Sunday, January 19

گاهی؛ وقتی به دور و برم نگاه می کنم،
همه مون به نظرم مثل يک مشت کرم ميائيم که داريم همين جور non-stop می لوليم.
و هرچی می لوليم به جائی نمی رسيم،فقط هر روز غرغرو تر و بدبين تر ميشيم.
هرکی يه مدل لوليدن واسه خودش داره.
يکی؛در به در دنبال يک مثقال اسپرم متعهدِ که فقط بياد و بهش يک موجودی رو بده ،که فکر می کنه اگه داشته باشدش،دنياش تکميله !
يکی ديگه؛آسايش وآرامشش رو ول کرده،رفته يک نقطه کوری در دنيا که شايد از اونجا سرزمين رويائی اش رو،که علامت انحصاريش يک عقابِ ، پيدا کنه !
اون يکی؛بيفتک کوب رو برداشته افتاده به جون 6 سال گذشته زندگی اش که قرار بوده جاده هموار آينده اش باشه و نبوده!
اين يکی هم؛ شجره نامه ای تکميل از همه افيون ها از حشيش و گرس وترياک گرفته تا هروئين و قارچ و کريستال و چه و چه برای خودش درست کرده و آخرش هم به اين نتيجه رسيده که هرچی جلو رفته به هدفی که خودشم آخرش نفهميده چيه؛ نرسيده !
و يکی ديگه هم؛ آنچنان در دنيای محدوديت های خانوادگی و روزمرگی و بی انگيزه گی اش دست و پا می زنه که هرلحظه ممکنه خودش رو با طناب نيهيليسم اجباری زندگيش دار بزنه!
و...و...و....
و من هم که؛مرض خوره خود خوره مزمن گرفتم و چشمم برای ديدن داشته هام کوره و به نداشته هام از پشت ذره بين نگاه می کنم !