Friday, August 30

مزاحم شما شدم
می دانم!
تنها چراغ را روشن می کنم
گلها را در گلدان می گذارم
پنجره را باز می کنم
و بعد ،می روم..........
وقتی اتوبان خلوته،من هار ميشم.
خيلی تند،بد،بی کله و ويراژی رانندگی می کنم.
جنون اين رو پيدا می کنم که برای همه چراغ بزنم و از سر راهم بکشمشون کنار!
بزن کنار دماغ دراز ۴پا!
به خصوص اگه Garbage هم گوش بدم!
امشب ديگه خودم از رانندگی کله خری خودم ترسيدم.
اصلا به ما اتوبان خلوت نيومده.من يکی که جنبه اش رو ندارم.
قربون همون ترافيکهای فس فسوی خودمون!
جماعت، تعطيلات تابستان خود را چطور می گذرانيد؟؟
.....اما من
آن ستاره ام
که بی طلوع گرم تو در زندگانيم
خاموش گشته ام .
با وفا ترين جفتهای عالم کفشهای آدميانند.
ميگی نه؟ثابت کن!!!


عادت دارم هميشه وقتی يک کتاب رو ميخونم زير اون جاهاييش رو که دوست دارم خط بکشم ويا حتی نظر يا فکرم رو تو حاشيه کتاب بنويسم و اصولا هر جا ميرم کتابی رو که دارم ميخونم با خودم ميبرم...(به همين خاطر خوندن کتاب قرضی،که آدم نمی تونه توش خط بکشه،هيچوقت بهم مزه نميده!) کتابی به نظر من خونده شده وخوب بوده که زير جملاتش حسابی خط کشيده شده باشه . وقتی بعدها دوباره ميرم سر همچين کتابی با خوندن اون جاهايی که زيرش خط کشيده شده،زودی ماجرای کتاب يادم ميفته و از روی حاشيه ها ،مثل دفترچه خاطرات يادم مياد که در زمان خوندن کتاب در چه حال و روزی بودم.
امروز ياد کتاب ابله،داستايوسکی ام افتادم،ابلهی که از همه عاقل ها عاقل تر بود و دوباره نگاه کردن کتابش کلی مزه داد.
اينها چند تا از اون جاهايی که زيرش خط کشيده بودم:

....يقين بدانيد کريستف کلمب هنگامی که آمريکا را کشف کرد غرق در شعف نشد،بلکه خوشحالی او محدود به همان موقعی بود که در شرف کشف امريکا بود!

....آنچه مهم است زندگی و اکتشاف دايمی و خستگی ناپذير زندگی است،نه کشف آن!

....ميل ابراز ابتکار و خروج از دايره عرف و زندگی معمولی جوانان را در دوران جوانی وادار به ارتکاب اقدامات جنون آميز ميکند.

....برای نيل به کمال،نخست بايد از نفهمی شروع کرد،
کسی که زود می فهمد،بدون شبهه بد می فهمد!

از اين آخری خيلی خوشم مياد!

Wednesday, August 28

خوان اول، قسمت برگه انتخاب واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...
خوان دوم، قسمت تاييد واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
- جا پر شده.....
- التماس....،قربون صدقه.....،داد......
خوان سوم، دفتر رييس گروه:
- دليل.. منطق...گريه ...زاری...التماس...
خوان چهارم، قسمت تاييد واحد:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ..
فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...فيشِ...برگهِ...
.کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
خوان پنجم، گروه عمومی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...
- جا پر شده!
- التماس....،قربون صدقه.....،داد......
- فايده نداره!
- يه واحد ديگه ، يه ساعت ديگه بر می دارم،سگ خور!
خوان ششم، بانک:
صف..گرما..عرق..صف...صف..فرم...امضا...

علاف زير آفتاب به علت: ساعت ناهار،ساعت نماز،ساعت دستشويی،ساعت قيلوله!!

خوان هفتم، قسمت کامپيوتر:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ....فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...پرينتِ ....برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرمِ...کپی پرينتِ...
خوان هشتم، امور مالی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ..
فرم...کپیِ... برگ سابقهِ ..امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرم...
خوان نهم، بايگانی:
گواهیِ..فيشِ...برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ....فرم...کپیِ...امضاِ...گواهیِ...
فيشِ...پرينتِ ....برگهِ....کپیِ...کارتِ..تاييديهِ...کپیِ...امضاِ...فرمِ...کپی پرينتِ...پروندهِ....

