Wednesday, December 28
به صدای یک رعد
به خروش تند
عکس من نعره زنان
به شب فاجعه در آینه دق ترکید
همه اندوهگنان
موکنان - مویه کنان
همه آنها که نمی پرسیدند
کار و بارت چونست
روزگارت بچسان
با دریغی غمناک
پشت تابوت روان
ای برادر - ای دوست
من و تو می دانیم
اینهمه با هم و بیگانه زهم
زوزه کشهای پس تابوتند
مرده خورهای شب بعد از مرگ
ای برادر - ای دوست
چشمها منتظرند
تا تو در برج حماقت بشهادت برسی
و همان روز اساتید سخن
بنشینند به اندیشه شعر .
آه ، تشییع من ، این رسم کهن
جای یاران خالی
واقعا دیدن داشت
مردی از جمعیت
بانگ برداشت : بفریاد بلند
نروی لال ز دنیا ، صلواتی بفرست
و بلافاصله الهم....
عدهای هم خاموش
خیل روشنفکران - تابعیت ایران
دین و مذهب - اسلام
با خضوعی کاتولیک تر از پاپ
می کشیدند با انگشت صلیب
ای برادر - ای دوست
چشم ها منتظرند
تا تو در برج حماقت بشهادت برسی
و بناگاه مجلات وزین
(ادبی - بی ادبی)
بنویسند برسم معمول
"ن " آن شاعر نیمدار سرا
بدرک واصل شد
عکس با تفصیلات
فاتحه با صلوات !
به خروش تند
عکس من نعره زنان
به شب فاجعه در آینه دق ترکید
همه اندوهگنان
موکنان - مویه کنان
همه آنها که نمی پرسیدند
کار و بارت چونست
روزگارت بچسان
با دریغی غمناک
پشت تابوت روان
ای برادر - ای دوست
من و تو می دانیم
اینهمه با هم و بیگانه زهم
زوزه کشهای پس تابوتند
مرده خورهای شب بعد از مرگ
ای برادر - ای دوست
چشمها منتظرند
تا تو در برج حماقت بشهادت برسی
و همان روز اساتید سخن
بنشینند به اندیشه شعر .
آه ، تشییع من ، این رسم کهن
جای یاران خالی
واقعا دیدن داشت
مردی از جمعیت
بانگ برداشت : بفریاد بلند
نروی لال ز دنیا ، صلواتی بفرست
و بلافاصله الهم....
عدهای هم خاموش
خیل روشنفکران - تابعیت ایران
دین و مذهب - اسلام
با خضوعی کاتولیک تر از پاپ
می کشیدند با انگشت صلیب
ای برادر - ای دوست
چشم ها منتظرند
تا تو در برج حماقت بشهادت برسی
و بناگاه مجلات وزین
(ادبی - بی ادبی)
بنویسند برسم معمول
"ن " آن شاعر نیمدار سرا
بدرک واصل شد
عکس با تفصیلات
فاتحه با صلوات !
Sunday, December 25
هرچه بود
تقصیر از من نبود .
امسال پائیز
حتی نارنگی هم
مزه نارنگی نمی داد .
برگها
خش خش نمی کردند .
نرگس
بوی نرگس نمی داد .
رنگ ها
رنگ نداشتند .
آدمها
آدم نبودند .
محبت
در جمعه بازار هم فروخته نمی شد .
دوربین
کلیک نمی کرد .
بوم های نقاشی
سیاه به بازار آمده بودند .
موشه دیگه عاشق
نمی شد .
خنده
فراموش شده بود ،
دکتران روانپزشک
پولدار !
آسمان ، خاکستری بود .
ابرها ، شایعه !
خلاصه
هرچه بود ، دیگر نبود .
فقط
تقصیر از من نبود .
تقصیر از من نبود .
امسال پائیز
حتی نارنگی هم
مزه نارنگی نمی داد .
برگها
خش خش نمی کردند .
