مستيم،مستيم،مستيم
مستيم و دانيم هستيم.
ای چو من بر زمين اوفتاده،
برخيز،شب ديرگاه است،
برخيز !
Friday, February 28
Thursday, February 27
Tuesday, February 25
احساس می کنم که قايقم
شکسته،فرو نشسته به گِل
و ديگر چيزی اتفاق نمی افتد.
هيچ چيز...سکوت...امواج...
چيزی اتفاق نمی افتد؟يا اينکه همه چيزی اتفاق افتاده است؟؟
نمی دانم..
امشب به خودم گفتم:
- بايد خودت شروع کنی ! تا کی می خواهی منتظر اتفاق باشی؟
کاری کن،از جائی شروع کن..خواهی ديد که اتفاقی می افتد.. خودش ادامه پيدا می کند...بايد ادامه پيدا کند!
- از کجا شروع کنم؟
- از اين کمدها..از اين کشوها..از اين کاغذها و از اين خرت و پرت هائی که هميشه جمع می کنی و هيچوقت دور نمی ريزی!
و شروع کردم.
و هر سطر بر کاغذی ،مرا به زمانی برد.
و هر طرح بر صفحه ای ،مرا به جائی کشيد.
و هر يادگار نوشته بر ورقی،مرا به دورانی برد.
زمانی..جائی..دورانی..در گذشته ها .
و حال،
کاغذها..برگها..طرح ها..نقاشی ها..دفترها..شعرها..عکسها..بريده های مجله و روزنامه ها..يادگاری ها..نامه ها..کارتها..گلهای خشکِ بد قواره و...
همه و همه دوره ام کرده اند ،
و من ؛
می خوانم ،لبخندی می زنم،اخمی می کنم ،به فکر فرو می روم ،در خاطره ای غرق می شوم ،مکثی می کنم....
و پاره می کنم !
می خوانم و پاره می کنم،يکی بعد ديگری..
پاره..بعدی..پاره..بعدی...پاره..بعدی..پاره..بعدی..
....
شايد وقتی همه اين گذشتهها را پاره کردم
به آينده برسم.
شايد... .
شکسته،فرو نشسته به گِل
و ديگر چيزی اتفاق نمی افتد.
هيچ چيز...سکوت...امواج...
چيزی اتفاق نمی افتد؟يا اينکه همه چيزی اتفاق افتاده است؟؟
نمی دانم..
امشب به خودم گفتم:
- بايد خودت شروع کنی ! تا کی می خواهی منتظر اتفاق باشی؟
کاری کن،از جائی شروع کن..خواهی ديد که اتفاقی می افتد.. خودش ادامه پيدا می کند...بايد ادامه پيدا کند!
- از کجا شروع کنم؟
- از اين کمدها..از اين کشوها..از اين کاغذها و از اين خرت و پرت هائی که هميشه جمع می کنی و هيچوقت دور نمی ريزی!
و شروع کردم.
و هر سطر بر کاغذی ،مرا به زمانی برد.
و هر طرح بر صفحه ای ،مرا به جائی کشيد.
و هر يادگار نوشته بر ورقی،مرا به دورانی برد.
زمانی..جائی..دورانی..در گذشته ها .
و حال،
کاغذها..برگها..طرح ها..نقاشی ها..دفترها..شعرها..عکسها..بريده های مجله و روزنامه ها..يادگاری ها..نامه ها..کارتها..گلهای خشکِ بد قواره و...
همه و همه دوره ام کرده اند ،
و من ؛
می خوانم ،لبخندی می زنم،اخمی می کنم ،به فکر فرو می روم ،در خاطره ای غرق می شوم ،مکثی می کنم....
و پاره می کنم !
می خوانم و پاره می کنم،يکی بعد ديگری..
پاره..بعدی..پاره..بعدی...پاره..بعدی..پاره..بعدی..
....
شايد وقتی همه اين گذشتهها را پاره کردم
به آينده برسم.
شايد... .
Monday, February 24
Sunday, February 23
Saturday, February 22
Friday, February 21
Thursday, February 20
Wednesday, February 19
امشب
من و غورباقه سبز نشستيم با هم لبی تر کرديم !
هی ريختم، خورد.
هی ريخت، خوردم!
هی ريختم، خورد.
هی ريخت، خوردم..!
غورباقه زد زير آواز:
افسر زندون مرا دائم ملامت می کند
(هيک..غورر..هيک..)
من از عقرب نمی ترسم ولی از سوکس(سوسک) می ترسم....
حالا مگه بی خيال ميشد !