اين بود يک روز پربار تابستانی من.

Monday, August 26

بعد از هفته ها جنگ داخلی با خودت،
بالاخره تصميم می گيری بری بانک و پول برداری.
پا ميشی شال وکلاه می کنی و حاظر ميشی ميری به سوی عابر بانک.
در راه هی با خودت فکر می کنی که خوب چون اين پول يه چيزه اضافه بر سازمانِ،پس چه کارا که نمی تونی باهاش بکنی ..
وصف العيش،نصف العيش
ميرسی به عابر بانک،کارتت رو در مياری، در جای مربوطه فشار ميدی،عمليات رو انجام ميدی، ميشينی منتظر که از توی جعبه جادو برات پول بريزه بيرون.
يکهو اونجا مينويسه: با عرض پوزش، برقراری ارتباط با رايانه مرکزی و انجام عمليات ممکن نيست.برويد کشکتان را بسابيد.
و کارتت رو تف می کنه بيرون.
از رو نمی ری،هی زرت وزرت کارتت رو می کنی اون تو،اونم هی فرت و فرت تفش می کنه بيرون.
دست از پا دراز تر بر می گردی خونه!
???Isn't It Ironic
امروز، از همه لحظه ها واز همه جاها،جايی بودم که شاهد ناخواسته ،تشنج وحشتناک يک معتاد در حال ترک بودم.صحنه ای بود بس وحشتناک که هرگز فکر نمی کردم روزی همچين چيزی ببينم و هنوز اون ده دقيقه تمام نشدنی جلوی چشممه.ده دقيقه ای که از همه ده دقيقه های تمام نشدنی سر کلاس درس هم طولانی تر بود.زمانی که به نظر می رسيد هرگز تموم نميشه!زمانی که نمی دونستم واقعا بايد چيکار کنم؟زمانی که مرگ درست جلوی چشمم بود و می ديدم که مرگ چقدر سريع و ساده می تونه اتفاق بيفته!
خيلی ساده،نشسته بوديم و داشتيم می خنديديم و سعی می کردم بهش بگم که به نظرم از دفعه قبل که ديدمش چقدر بهتر شده و اونم داشت برامون تعريف می کرد که چه حالات و دردها و شب زنده داری هايی کشيده.... که يک دفعه بدون هيچ آهی و مقدمه ای از پشت افتاد..هشت ثانيه اول من اصلا باور نکردم که اين اتفاق واقعا داره ميفته،فکر می کردم اين ادامه تعريف اش از حالات گذشته اش است..
ولی بعد،تنها چيزی که در کادر ديد، چشمهای وحشت زده ام بود،تشنج بود و دستها و پاهای قفل شده و بدن مچاله،فک قفل شده و تشنج وحشتناک بدن وصدای خس خسی که در اون لحظه بنظرم کر کننده و تمام نشدنی بود و در واقع تلاش نا ميدانه ای بود برای يک نفس از لای دندانهای کليد شده و چشمهايی که هر کدوم در يک گوشه حدقه چشم گم شده بود....
شنيدم يکی به من گفت:"يالا پاهاش رو تا حد ممکن بالا بگير،تا خون به مغزش برسه..."
پاهايی که بالا گرفتنشون برای من تا حدی غير ممکن بود،چرا که اين بدن نحيف ۴۲ کيلوای گويی صاحب پاهايی به وزن ۸۰کيلو شده بود...
و اين لحظات عمری طول کشيد و اثری عميق روی من داشت.لحظاتی که مرگ کنار ما ايستاده بود وزندگی بسيار پوچ و احمقانه وساده وکوتاه به نظر ميرسيد...
...............................
و من به اين فکرم که جدا از همه نتايج ديگه،اگر هر کس فقط يکبار از نزديک شاهد همچين زجر ملموس و درد عميقی باشه هرگز راضی نخواهد شد طرف اعتيادی اينگونه بره و راضی بشه که به جسم و روحش يک همچين درد و عذابی تحميل کنه....
هرگز..هرگز....هرگز.....