نرگس
بوی نرگس نمی داد .
رنگ ها
رنگ نداشتند .
آدمها
آدم نبودند .
محبت
در جمعه بازار هم فروخته نمی شد .
دوربین
کلیک نمی کرد .
بوم های نقاشی
سیاه به بازار آمده بودند .
موشه دیگه عاشق
نمی شد .
خنده
فراموش شده بود ،
دکتران روانپزشک
پولدار !
آسمان ، خاکستری بود .
ابرها ، شایعه !
خلاصه
هرچه بود ، دیگر نبود .
فقط
تقصیر از من نبود .
Wednesday, November 9
Sunday, October 9
Monday, September 12
Tuesday, September 6
Wednesday, August 31
Wednesday, August 24
LightHouse Family - It's Beautiful Day
There's nothing wrong with me, I'm OK
It's only because recently been kind of Grey that I feel down
I know what I'm aiming for
Don't think so much about everything and let the day take over
It ain't that hard to do
It's a beautiful day outside
But you don't know how to fly
Hey what you waiting for?
Don't think so much about everything and let the day take over
It ain't that hard to do
There's nothing wrong with me, I'm OK
It's only because recently been kind of Grey that I feel down
I know what I'm aiming for
Don't think so much about everything and let the day take over
It ain't that hard to do
It's a beautiful day outside
But you don't know how to fly
Hey what you waiting for?
Don't think so much about everything and let the day take over
It ain't that hard to do
Tuesday, August 23
Saturday, August 20
Friday, August 19
Thursday, August 18
" مردان پوشالی را
بدار آویزید . "
مستی در کوچه های جویهای متعفن
صادقانه می خواند .
و نگاههای دیر باور
مشکوکانه
در انبوه مداوم ابرها
روزنه ای به سوی افق می جویند.
مردان بندگی
با دستهای کوچک و بی مایه
بر سر
و سینه های خشک
پیوندهای ترد شبانه را
در سرزمین خواب
از یاد برده اند !
مردان سجده کننده
در برابر مجسمه های رنگین عروسکها
ستایشگران هیاکل
مردان صامت
مردان از سکوت سرشار
مردان چون حباب تو خالی
زاده گان خیالهای شبانگاهی ..
مردان پیمانهای رسوا
که انبوه بی تفاوت سستی
در رنگهاشان
فریاد می کشند .
مردان بی ستاره
بی نیاز
به دوست ، برادر !
مردان شب را
در راه
فانوس نشانید !
مردان خیرگی
مردان پای بسته
مردان سرزمین ماده آهوان تشنه
در خیال جفت !
هوای گنگ و تیره را
بهانه کرده اند
مردان " نوش.....نوش "
انبوه بی کاران
انبوه بیماران
در کوچه های مفلوک
مردان لحظه ها
مردان یاوگی
مردان مرز پوچ
عشقهای خیابانی
دیوارهای سست و نگون پایه
بیگانه با یگانگی !
...
می ترسم
مست گریست :
" از نوسان هر برگ
و نفس هر لحظه
از غروب ویرانگر
بر بامهای تشنه باران
از رقص سبز شبنم بر گل
از عطر جنگل شب
تا نیاز روز
از شاخه های خسته اندوه
ریشه های بیمار
صورتکهای شبنما
و دوزخیان
عصر بی تلئلو مهتاب
.....
مردان پوشالی را
بدار
آویزید ! "
*
بدار آویزید . "
مستی در کوچه های جویهای متعفن
صادقانه می خواند .
و نگاههای دیر باور
مشکوکانه
در انبوه مداوم ابرها
روزنه ای به سوی افق می جویند.
مردان بندگی
با دستهای کوچک و بی مایه
بر سر
و سینه های خشک
پیوندهای ترد شبانه را
در سرزمین خواب
از یاد برده اند !