خلاصه دلمون هوایِ هوای بيرون رو کرد،زديم تو خيابونها
گفتيم بدِ اگه به برف سلامی نکنيم.
بعد همه جا يخ بود
ما هم قر تو کمرمون فراوون.
آی والس رقصيديم با هم
آی حال داد،
آی قر داديم
آی چرخيديم
آی سرخورديم
آی حال داد.
....
نصفه شب
که مست و لول و خراب وخسته ومفرح
اومديم انداختيم بيايم تو کوچه،بيايم خونه لالا کنيم
کوچه ها تاريک بودند و دکونها بسته !
نه،...يعنی ليز بودند و ما مثل خر سر خورديم.
يک تير چراغ برق که فکر کنم حالش از ما بهتر بود اومد بخوره تو مخ ما
که غورباقه سبز به موقع جا خالی داد،دستِ منم گرفت کشيد کنار.
- تيرچراغ بی جنبه!اندازه ات رو بدون، الاغ!
بعد هرچی جون کنديم نتونستيم کوچه رو بريم بالا،
هی من سرخوردم،هی غورباقه سر خورد.
هی غورباقه سر خورد،هی من سرخوردم.
غورباقه گفت:بيا همينجا بخوابيم،زير برف بايد خوابيد!
گفتم بی خيال:در دستشوئی آوائی است که مرا می خواند!
خلاصه،
آخر قصه من بودم و يک بيل که باهاش- جون عمه ام- برفهای وسط کوچه رو پارو می کردم،راه باز کنم
و غورباقه سبز که با تير چراغ برق، رفيق جون جونی شده بود،بهش تکيه داده بود
مسابقه گذاشته بودند،هی اين جلو پای اون بالا می آورد،هی اون جلو پای اين..
اون وسط هام اگه وقت می کردند،
دو صدائی واسه من و بيل و برف و کوچه و همسايه های خواب و لابد خدا، می خوندند:
- افسر زندون مرا دائم ملومت می کند
- ناز نفست ..
- من از عقرب نمی ترسم ولی از سوکس می ترسم..
.......
من و غورباقه سبز نشستيم با هم لبی تر کرديم !
هی ريختم، خورد.
هی ريخت، خوردم!
هی ريختم، خورد.
هی ريخت، خوردم..!
غورباقه زد زير آواز:
افسر زندون مرا دائم ملامت می کند
(هيک..غورر..هيک..)
من از عقرب نمی ترسم ولی از سوکس(سوسک) می ترسم....
حالا مگه بی خيال ميشد !
خلاصه دلمون هوایِ هوای بيرون رو کرد،زديم تو خيابونها
گفتيم بدِ اگه به برف سلامی نکنيم.
بعد همه جا يخ بود
ما هم قر تو کمرمون فراوون.
آی والس رقصيديم با هم
آی حال داد،
آی قر داديم
آی چرخيديم
آی سرخورديم
آی حال داد.
....
نصفه شب
که مست و لول و خراب وخسته ومفرح
اومديم انداختيم بيايم تو کوچه،بيايم خونه لالا کنيم
کوچه ها تاريک بودند و دکونها بسته !
نه،...يعنی ليز بودند و ما مثل خر سر خورديم.
يک تير چراغ برق که فکر کنم حالش از ما بهتر بود اومد بخوره تو مخ ما
که غورباقه سبز به موقع جا خالی داد،دستِ منم گرفت کشيد کنار.
- تيرچراغ بی جنبه!اندازه ات رو بدون، الاغ!
بعد هرچی جون کنديم نتونستيم کوچه رو بريم بالا،
هی من سرخوردم،هی غورباقه سر خورد.
هی غورباقه سر خورد،هی من سرخوردم.
غورباقه گفت:بيا همينجا بخوابيم،زير برف بايد خوابيد!
گفتم بی خيال:در دستشوئی آوائی است که مرا می خواند!
خلاصه،
آخر قصه من بودم و يک بيل که باهاش- جون عمه ام- برفهای وسط کوچه رو پارو می کردم،راه باز کنم
و غورباقه سبز که با تير چراغ برق، رفيق جون جونی شده بود،بهش تکيه داده بود
مسابقه گذاشته بودند،هی اين جلو پای اون بالا می آورد،هی اون جلو پای اين..
اون وسط هام اگه وقت می کردند،
دو صدائی واسه من و بيل و برف و کوچه و همسايه های خواب و لابد خدا، می خوندند:
- افسر زندون مرا دائم ملومت می کند
- ناز نفست ..
- من از عقرب نمی ترسم ولی از سوکس می ترسم..
.......
Monday, February 17
برف.. برف.. برف
هوررا!