Sunday, August 25

- اِ...چرا همچين می کنی؟؟تمام اطاق رو ريختی به هم..
- عوض اونجا وايسادن وغر زدن بيا کمک کن،تو هم بگرد.
- آخه داری دنبال چی می گردی؟همه جا رو زير و رو کردی...
- دارم دنبال خوشحالی ام می گردم،همه جا رو گشتم ولی انگار آب شده رفته زير زمين ،پيدا نميشه که نميشه..
- ؟؟؟!!!!!!!!!؟!
بدين وسيله به اطلاع کليه بستگان و دوستان عزيز می رسانم که همستر عزيز و ناکامم طبق مراسم آبرومندی به خاک سپرده شدوخرج باقی مراسم صرف امور خيريه خواهد شد.
باشد که روح وی در آرامش باشد.
از همدردی و همراهی همگی شما بی نهايت سپاسگزارم.

Saturday, August 24

ميزان طبيعت خونم اومده پايين.
دلم می خواد،يه شب مثل امشب که ماه کاملِ،برم يه جا بالای کوه،تو جنگل...
آتيش روشن کنم و سر فرصت و با خيال راحت،بشينم هی به ماه نگاه کنم و به صدای طبيعت گوش کنم و گوش کنم و گوش کنم...
و فکر کنم....

Friday, August 23

امروز همسترم مرد.
همگی کلاهاتون رو برداريد.
3 دقيقه سکوت......



فال ايچينگ، گاهی شاهکار و خيلی با حال جواب ميده.
در هر حال امتحانش ضرر نداره،داره؟؟؟


من که امشب از فال خودم خوشم اومد!

Les hommes ont oublie cette verite,dit le renard.
Mais tu ne dois pas L'oublier.
Tu deviens responsable pour toujours de ce que tu as apprivoise.....

Thursday, August 22

ما،
چون ماهيان دريا،
بر آبها رها،
با ضربه های موج ز هم دور می شويم،
با بازوان باز،
امواج آب را،
تسخير می کنيم،
مغرور می شويم.
اگر دوباره به هذيان شود دچار،
دريای نيلگون
ای وای
ما ماهيان دريا!؟
امروز مردی ديدم.
مردی مختصر،
که خلاصه خود بود.

Wednesday, August 21

اين آهنگ خيلی خوب و دوست داشتنی است،
به شدت پيشنهادش می کنم.

I've been waiting
I'm still waiting
I've been waiting
I've been waiting
I'm still waiting
It's always one step too far
One step too far

- کاش Love Parade اومده بودی،خوش ميگذشت!
- شما چی کارا کردين؟
- اوووممم .....يادم نمياد!!!

Tuesday, August 20

پا ميشم، شروع می کنم بلند بلند با خودم حرف ميزنم.
من که در نقطه صفر تاريخ به دنيا نيومدم..،دنيا که به همين جا ختم نميشه...همينطوری که نميمونه...به قول شاعر چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند!
زانوی غم به بغل گرفتن،تحت تاثير جعبه جادو ناخن جويدن،زير فشار جامعه ماشينی،سر خم کردن،خون دل خوردن...دردی رو دوا نميکنه!
بايد ساخت.بايد سازنده بود.بايد زندگی کرد.بايد شاد بود.
مثل کودکی که آب تو حوض شنی می ريزه،بايد فعال بود.چه باک اگه حوض، آب رو می بلعه؟
چه هراس ازجاده های دراز و يک شکل و بی معنا؟
زنده باد آفتاب.زنده باد نسيم.زنده باد بوی ياس.حالا چه عيبی داره اگه ديگه پيچ امين الدوله نيست؟
بر قرار باد نظام طبيعت.نظام عشق.عشق به زندگی،شور در سر.اميد به فردای بهتر.
با خودم ميگم ،سيگار رو ترک می کنم...ورزش می کنم...لباسهای رنگی می پوشم...به همسايه ها سلام می کنم...فکرهای خوب خوب می کنم...کتابهای خوب خوب می خونم.
ميخندم..،به انرژی مثبت فکر می کنم.
همين فردا،اين نيم بيت حکيم رو،با خط درشت سياه می نويسم روی ديوار خونه ام:
" انگار که نيستی،چو هستی، خوش باش! "

Monday, August 19

Well life has a funny way of sneaking up on you
When you think everything's okay and everything's going right
.......
A traffic jam when you're already late
A no-smoking sign on your cigarette break
It's like ten thousand spoons when all you need is a knife

