قورباغه سبز
همچين پاشو انداخته رو پاش
و از اون نگاهاش بهم می کنه
و از اون پک پاوارتی هاش به سيگارش ميزنه
که بيا و ببين .
بعدش همينطور که دودش رو تو صورتم فوت می کنه
با از خود راضی ترين لحنش ميگه :
"خوب شد دستت رو گرفتم بردمت چهارتا معاشرت زدی !
گرچه با زبون خوش که راه نمی افتی ؛ هميشه بايد زور اعمال کرد .
ولی خوب ، می بينم که برات خوب بوده .
اگه منو نداشتی معلوم نيست چه بلايی سرت می اومد ."
دلم می خواد سرش رو ببرم ، باهاش خورش درست کنم !