می دونی چرا انقدر از برف خوشم مياد؟
چون همه اون مناظر اطراف،که بر اثر هر روز ديدن انقدر تکراری شدند که ديگه به چشم نميان
يا اگر هم که بيان،به نظر زشت و عنق اند،
شکل عوض می کنند.
ديگه هيچی اونجوری که بود نيست.
همه چيز شاداب و تميز و نو جلو می کنه،
و مناظر صدات می کنند که بيا ما رو ببين،
بيا هوا رو بو بکش،
بيا نو شو!
گوش کن!
می شنوی؟
هوررا!
می دونی چرا انقدر از برف خوشم مياد؟
چون همه اون مناظر اطراف،که بر اثر هر روز ديدن انقدر تکراری شدند که ديگه به چشم نميان
يا اگر هم که بيان،به نظر زشت و عنق اند،
شکل عوض می کنند.
ديگه هيچی اونجوری که بود نيست.
همه چيز شاداب و تميز و نو جلو می کنه،
و مناظر صدات می کنند که بيا ما رو ببين،
بيا هوا رو بو بکش،
بيا نو شو!
گوش کن!
می شنوی؟
Sunday, February 16
زندگی به يک مو بنده.
يک روز هستی،
روز بعد نيستی.
به همين سادگی!
يک روز خودت رو در قعر سياهترين چاه حس می کنی
روز بعد شناور بر پر ابرها !
گاهی کم اهميت ترين اتفاقها
ميتونه ببردت تا اون بالا بالاها،يا که اون پائين پائين ها !
پس آويزون هيچ حسی نشو
که پايدار نخواهد بود.
همون جور که يکروز می تونی
Six Feet Under باشی
يک روز هم می تونی
با خيره شدن به آتش
در شبی پر ستاره
با ماه ای کامل بالای سرت
با صدای جرق جرق هيزمها
بوی نم
هوای تازه
صدای موج دريا کمی اونورتر
و سکوتی که حتی ميتونی صدای فکر کردنت رو هم بشنوی،
آروم بشی
حس کنی که زنده ای
و می تونی زندگی کنی
راههای تازه ای هم هست
شادی هائی هم هستند که گوشه هائی از زندگی قايم شدند
بايد بگردی
و نگاهت رو به بالا متمرکز کنی
نه به زيرِ پاهات !
اينها رو گفتم که يادم بمونه...
همين !
يک روز هستی،
روز بعد نيستی.
به همين سادگی!
يک روز خودت رو در قعر سياهترين چاه حس می کنی
روز بعد شناور بر پر ابرها !
گاهی کم اهميت ترين اتفاقها
ميتونه ببردت تا اون بالا بالاها،يا که اون پائين پائين ها !
پس آويزون هيچ حسی نشو
که پايدار نخواهد بود.
همون جور که يکروز می تونی
Six Feet Under باشی
يک روز هم می تونی
با خيره شدن به آتش
در شبی پر ستاره
با ماه ای کامل بالای سرت
با صدای جرق جرق هيزمها
بوی نم
هوای تازه
صدای موج دريا کمی اونورتر
و سکوتی که حتی ميتونی صدای فکر کردنت رو هم بشنوی،
آروم بشی
حس کنی که زنده ای
و می تونی زندگی کنی
راههای تازه ای هم هست
شادی هائی هم هستند که گوشه هائی از زندگی قايم شدند
بايد بگردی
و نگاهت رو به بالا متمرکز کنی
نه به زيرِ پاهات !
اينها رو گفتم که يادم بمونه...
همين !
Saturday, February 15
Monday, February 10
اينم سند جنايتی که امروز برای من اتفاق افتاد!
با وجود بليت،به علت يک کوچولو تاخير آقاهه راهم نداد تو..
آی آدم يک جاش می سوزه!
آی می سوزه...
راستی يادم رفت بگم که اين فيلم لعنتی واسه من 1600 تومن خرج برداشت!
600 تومن بليت
+
5000 تومن رفت
+
5000 تومن هم موقع برگشت،در نهايت بدجنسی جريمه طرح ترافيک شدم!
فکر کنم اين فيلم گرونترين فيلم نديده جشنواره تا به حال بوده باشه!
با وجود بليت،به علت يک کوچولو تاخير آقاهه راهم نداد تو..
آی آدم يک جاش می سوزه!
آی می سوزه...
راستی يادم رفت بگم که اين فيلم لعنتی واسه من 1600 تومن خرج برداشت!
600 تومن بليت
+
5000 تومن رفت
+
5000 تومن هم موقع برگشت،در نهايت بدجنسی جريمه طرح ترافيک شدم!