? isn't it ironic....don't you think
....A little too ironic





Sunday, August 18

زندگی تکرار نگاه آسانسورچی است،
بالا
پايين
پايين
بالا
پايين
پايين
بالا
پايين
بالا
پايين
..........
?Well,The Summer Is Almost Over.It Sure Went Quick,Didn't It -
!Heck,There's Never Enough Time To Do All The Nothing You Want -

:The Other Obsession Of Mine

,Driving So Fast
,In a Not Crowded Highway
,In My B.M.W-Z3
رنگش يا سورمه ای باشه يا نقره ای
يه بارون پودری هم بايد بياد،
!Listening 2 My Favorite Song &

- بيا يه بچه بياريم.
- اونوقت کی ما رو بزرگ کنه؟؟

Saturday, August 17

تمام راه به يک چيز فکر ميکردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم ميبرد!
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.......

Thursday, August 15

پاهايم،پاهايم
کجا هستند؟
من آنها را همين جا
کنار رختخواب
گذاشته بودم.....
گاهی ماهی ها نيز،راه خانه را گم ميکنند....



Fever in the morning
.......Fever all through the night






گير دادم،دارم کتابهای کوچه مرحوم شاملو رو ميخونم.
اگه بدونی،شاهکاره...
مجموعه ای از مثل و اصطلاح و داستان وحکايت!
خودش ۱۰۰تا کتابه!
حالا ديگه نميتونم ۴ کلمه با يکی حرف بزنم،۶۰ تا ضرب المثل و اصطلاح و تکه کلام بکار نبرم!
Sneeze
Cough
Sternutation
Sniff
Whoop
Snivel
- اگه قرار باشه رضايت صدا داشته باشه،فکر ميکنی صداش چه جوريه؟
- اين از اون فکراييه که فقط به کله تو ميرنه!
- صدای خُرخُرگربه!!
- **%$#!#@×÷^!!!!
- نه جدا ايندفعه خوب گوش کن،اصلا صدای خُرخُرگربه ،غير رضايت هيچ معنی نميده!

Wednesday, August 14

!Set The Control 4 The Heart Of The Sun
سرما خوردم و گلوم حسابی درد ميکنه و تب دارم.
احساس ميکنم کله ام اندازه کل کره زمين شده!
و از همه بد تر اين سرفه فلان فلان شده است!
اصلا اعصاب سرما خوردگی اونم تو چله تابستون رو ندارم.
حالا تو اين هير وير،اين آهنگ افتاده تو دهنم و هی ميگم:
Giggley Wigglies,Wiggley Gigglies
فکر ميکنی اينها اثرات تبه؟؟؟؟؟
:One Other Obsession Of Mine

<.Having a Black- Gay- Friend>
امشب،ديروقت، داشتيم از مهمونی بر ميگشتيم که ديدم 2 تا دختر،نهايتا 17 ساله،با يه عالمه آرايش و سر و وضع آنچنانی،تو کوچه فرعی برهوتی که ما داشتيم ازش رد ميشديم وايسادن!
منتظر....
يه لحظه زد به سرم که بزنم کنار،برم فقط ازش بپرسم،آخه چرا؟؟چرا؟؟چرا؟؟
حيف اين زيبايی تو نيست که اين ساعت شب،اونم اينجا ،بدون شک فقط نصيب يه عمله چرک، کثافت، زبون نفهم ،وحشی ميشه؟؟؟
بعد به خودم گفتم :Hey,Hey,Hey..Cool Down,It's Non of Your Business"
هرکس برای کاری که ميکنه،حتما دليلی داره.اگه با هر قماش آدمی،آدم دزد،آدم قاتل،آدم کلاش،آدم خراب،آدم... حرف بزنی،ميبينی که برای کاری که کرده يا داره ميکنه يه دليلی داره که با منطق خودش موجه!
حالا کی يا کدوم معيار گفته که منطق تو صحيح و درسته؟"
ولی به تو ميگم...،با تمام اين حرفها،طبق منطق و معيارهای درست يا غلط من،از ديدن اين صحنه که همچنان جلوی چشممه و متاسفانه نميشه گفت تو جامعه امروز ما کمِ ،
دلم سخت گرفته!
خوشم مياد هی در ماشين رو باز کنم،اونجا بنويسه:
!La porte - Avant - Gauche - Ouvert

فقط ببين آدم از نا مفرحی کارش به کجاها که نميکشه!!