مردان سجده کننده
در برابر مجسمه های رنگین عروسکها
ستایشگران هیاکل
مردان صامت
مردان از سکوت سرشار
مردان چون حباب تو خالی
زاده گان خیالهای شبانگاهی ..
مردان پیمانهای رسوا
که انبوه بی تفاوت سستی
در رنگهاشان
فریاد می کشند .
مردان بی ستاره
بی نیاز
به دوست ، برادر !
مردان شب را
در راه
فانوس نشانید !
مردان خیرگی
مردان پای بسته
مردان سرزمین ماده آهوان تشنه
در خیال جفت !
هوای گنگ و تیره را
بهانه کرده اند
مردان " نوش.....نوش "
انبوه بی کاران
انبوه بیماران
در کوچه های مفلوک
مردان لحظه ها
مردان یاوگی
مردان مرز پوچ
عشقهای خیابانی
دیوارهای سست و نگون پایه
بیگانه با یگانگی !
...
می ترسم
مست گریست :
" از نوسان هر برگ
و نفس هر لحظه
از غروب ویرانگر
بر بامهای تشنه باران
از رقص سبز شبنم بر گل
از عطر جنگل شب
تا نیاز روز
از شاخه های خسته اندوه
ریشه های بیمار
صورتکهای شبنما
و دوزخیان
عصر بی تلئلو مهتاب
.....
مردان پوشالی را
بدار
آویزید ! "
*
Wednesday, August 17
من لپ تاپ مجانی نمی خوام
تخت تو بیمارستان روانی نمی خوام
جوینت باب مارلی نمی خوام
جاده بارون زده نمی خوام
دیگه حتی مهتاب ام نمی خوام !
من خوابِ عمیقِ واقعیِ راحت می خوام .
بابا
I'm gettin' slightly Mad !
This insomnia is
killing me
Killin' me
Killin' me
kill me
..
already killed !
تخت تو بیمارستان روانی نمی خوام
جوینت باب مارلی نمی خوام
جاده بارون زده نمی خوام
دیگه حتی مهتاب ام نمی خوام !
من خوابِ عمیقِ واقعیِ راحت می خوام .
بابا
I'm gettin' slightly Mad !
This insomnia is
killing me
Killin' me
Killin' me
kill me
..
already killed !
Tuesday, August 16
Sunday, August 14
Saturday, August 13
Tuesday, August 9
جشن بزرگ مرداب
و ما مهمانان افتخاری آن .
و تو ای مهتاب
نزدیکی ولی چه دور !
و انقدر نبودی
که حتی یادم رفته منتظرت باشم
و باید فکر کنم تا یادم بیاید
وقتی که بودی دنیا چطور بود ؟
بهانه های ساده خوشبختی
حس های گنگِ گم گشده
و منی که همیشه ، مثل همیشه ام .
تنها روزی بیدار شدم
و تو دیگر پشت پنجره ام نبودی
فریاد زدم
نشنیدی
خیال تو پر زد
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم
به همین سادگی
و به همین دلگیری .
و ما مهمانان افتخاری آن .
و تو ای مهتاب
نزدیکی ولی چه دور !
و انقدر نبودی
که حتی یادم رفته منتظرت باشم
و باید فکر کنم تا یادم بیاید
وقتی که بودی دنیا چطور بود ؟
بهانه های ساده خوشبختی
حس های گنگِ گم گشده
و منی که همیشه ، مثل همیشه ام .
تنها روزی بیدار شدم
و تو دیگر پشت پنجره ام نبودی
فریاد زدم
نشنیدی
خیال تو پر زد
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم
به همین سادگی
و به همین دلگیری .
Saturday, August 6
Wednesday, August 3
Monday, August 1
Sunday, July 31
Friday, July 29
Thursday, July 28
Wednesday, July 27
Tuesday, July 26
Monday, July 25
معجونی از
بلاتکلیفی کسالت بار
انتظار خفه کننده
هوای راکد بدون بادی همراه با خبری
روزهایی که در تقلید از هم ماهر شده اند
موریانه هایی که مغزم را می خورند
طعم تلخ چیزهایی که دوست ندارم باشند و هستند
همه در لیوانی در دست من دیده می شوند
و من به قرصی گرد در دست دیگرم خیره شده ام
... گرچه سوراخ راه آب سینک وسوسه کننده به نظر می رسه ..