فکر کنم اين فيلم گرونترين فيلم نديده جشنواره تا به حال بوده باشه!
Sunday, February 9
Saturday, February 8
Friday, February 7
امشب قدری مرده ترم..
پس ليوانم رو برمی دارم،
چند تا تيکه يخ می اندازم توش
پرش می کنم از محلول شب !
شال و کلاه می کنم
ميرم پشت بوم.
هوا سرده..
ولی هر قلپی که از محلولم می خورم
گرمتر ميشم
و بيشتر در سياهی شب،حل ميشم.
من از کجا می آيم؟
من از کجا می آيم،
که اين چنين به بوی شب آغشته ام؟
اين همه آدم،اين همه خونه
اين همه داستانهای مختلف زندگی،
اين همه چراغ که سو سو می کنه،
تعدادشون از ستاره ها هم بيشتره !
ستاره ها،
ستاره هايی که به نظرم ديگه اون نور و جذابيت سابق رو ندارند.
شب انقدر عظيمِ
انقدر حجم داره
که می تونه تو رو
فکرهاتو
دردهاتو
در خودش حل کنه.
و اگه محلول شب هم داشته باشی
ديگه بيشتر حل ميشی....
پس ليوانم رو برمی دارم،
چند تا تيکه يخ می اندازم توش
پرش می کنم از محلول شب !
شال و کلاه می کنم
ميرم پشت بوم.
هوا سرده..
ولی هر قلپی که از محلولم می خورم
گرمتر ميشم
و بيشتر در سياهی شب،حل ميشم.
من از کجا می آيم؟
من از کجا می آيم،
که اين چنين به بوی شب آغشته ام؟
اين همه آدم،اين همه خونه
اين همه داستانهای مختلف زندگی،
اين همه چراغ که سو سو می کنه،
تعدادشون از ستاره ها هم بيشتره !
ستاره ها،
ستاره هايی که به نظرم ديگه اون نور و جذابيت سابق رو ندارند.
شب انقدر عظيمِ
انقدر حجم داره
که می تونه تو رو
فکرهاتو
دردهاتو
در خودش حل کنه.
و اگه محلول شب هم داشته باشی
ديگه بيشتر حل ميشی....
Thursday, February 6
Wednesday, February 5
Tuesday, February 4
Monday, February 3
Sunday, February 2
- گوش کن :
در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره ،روح را آهسته و در انزوا می خورد.
- خوب اينکه همون داستان قديمیِ..
- اين دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد.
- اينم همون بدبختی هميشگيه.
- اينجاش رو گوش کن:
تنها داروی آن فراموشی، توسط شراب ؛ و خواب مصنوعی بوسيله افيون و مواد مخدر است !
حاليته؟
- اين همه صغرا کبرا چيدی اينو بگی؟من که از اول می دونستم دردت چيه !
- اِ..چيه؟؟؟
- .....
در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره ،روح را آهسته و در انزوا می خورد.
- خوب اينکه همون داستان قديمیِ..
- اين دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد.
- اينم همون بدبختی هميشگيه.
- اينجاش رو گوش کن:
تنها داروی آن فراموشی، توسط شراب ؛ و خواب مصنوعی بوسيله افيون و مواد مخدر است !
حاليته؟
- اين همه صغرا کبرا چيدی اينو بگی؟من که از اول می دونستم دردت چيه !
- اِ..چيه؟؟؟
- .....
کلاج(يا کلاچ؟)..خلاصه..کلاج ..ترمز..دنده يک..دنده دو...کلاج ..ترمز..دنده يک..دنده دو...
کلاج ..ترمز..دنده يک..دنده دو...کلاچ ..ترمز..دنده يک..دنده دو...
آهای مرتيکه الدنگ اين چه وضع رانندگيه؟گاريچی..
کلاج ..ترمز..دنده يک..دنده دو..کلاج ..ترمز..کلاج ..دنده يک..دنده دو....ترمز!
نهايت فعاليت بيرونی امروز من بود + سردرد!
گفتم که بعدا نگی، نيلگون چرا خونه نشين شدی؟؟
کلاج ..ترمز..دنده يک..دنده دو...کلاچ ..ترمز..دنده يک..دنده دو...
آهای مرتيکه الدنگ اين چه وضع رانندگيه؟گاريچی..
کلاج ..ترمز..دنده يک..دنده دو..کلاج ..ترمز..کلاج ..دنده يک..دنده دو....ترمز!
نهايت فعاليت بيرونی امروز من بود + سردرد!
گفتم که بعدا نگی، نيلگون چرا خونه نشين شدی؟؟
Subscribe to:
Posts (Atom)