Tuesday, August 13

غم ما هم غم نيست،
غم ما را از دل
استکان عرقی
شيشه آبجويی می شويد
غم ما هم غم نيست
گرچه پيوسته به هم می گوييم :
که غم ما هم کم نيست!
رنگ و گم رنگی و هم رنگی و يک رنگی و رنگارنگی،بی رنگند!
- داری چيکار می کنی؟
- دارم تو سوراخ موريانه هايی که مغزم رو می خورند،نفت می ريزم.
- از بالای تپه يا زير تپه؟؟

ميخوام خوابی رو که ديشب ديدم
بردارم و تو فريزر بذارم!
اونوقت يه روزی در آينده دور،
وقتی پيرمردی مو خاکستری شدم،
درش ميارم و گرمش می کنم
و پاهای پير و سردمو
با گرمی خوبش مداوا می کنم!





:One Of My Obsessions

<.Wanna Dance 'Naked' Under The Rain >

Monday, August 12

- خوب...چی شد،به معناش پی بردی؟؟؟؟
- راستش،من وقتی نا مفرح ام،مغزم کار نميکنه!
- اصلا تو فکر هم می کنی؟؟
- اِ ..اِ ..اِ ،حالا ميگم چی فکر ميکنم.به گمانم اين آقای پادشاه اِسپانيا ، بيکار بوده.برای اينکه خودش و سربازاش سرشون گرم بشه،هی زرت و زرت ميرفته تپه نوردی!
- ..................
- حالا چرا همچين نگاهم ميکنی؟اگه راست ميگی خودت بگو،اِنقدرهم مخِ منو کار نگير!!
- اگه اينقدر سطحی نبودی و يکذره عميقتر فکر می کردی،می فهميدی که اين يعنی : پوچی...
- ای بابا،باز شروع کردی ها...
- اين داره ميگه،ممکنه به بزرگترين آرزوهات برسی و حتی کارهای گنده ای هم بکنی ولی اونها هم بلاخره ميگذرند و تموم ميشن.اونوقت بر ميگرديم سر خونه اولمون!
- خوب،يکباره بگو سرمون رو بگذاريم بميريم ديگه!چرا طفره ميری؟
خر که مکرر نميشه.
- پادشاه اسپانيا ،با ده هزار مرد جنگی ازتپه بالا رفت.
پادشاه اسپانيا ،به قله رسيد
و بعد دوباره پايين آمد!

- حاليته چه فلسفه و معنايی پشت همين جمله های ساده است؟؟
- والا،دروغ چرا؟تا قبر، آ..آ..آ..آ....
- يالا اون کله پوکت رو کار بنداز.يکذره عميق فکر کن!
- هوووووم.......
Obsession

Sunday, August 11

دلم يه جور هيجان می خواهد،ولی نمی دونم چی؟!
دلم اون حسی رو می خواد که خيلی وقته نداشتم.
!I wanna feel the butterfly in my stomach
يه انگيزه،يه تنوع،يه هيجان مثبت!
يه حس جديد که از اين روزمره گی در بيام!
آخه اون چيزی که ميتونه منو از اين حال در بياره چيه؟کجاست؟؟؟؟؟

Saturday, August 10



Il a allume
Une cigarette
Il a fait des ronds
Avec la fumee
Il a mis les cendres
dans le cendrier
Sans me parler
sans me regarder
Et il est parti
Sous la pluie
Sans une parole
Sans me regarder
Et moi j'ai pris
Ma tete dans ma main
!Et j'ai pleure

دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من،ميهمان هر شبت،لولی وش مغموم،
منم من،سنگ تيپا خورده رنجور،
منم،دشنام پست آفرينش،نغمه ناجور.
نه از رومم نه از زنگم،همان بيرنگ بيرنگم،
بيا بگشای در،بگشای،
دلتنگم....
I always loved you from the start
But I could not figure out
That I had to do it everyday

So I put away the fight
Now I'm gonna live my life
Giving you the most in every way

I belong to you
And you
You belong to me too
مرگ گاهی ريحان می چيند.
مرگ گاهی ودکا می نوشد.
گاه در سايه نشسته است و يک "بست"می زند.
مرگ گاهی Online است.
گاه Invisible.
و همه می دانيم:
اين برای تو و من،زندگی نمی شود!!