شب
خسته از لولیدن در تخت
با چشمهای کاملا باز
به سقف خیره می شوم
فکر می کنم
اما
شاید نیایی ای پسر رویاها
و ما بگذریم آنگونه که دنیا ...
امید و خاطره را
از نگاهی به نگاه دیگر بسپاریم .
بلاتکلیفی کسالت بار
انتظار خفه کننده
هوای راکد بدون بادی همراه با خبری
روزهایی که در تقلید از هم ماهر شده اند
موریانه هایی که مغزم را می خورند
طعم تلخ چیزهایی که دوست ندارم باشند و هستند
همه در لیوانی در دست من دیده می شوند
و من به قرصی گرد در دست دیگرم خیره شده ام
... گرچه سوراخ راه آب سینک وسوسه کننده به نظر می رسه ..
شب
خسته از لولیدن در تخت
با چشمهای کاملا باز
به سقف خیره می شوم
فکر می کنم
اما
شاید نیایی ای پسر رویاها
و ما بگذریم آنگونه که دنیا ...
امید و خاطره را
از نگاهی به نگاه دیگر بسپاریم .
Friday, July 22
Thursday, July 21
Wednesday, July 20
Tuesday, July 19
Monday, July 18
Friday, July 15
Thursday, July 14
Wednesday, July 13
مادر ،
تولد فرزندت را تبریک می گویم .
نگرانش هستی ؟
باز هم که دراز کشیده است .
دنبال کاری نمی رود
ازدواجش هم که اشتباه بود .
روز به روز لاغرتر می شود ، ریش نزده است .
چه نگاه غمگنانه و پر محبتی داری .
کاش بتوانم تولد نگرانی هایت را تبریک بگویم .
او از تو به ارث برده است
سر سپردن به زمانه را بی هیچ تردیدی
و سرسختی در احساساتش را .
نه توانستی سعادتمندش کنی و نه پر آوازه .
خو داشتن به تنهایی ، تنها استعداد اوست .
پنجره اتاقش را باز کن
بگذار آفتاب از لای برگهای لرزان
با بوسه ای چشم بگشاید .
دفترش را به او بده و شیشه جوهرش را
یک لیوان قهوه اش را بده
و او را که از در بیرون می رود ، تماشا کن .
*
تولد فرزندت را تبریک می گویم .
نگرانش هستی ؟
باز هم که دراز کشیده است .
دنبال کاری نمی رود
ازدواجش هم که اشتباه بود .
روز به روز لاغرتر می شود ، ریش نزده است .
چه نگاه غمگنانه و پر محبتی داری .
کاش بتوانم تولد نگرانی هایت را تبریک بگویم .
او از تو به ارث برده است
سر سپردن به زمانه را بی هیچ تردیدی
و سرسختی در احساساتش را .
نه توانستی سعادتمندش کنی و نه پر آوازه .
خو داشتن به تنهایی ، تنها استعداد اوست .
پنجره اتاقش را باز کن
بگذار آفتاب از لای برگهای لرزان
با بوسه ای چشم بگشاید .
دفترش را به او بده و شیشه جوهرش را
یک لیوان قهوه اش را بده
و او را که از در بیرون می رود ، تماشا کن .
*
Monday, July 11
Sunday, July 10
Saturday, July 9
Friday, July 8
Saturday, June 18
Wednesday, June 15
Tuesday, June 14
Gonna break
these chains around me
Gonna learn
to fly again
May be hard , may be hard
But I’ll do it
When I’m back on my feet again
Soon these tears
will all be dryin
Soon these eyes
will see the sun
Might take time , might take time
But I’ll see it
When I’m back on my feet again !
