجاده های دراز و يک شکل و بی معنا؟
زنده باد آفتاب.زنده باد نسيم.زنده باد بوی ياس.حالا چه عيبی داره اگه ديگه پيچ امين الدوله نيست؟
بر قرار باد نظام طبيعت.نظام عشق.عشق به زندگی،شور در سر.اميد به فردای بهتر.
با خودم ميگم ،سيگار رو ترک می کنم...ورزش می کنم...لباسهای رنگی می پوشم...به همسايه ها سلام می کنم...فکرهای خوب خوب می کنم...کتابهای خوب خوب می خونم.
ميخندم..،به انرژی مثبت فکر می کنم.
همين فردا،اين نيم بيت حکيم رو،با خط درشت سياه می نويسم روی ديوار خونه ام:
" انگار که نيستی،چو هستی، خوش باش! "
من که در نقطه صفر تاريخ به دنيا نيومدم..،دنيا که به همين جا ختم نميشه...همينطوری که نميمونه...به قول شاعر چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند!
زانوی غم به بغل گرفتن،تحت تاثير جعبه جادو ناخن جويدن،زير فشار جامعه ماشينی،سر خم کردن،خون دل خوردن...دردی رو دوا نميکنه!
بايد ساخت.بايد سازنده بود.بايد زندگی کرد.بايد شاد بود.
مثل کودکی که آب تو حوض شنی می ريزه،بايد فعال بود.چه باک اگه حوض، آب رو می بلعه؟
چه هراس ازجاده های دراز و يک شکل و بی معنا؟
زنده باد آفتاب.زنده باد نسيم.زنده باد بوی ياس.حالا چه عيبی داره اگه ديگه پيچ امين الدوله نيست؟
بر قرار باد نظام طبيعت.نظام عشق.عشق به زندگی،شور در سر.اميد به فردای بهتر.
با خودم ميگم ،سيگار رو ترک می کنم...ورزش می کنم...لباسهای رنگی می پوشم...به همسايه ها سلام می کنم...فکرهای خوب خوب می کنم...کتابهای خوب خوب می خونم.
ميخندم..،به انرژی مثبت فکر می کنم.
همين فردا،اين نيم بيت حکيم رو،با خط درشت سياه می نويسم روی ديوار خونه ام:
" انگار که نيستی،چو هستی، خوش باش! "
Monday, August 19
Well life has a funny way of sneaking up on you
When you think everything's okay and everything's going right
.......
A traffic jam when you're already late
A no-smoking sign on your cigarette break
It's like ten thousand spoons when all you need is a knife
? isn't it ironic....don't you think
....A little too ironic
When you think everything's okay and everything's going right
.......
A traffic jam when you're already late
A no-smoking sign on your cigarette break
It's like ten thousand spoons when all you need is a knife
? isn't it ironic....don't you think
....A little too ironic
Sunday, August 18
Saturday, August 17
Thursday, August 15
Wednesday, August 14
سرما خوردم و گلوم حسابی درد ميکنه و تب دارم.
احساس ميکنم کله ام اندازه کل کره زمين شده!
و از همه بد تر اين سرفه فلان فلان شده است!
اصلا اعصاب سرما خوردگی اونم تو چله تابستون رو ندارم.
حالا تو اين هير وير،اين آهنگ افتاده تو دهنم و هی ميگم:
Giggley Wigglies,Wiggley Gigglies
فکر ميکنی اينها اثرات تبه؟؟؟؟؟
احساس ميکنم کله ام اندازه کل کره زمين شده!
و از همه بد تر اين سرفه فلان فلان شده است!
اصلا اعصاب سرما خوردگی اونم تو چله تابستون رو ندارم.
حالا تو اين هير وير،اين آهنگ افتاده تو دهنم و هی ميگم:
Giggley Wigglies,Wiggley Gigglies
فکر ميکنی اينها اثرات تبه؟؟؟؟؟
امشب،ديروقت، داشتيم از مهمونی بر ميگشتيم که ديدم 2 تا دختر،نهايتا 17 ساله،با يه عالمه آرايش و سر و وضع آنچنانی،تو کوچه فرعی برهوتی که ما داشتيم ازش رد ميشديم وايسادن!
منتظر....
