Tuesday, October 28

خواب ديدم
برای سرم جايزه تايين کردند.
داشتند سرقيمت چونه ميزدند که همين صدهزارتومن پولی که تو کشو هست ، بسمه.
و من داشتم از حرص ، فرياد بی صدا می کشيدم ، که آشغالها قيمت من همينقدره ؟؟؟
و مثل يک گربه چنگولهامو در آورده بودم که تکه پاره شون کنم ،
ولی بعدش من Tom بودم و داشتم با تمام قوا فرار می کردم .
بهم گفته بودند اينها همه ش يک کارتون احمقانه ست
ولی يک وجب Jerry داشت واقعا دمار از روزگارم در می آورد .
خسته شده بودم از اين فرار ، عصبانی بودم که زورم نميرسيد تا از حقم دفاع کنم .
از پنجره چشمم به ماه افتاد و جهيدم طرفش ..
ولی سقوطی طولانی ، در دالونی سياه کردم ..
توی دالون ، مسخره ها ، تمام خاطرات خصوصی منو فيلم کرده بودم و پخش می کردند.
و برای موسيقی متن ، زالوها ويولون ميزدند
آخر دالون در هوا شناور شدم ..
بی وزن و سبک و بی خيال
زير پام چشمم به خودم افتاد که روی تخت مچاله لای پتو خوابيده بودم ..
محو نگاه کردن به خودم بودم که يکهو دلم گرفت .
خيلی حقير و بی دفاع به نظر ميرسيدم .
خواستم خودمو صدا کنم که يکی پاهامو گرفت .
ضربه محکمی به پشتم زد
از درد جيغ کشيدم .
و ناگهان ، منِ شناور در هوا و منِ خواب در زمين
هردو با هم يکی شده ، با يک بازدم شديد ، از ته گمشدهء سينه ،
از خواب بيدار شديم .