Gonna feel the sweet light of heaven
Shining down it’s light on me
One sweet day , one sweet day
I will feel it
When I’m back on my feet again
And I’m not gonna crawl again
I will learn to stand tall again
No I’m not gonna fall again
Cos I’ll learn to be strong ....
Sunday, June 12
Saturday, May 28
Saturday, May 21
Friday, May 20
Monday, May 16
Sunday, May 15
Friday, May 13
Wednesday, May 11
Tuesday, May 10
Monday, May 9
Wednesday, May 4
Tuesday, April 26
Sunday, April 24
Saturday, April 23
Friday, April 22
Thursday, April 21
Wednesday, April 20
Saturday, April 16
Friday, April 15
دستت رو فرو مي بري تو مايع لزج ذهنت
مشتي از افكارت رو در مياري و ميريزي جلوت
نگاشون كه مي كني به نظرت هردنبيل ميان
سعي مي كني مثل تيكه هاي پازل هركدوم رو سر جاي درستشون بچيني
حالا كه مرتب شدند ديگه شكل فكرهات نيستند
خوب كه بهشون نگاه مي كني مي بيني فقط دو دسته اند
اونهايي كه بايد انجامشون مي دادي و ندادي
اونهايي كه نبايد انجامشون مي دادي و دادي
پوف
من از هردنبيلش بيشتر خوشم مياد .
مشتي از افكارت رو در مياري و ميريزي جلوت
نگاشون كه مي كني به نظرت هردنبيل ميان
سعي مي كني مثل تيكه هاي پازل هركدوم رو سر جاي درستشون بچيني
حالا كه مرتب شدند ديگه شكل فكرهات نيستند
خوب كه بهشون نگاه مي كني مي بيني فقط دو دسته اند
اونهايي كه بايد انجامشون مي دادي و ندادي
اونهايي كه نبايد انجامشون مي دادي و دادي
پوف
من از هردنبيلش بيشتر خوشم مياد .
Thursday, April 14
Sunday, March 20
همه کارات رو کردی ؟ آماده ای واسه يه شروع ديگه ؟ ليست کارهايی رو که بايد سال ديگه بکنی رو نوشتی ؟ اونهايی رو که نبايد بکنی رو چی؟ می دونی می خوای به کی ها زنگ بزنی ؟ کی رو ببينی ؟ آرزو هات رو .. خواسته هاتو رو می دونی ؟ کارات با سال قبل تموم شده ؟ آماده ای که پرونده سال رو ببندی و بگذاريش گوشه خاطرات ؟ اونهايی که دوستشون داری ؛ اينو می دونن ؟ حق اونهايی رو که می خواستی گذاشتی کف دستشون ؟ حرفهاتو با ماه زدی ؟ آماده شروع هستی ؟
اميدوارم که امسال زنده گی کنی
و سال رسيدن به خواسته هات باشه !
سال نو مبارک
اميدوارم که امسال زنده گی کنی
و سال رسيدن به خواسته هات باشه !
سال نو مبارک
Friday, March 18
Tuesday, March 15
Monday, March 14
Tuesday, March 8
Monday, March 7
Friday, March 4
ليمو شيرين رو برمي داري
به چهارقاچ مساوي تقسيم اش مي كني
كه بخوري ، كامت شيرين شه .
تلفن كوفتي زنگ مي زنه
گوشي رو برمي داري
سعي مي كني قضيه رو زود فيصله بدي
- ولي مگه اينروزها گله هاي آدمها تمومي داره ؟ -
گوشي رو كه مي گذاري
چشمت به ليمو شيرين قاچ خورده مي افته
اتوماتيكوار
همينجور كه هنوز ذهنت درگير مكالمه تلفني ت است
يه تيكه ليموشيرين رو برميداري و گاز مي زني
ناگاه
طعم تلخ جمعه
همه وجودت رو پر مي كنه !