يه لحظه زد به سرم که بزنم کنار،برم فقط ازش بپرسم،آخه چرا؟؟چرا؟؟چرا؟؟
حيف اين زيبايی تو نيست که اين ساعت شب،اونم اينجا ،بدون شک فقط نصيب يه عمله چرک، کثافت، زبون نفهم ،وحشی ميشه؟؟؟
بعد به خودم گفتم :Hey,Hey,Hey..Cool Down,It's Non of Your Business"
هرکس برای کاری که ميکنه،حتما دليلی داره.اگه با هر قماش آدمی،آدم دزد،آدم قاتل،آدم کلاش،آدم خراب،آدم... حرف بزنی،ميبينی که برای کاری که کرده يا داره ميکنه يه دليلی داره که با منطق خودش موجه!
حالا کی يا کدوم معيار گفته که منطق تو صحيح و درسته؟"
ولی به تو ميگم...،با تمام اين حرفها،طبق منطق و معيارهای درست يا غلط من،از ديدن اين صحنه که همچنان جلوی چشممه و متاسفانه نميشه گفت تو جامعه امروز ما کمِ ،
دلم سخت گرفته!
منتظر....
يه لحظه زد به سرم که بزنم کنار،برم فقط ازش بپرسم،آخه چرا؟؟چرا؟؟چرا؟؟
حيف اين زيبايی تو نيست که اين ساعت شب،اونم اينجا ،بدون شک فقط نصيب يه عمله چرک، کثافت، زبون نفهم ،وحشی ميشه؟؟؟
بعد به خودم گفتم :Hey,Hey,Hey..Cool Down,It's Non of Your Business"
هرکس برای کاری که ميکنه،حتما دليلی داره.اگه با هر قماش آدمی،آدم دزد،آدم قاتل،آدم کلاش،آدم خراب،آدم... حرف بزنی،ميبينی که برای کاری که کرده يا داره ميکنه يه دليلی داره که با منطق خودش موجه!
حالا کی يا کدوم معيار گفته که منطق تو صحيح و درسته؟"
ولی به تو ميگم...،با تمام اين حرفها،طبق منطق و معيارهای درست يا غلط من،از ديدن اين صحنه که همچنان جلوی چشممه و متاسفانه نميشه گفت تو جامعه امروز ما کمِ ،
دلم سخت گرفته!
Tuesday, August 13
Monday, August 12
- خوب...چی شد،به معناش پی بردی؟؟؟؟
- راستش،من وقتی نا مفرح ام،مغزم کار نميکنه!
- اصلا تو فکر هم می کنی؟؟
- اِ ..اِ ..اِ ،حالا ميگم چی فکر ميکنم.به گمانم اين آقای پادشاه اِسپانيا ، بيکار بوده.برای اينکه خودش و سربازاش سرشون گرم بشه،هی زرت و زرت ميرفته تپه نوردی!
- ..................
- حالا چرا همچين نگاهم ميکنی؟اگه راست ميگی خودت بگو،اِنقدرهم مخِ منو کار نگير!!
- اگه اينقدر سطحی نبودی و يکذره عميقتر فکر می کردی،می فهميدی که اين يعنی : پوچی...
- ای بابا،باز شروع کردی ها...
- اين داره ميگه،ممکنه به بزرگترين آرزوهات برسی و حتی کارهای گنده ای هم بکنی ولی اونها هم بلاخره ميگذرند و تموم ميشن.اونوقت بر ميگرديم سر خونه اولمون!
- خوب،يکباره بگو سرمون رو بگذاريم بميريم ديگه!چرا طفره ميری؟
- راستش،من وقتی نا مفرح ام،مغزم کار نميکنه!
- اصلا تو فکر هم می کنی؟؟
- اِ ..اِ ..اِ ،حالا ميگم چی فکر ميکنم.به گمانم اين آقای پادشاه اِسپانيا ، بيکار بوده.برای اينکه خودش و سربازاش سرشون گرم بشه،هی زرت و زرت ميرفته تپه نوردی!
- ..................
- حالا چرا همچين نگاهم ميکنی؟اگه راست ميگی خودت بگو،اِنقدرهم مخِ منو کار نگير!!
- اگه اينقدر سطحی نبودی و يکذره عميقتر فکر می کردی،می فهميدی که اين يعنی : پوچی...
- ای بابا،باز شروع کردی ها...
- اين داره ميگه،ممکنه به بزرگترين آرزوهات برسی و حتی کارهای گنده ای هم بکنی ولی اونها هم بلاخره ميگذرند و تموم ميشن.اونوقت بر ميگرديم سر خونه اولمون!