Friday, August 9



پنهانيم
مثل مضمونی پيچيده در بيتی
مثل دو نام ممنوع
در پشت نقطه چينها.....

Eddie..Eddie..
Eddie says;he'll lose some weight
..............
Eddie,Eddie
I wish you were mineeeeeee

اين Eddie طفلکی نخ نما شد،از بس گوشش کردم.
ولی خدا پدرش رو بيامرزه،خيلی حالم رو خوب ميکنه.
خدا پدر معرفش رو هم بيامرزه!
دريای نيلگون ،بايد هميشه آروم باشه.
گاهی حتی يه موج کوچولو،خيلی خرابم می کنه.
شايد اگه موج سواری ياد بگيرم،بهتر بتونم با اين قضيه کنار بيام.
شايد....

Thursday, August 8

- چی اين روزا اينقدر مخت رو کار گرفته،که حتی نميشه باهات ۴ کلمه حرف حساب زد؟
- هيچی.
- هيچی،يعنی چی؟بگو ببينم چيه آخه!مهمه؟معموليه؟مشکل کوچيکيه ، بزرگه؟
- يه هيچی بزرگه!
- بزرگه؟خوب بگو چيه،بشينيم مثل دو تا "معقول آدم"حلش کنيم!
- هيچی ،اسمش کوچيکه ولی خودش بزرگه،درکش وسيعه و تحملش بی نهايت نا ممکن!
-۲۰ سواليه؟؟**@#$%_×*&!!!!!
- هيچی،پوچيه! پوچی ،خوره است،خوره ،مرگه!
- باز شروع کردی کافکا و هدايت و... خوندن؟؟مگه صد دفعه بهت نگفتم از اين........
- دلا،ديوانه شو!ديوانگی هم عالمی دارد!
- ...اگه آدم شدی يه زنگ بهم بزن ،يه برنامه مفرح بگذاريم.
- اهداف پوچ،افکار پوچ،زندگی هيچ و پوچ......
- !So go **** your self

Wednesday, August 7

ازکل" بوف کور"،تنها جاييش که حسابی يادمه و تو کله ام رسوخ کرده ،اينجاشه که ميگه:
«هيچ وقت نه مسجد ونه صدای اذان و نه وضو واخ وتف انداختن و دولا و راست شدن در مقابل يک قادر متعال وصاحب اختيار مطلق،که بايد به زبان عربی با اواختلاط کرد در من تاثيری نداشته است!»

اين يه جورايی حرف منم هست.
نه اين که سعی نکردم،چرا،خيلی ام تلاش کردم ولی آخرش به اين نتيجه رسيدم که بابا،زوری که نيست،اين راه من نيست.
حالا با اين روش خودم،خيلی هم با خدای خودم جورم وخيلی هم گپ ميزنيم!
امشبم،يکی از اون شبامون بود!
سلام تو رو هم رسوندم!

Tuesday, August 6

شب بود و من
غم بود وشب
غم مست ومن مست
.....
غر،غر،غر،غر....
غر،غر،غر........
غر،غر............
غر................

آخيش،حالم بهتر شد!

Monday, August 5

Etre ou ne pas etre
....C'est la question
خسته شدم،بس که دلم،دنبال يک بهونه گشت....

Sunday, August 4

تابستان يعنی:
دراز کشين زير آفتاب،
حس داغی آفتاب رو بدن
Sun Oil
مايو
Margirita با يه چتر توش
لباسهای رنگی
با دوستان،به بهانه های الکی خنديدن و خوش بودن
شب کنار دريا ،آتيش روشن کردن
به آسمون پر ستاره و ماه نگاه کردن
آهنگ خوب گوش دادن
و رويا بافتن....
And I'm Only Here
To Bring You Free Love
Let's Make It Clear
That,This Is Free Love
No Hidden Catch
No Strings Attached
!Just Free Love

!!One Of These Days,Gonna Bring,Some Hope To me
,Give me something I can hold
,Give me something to believe in
,I am frightened for my soul
,please, please
,Make love to me
, send love through me
!! heal me with your crime
به نگاهم،خوش آمدی!

Thursday, August 1




زندگی شايد افروختن سيگاری باشد،در فاصله رخوتناک دو هماغوشی!


وقتی که من بچه بودم،
غم بود،
اما ،
کم بود.
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بيشتر بود!