به چهارقاچ مساوي تقسيم اش مي كني
كه بخوري ، كامت شيرين شه .
تلفن كوفتي زنگ مي زنه
گوشي رو برمي داري
سعي مي كني قضيه رو زود فيصله بدي
- ولي مگه اينروزها گله هاي آدمها تمومي داره ؟ -
گوشي رو كه مي گذاري
چشمت به ليمو شيرين قاچ خورده مي افته
اتوماتيكوار
همينجور كه هنوز ذهنت درگير مكالمه تلفني ت است
يه تيكه ليموشيرين رو برميداري و گاز مي زني
ناگاه
طعم تلخ جمعه
همه وجودت رو پر مي كنه !
Thursday, March 3
Wednesday, March 2
در سكوت و آرامش اينجا
آدم صداي فكر كردنش را هم مي شنود
فكرهايي كه مثل موج ها
مي آيند و مي روند
صدايي در ذهنم مي گويد :
" كاش اين درون هم مثل آب اين دريا
آبي و آرام بود . "
صداي خودم را مي شنوم كه جواب مي دهد :
" اي كاش ! "
كودك درون مي گويد :
" چه ميشود كرد . رها كن مرا !
بگذار كمي اينجا بدوم
پاهايم خشك شده ! "
مي گويم :
" من هم خشك شده ام ! "
آدم صداي فكر كردنش را هم مي شنود
فكرهايي كه مثل موج ها
مي آيند و مي روند
صدايي در ذهنم مي گويد :
" كاش اين درون هم مثل آب اين دريا
آبي و آرام بود . "
صداي خودم را مي شنوم كه جواب مي دهد :
" اي كاش ! "
كودك درون مي گويد :
" چه ميشود كرد . رها كن مرا !
بگذار كمي اينجا بدوم
پاهايم خشك شده ! "
مي گويم :
" من هم خشك شده ام ! "
Tuesday, March 1
Sunday, February 27
Saturday, February 26
Friday, February 25
Sunday, February 20
Thursday, February 17
Monday, February 14
Saturday, February 12
Friday, February 11
Thursday, February 10
درست وقتي به اين نتيجه مي رسي
كه زندگيت خيلي يكنواخت و بي هيجان شده
دوتا دزد حيوون ، آشغال ، كثافت ، گور به گور شده
با چاقو ميان و دست و پا و دهن مامانت رو مي بندن و ..
جناب خدا بابت شنوايي تون ، ممنونم ،
ولي منظور من يه مقدار هيجان mellow تري بود
نه به اون بي نمكي قبل
نه به اين شوري !
چيزي به اسم تعادل تا حالا به گوش ات خورده ؟
كه زندگيت خيلي يكنواخت و بي هيجان شده
دوتا دزد حيوون ، آشغال ، كثافت ، گور به گور شده
با چاقو ميان و دست و پا و دهن مامانت رو مي بندن و ..
جناب خدا بابت شنوايي تون ، ممنونم ،
ولي منظور من يه مقدار هيجان mellow تري بود
نه به اون بي نمكي قبل
نه به اين شوري !
چيزي به اسم تعادل تا حالا به گوش ات خورده ؟
Wednesday, February 9
Tuesday, February 8
Monday, February 7
اون ساعت روز
توي كافه
فقط دوتا مشتري بود .
پشت دوتا ميز
يكي من و يكي اون .
قهوه من آبكي بود
و سر ميزم پر از آدمهاي خيالي .
اون رو نمي دونم
گرچه خيلي غمگين و تو هم به نظر ميرسيد .
ولي چيزي كه جدا از خلوتي و بي سوژه اي كافه باعث ميشد نگاهت روش مكث كنه
خوشگلي بيش از اندازه اش بود .
اونقدر خوشگل بود كه ميشنيدي تو ذهنت يكي داره ميگه :
" اينكه انقدر خوشگله ديگه چه دردي داره ؟ "
يك سيگار روشن كردم
شايد كه مزه اين قهوه آبكي بره پايين .