- خوب،يکباره بگو سرمون رو بگذاريم بميريم ديگه!چرا طفره ميری؟
Sunday, August 11
Saturday, August 10
I always loved you from the start
But I could not figure out
That I had to do it everyday
So I put away the fight
Now I'm gonna live my life
Giving you the most in every way
I belong to you
And you
You belong to me too
But I could not figure out
That I had to do it everyday
So I put away the fight
Now I'm gonna live my life
Giving you the most in every way
I belong to you
And you
You belong to me too
Friday, August 9
Thursday, August 8
- چی اين روزا اينقدر مخت رو کار گرفته،که حتی نميشه باهات ۴ کلمه حرف حساب زد؟
- هيچی.
- هيچی،يعنی چی؟بگو ببينم چيه آخه!مهمه؟معموليه؟مشکل کوچيکيه ، بزرگه؟
- يه هيچی بزرگه!
- بزرگه؟خوب بگو چيه،بشينيم مثل دو تا "معقول آدم"حلش کنيم!
- هيچی ،اسمش کوچيکه ولی خودش بزرگه،درکش وسيعه و تحملش بی نهايت نا ممکن!
-۲۰ سواليه؟؟**@#$%_×*&!!!!!
- هيچی،پوچيه! پوچی ،خوره است،خوره ،مرگه!
- باز شروع کردی کافکا و هدايت و... خوندن؟؟مگه صد دفعه بهت نگفتم از اين........
- دلا،ديوانه شو!ديوانگی هم عالمی دارد!
- ...اگه آدم شدی يه زنگ بهم بزن ،يه برنامه مفرح بگذاريم.
- اهداف پوچ،افکار پوچ،زندگی هيچ و پوچ......
- !So go **** your self
- هيچی.
- هيچی،يعنی چی؟بگو ببينم چيه آخه!مهمه؟معموليه؟مشکل کوچيکيه ، بزرگه؟
- يه هيچی بزرگه!
- بزرگه؟خوب بگو چيه،بشينيم مثل دو تا "معقول آدم"حلش کنيم!
- هيچی ،اسمش کوچيکه ولی خودش بزرگه،درکش وسيعه و تحملش بی نهايت نا ممکن!
-۲۰ سواليه؟؟**@#$%_×*&!!!!!
- هيچی،پوچيه! پوچی ،خوره است،خوره ،مرگه!
- باز شروع کردی کافکا و هدايت و... خوندن؟؟مگه صد دفعه بهت نگفتم از اين........
- دلا،ديوانه شو!ديوانگی هم عالمی دارد!
- ...اگه آدم شدی يه زنگ بهم بزن ،يه برنامه مفرح بگذاريم.
- اهداف پوچ،افکار پوچ،زندگی هيچ و پوچ......
- !So go **** your self
Wednesday, August 7
ازکل" بوف کور"،تنها جاييش که حسابی يادمه و تو کله ام رسوخ کرده ،اينجاشه که ميگه:
«هيچ وقت نه مسجد ونه صدای اذان و نه وضو واخ وتف انداختن و دولا و راست شدن در مقابل يک قادر متعال وصاحب اختيار مطلق،که بايد به زبان عربی با اواختلاط کرد در من تاثيری نداشته است!»
اين يه جورايی حرف منم هست.
نه اين که سعی نکردم،چرا،خيلی ام تلاش کردم ولی آخرش به اين نتيجه رسيدم که بابا،زوری که نيست،اين راه من نيست.
حالا با اين روش خودم،خيلی هم با خدای خودم جورم وخيلی هم گپ ميزنيم!
امشبم،يکی از اون شبامون بود!
سلام تو رو هم رسوندم!
«هيچ وقت نه مسجد ونه صدای اذان و نه وضو واخ وتف انداختن و دولا و راست شدن در مقابل يک قادر متعال وصاحب اختيار مطلق،که بايد به زبان عربی با اواختلاط کرد در من تاثيری نداشته است!»
اين يه جورايی حرف منم هست.
نه اين که سعی نکردم،چرا،خيلی ام تلاش کردم ولی آخرش به اين نتيجه رسيدم که بابا،زوری که نيست،اين راه من نيست.
حالا با اين روش خودم،خيلی هم با خدای خودم جورم وخيلی هم گپ ميزنيم!
امشبم،يکی از اون شبامون بود!
سلام تو رو هم رسوندم!
Tuesday, August 6
Monday, August 5
Sunday, August 4
,Give me something I can hold
,Give me something to believe in
,I am frightened for my soul
,please, please
,Make love to me
, send love through me
!! heal me with your crime
,Give me something to believe in
,I am frightened for my soul
,please, please
,Make love to me
, send love through me
!! heal me with your crime
Subscribe to:
Posts (Atom)