Wednesday, August 14

امشب،ديروقت، داشتيم از مهمونی بر ميگشتيم که ديدم 2 تا دختر،نهايتا 17 ساله،با يه عالمه آرايش و سر و وضع آنچنانی،تو کوچه فرعی برهوتی که ما داشتيم ازش رد ميشديم وايسادن!
منتظر....
يه لحظه زد به سرم که بزنم کنار،برم فقط ازش بپرسم،آخه چرا؟؟چرا؟؟چرا؟؟
حيف اين زيبايی تو نيست که اين ساعت شب،اونم اينجا ،بدون شک فقط نصيب يه عمله چرک، کثافت، زبون نفهم ،وحشی ميشه؟؟؟
بعد به خودم گفتم :Hey,Hey,Hey..Cool Down,It's Non of Your Business"
هرکس برای کاری که ميکنه،حتما دليلی داره.اگه با هر قماش آدمی،آدم دزد،آدم قاتل،آدم کلاش،آدم خراب،آدم... حرف بزنی،ميبينی که برای کاری که کرده يا داره ميکنه يه دليلی داره که با منطق خودش موجه!
حالا کی يا کدوم معيار گفته که منطق تو صحيح و درسته؟"
ولی به تو ميگم...،با تمام اين حرفها،طبق منطق و معيارهای درست يا غلط من،از ديدن اين صحنه که همچنان جلوی چشممه و متاسفانه نميشه گفت تو جامعه امروز ما کمِ ،
دلم سخت گرفته!