اونم هميجور كه با چهره ء زيبا گرفته اش
به يك نقطه مجهول در فضا خيره بود ،
سيگار نمي دونم چندمش رو روشن كرد
پكي زد
و دود سيگارش را داد بيرون ،
جوري كه انگار فكر و خيالش رو هم با دوده مي داد بيرون .
دلم براش سوخت
خواستم برم بشينم پيشش و حرفي بزنم يا اگه لازم بود فقط گوش كنم
يا بالاخره يه كاري واسش بكنم . مي فهمي كه !
اون همه زيبايي بدجوري مچاله ء يه مشكلي بود .
از سر ميزم بلند شدم
به ساعت نگاهي كردم
و به جاي همه اينكارها ، پول ميزم رو حساب كردم .
با اين ترافيك ، آدم وقت اضافي واسه مشكلات ديگران نداره .
هميجوري خود آدم هميشه يا ديرشه ، يا عقبه يا اعصابش به صفا رفته .
از در كافه كه بيرون مي اومدم
هنوز در بين مه اي از دود سيگار
به همون نقطه مجهول در فضا
غمگينانه خيره بود .
توي كافه
فقط دوتا مشتري بود .
پشت دوتا ميز
يكي من و يكي اون .
قهوه من آبكي بود
و سر ميزم پر از آدمهاي خيالي .
اون رو نمي دونم
گرچه خيلي غمگين و تو هم به نظر ميرسيد .
ولي چيزي كه جدا از خلوتي و بي سوژه اي كافه باعث ميشد نگاهت روش مكث كنه
خوشگلي بيش از اندازه اش بود .
اونقدر خوشگل بود كه ميشنيدي تو ذهنت يكي داره ميگه :
" اينكه انقدر خوشگله ديگه چه دردي داره ؟ "
يك سيگار روشن كردم
شايد كه مزه اين قهوه آبكي بره پايين .
اونم هميجور كه با چهره ء زيبا گرفته اش
به يك نقطه مجهول در فضا خيره بود ،
سيگار نمي دونم چندمش رو روشن كرد
پكي زد
و دود سيگارش را داد بيرون ،
جوري كه انگار فكر و خيالش رو هم با دوده مي داد بيرون .
دلم براش سوخت
خواستم برم بشينم پيشش و حرفي بزنم يا اگه لازم بود فقط گوش كنم
يا بالاخره يه كاري واسش بكنم . مي فهمي كه !
اون همه زيبايي بدجوري مچاله ء يه مشكلي بود .
از سر ميزم بلند شدم
به ساعت نگاهي كردم
و به جاي همه اينكارها ، پول ميزم رو حساب كردم .
با اين ترافيك ، آدم وقت اضافي واسه مشكلات ديگران نداره .
هميجوري خود آدم هميشه يا ديرشه ، يا عقبه يا اعصابش به صفا رفته .
از در كافه كه بيرون مي اومدم
هنوز در بين مه اي از دود سيگار
به همون نقطه مجهول در فضا
غمگينانه خيره بود .
Sunday, February 6
Saturday, February 5
Friday, February 4
Wednesday, February 2
شايد اشتباه ما در اينجا بود
كه از امروز ، خواستار فردايي دگرگونه بوديم .
ندانسته ها ، بيشتر از دانسته ها در ذهنمان بود .
به تن عشق ، لباسي مرموز پوشانديم .
حرفهايمان را در سكوت ، گفتيم .
پنجره مان را به آسمان شبانه گشوديم .
و با وجود آگاه بودن از تمام راههايي كه پدرانمان اشتباه رفتند
پا جاي پاي آنها گذاشتيم .
كه از امروز ، خواستار فردايي دگرگونه بوديم .
ندانسته ها ، بيشتر از دانسته ها در ذهنمان بود .
به تن عشق ، لباسي مرموز پوشانديم .
حرفهايمان را در سكوت ، گفتيم .
پنجره مان را به آسمان شبانه گشوديم .
و با وجود آگاه بودن از تمام راههايي كه پدرانمان اشتباه رفتند
پا جاي پاي آنها گذاشتيم .
Tuesday, February 1
Sunday, January 30
Wednesday, January 26
Tuesday, January 25
Monday, January 24
ديروز
زمستان بود .
سوار ماشين كه شدم
معجون بوي سيگار و نم
هوايي غيرقابل تنفس بود
و وقتي هواي ديگري براي تنفس هست
اجباري براي تحمل حداقل اين يكي نيست .
پس همچون نقطه اي سياه در زمينه اي سفيد
شروع به قدم زدن در جاده هاي برفي كردم
و در هر قدم
همه بايد ها ، عجله ها و جيره اجباري برنامه روزمره ، را
همراه با صداي قرچ قرچ برفها زير پاهايم
له كردم .
با خودم فكر كردم
مدتهاست كه چيزي ننوشته ام
گرچه براي نوشتن به نور ماه احتياج دارم
و مدتهاست كه ماه ي در آسمان شب نيست .
خدايي كه من به او ايمان دارم ، قدرتمند نيست
ولي چون جريان باد ، شكست ناپذير است .
نفسي عميق و سرد در ريه ها
و اين فكر كه
هميشه مي توان به چيزي تازه ، چيزي غيرمنتظره ، اميد داشت .
هرچه در جيب داشتم بيرون ريختم
چيزي جز چهره هاي دروغين و عقايد پژمرده نبود .
يادم انداخت كه مدتهاست ديگر موقع حرف زدن با آدمها ، به چشمهايشان نگاه نمي كنم .
چشمها يشان حرفهاي ديگري مي زنند كه اگر آنها را نخواني
حداقل در جواب آدمها راحتتر مي تواني لبخند بزني .
بچه كه بودم
برف بوي تازه و شادي مي داد
امروز بويي ندارد
فقط هست كه باشد .
و حتي تو
آن سيبِ سبز ِ ترش ِ خوشمزه را
كه مدتها آرزويش را داشتي ، گاز زده اي
و امروز ديگر آن مزه سابق را نمي دهد .
وقتش است كه فردايي دگرگونه بيايد .
زمستان بود .
سوار ماشين كه شدم
معجون بوي سيگار و نم
هوايي غيرقابل تنفس بود
و وقتي هواي ديگري براي تنفس هست
اجباري براي تحمل حداقل اين يكي نيست .
پس همچون نقطه اي سياه در زمينه اي سفيد
شروع به قدم زدن در جاده هاي برفي كردم
و در هر قدم
همه بايد ها ، عجله ها و جيره اجباري برنامه روزمره ، را
همراه با صداي قرچ قرچ برفها زير پاهايم
له كردم .
با خودم فكر كردم
مدتهاست كه چيزي ننوشته ام
گرچه براي نوشتن به نور ماه احتياج دارم
و مدتهاست كه ماه ي در آسمان شب نيست .
خدايي كه من به او ايمان دارم ، قدرتمند نيست
ولي چون جريان باد ، شكست ناپذير است .
نفسي عميق و سرد در ريه ها
و اين فكر كه
هميشه مي توان به چيزي تازه ، چيزي غيرمنتظره ، اميد داشت .
هرچه در جيب داشتم بيرون ريختم
چيزي جز چهره هاي دروغين و عقايد پژمرده نبود .
يادم انداخت كه مدتهاست ديگر موقع حرف زدن با آدمها ، به چشمهايشان نگاه نمي كنم .
چشمها يشان حرفهاي ديگري مي زنند كه اگر آنها را نخواني
حداقل در جواب آدمها راحتتر مي تواني لبخند بزني .
بچه كه بودم
برف بوي تازه و شادي مي داد
امروز بويي ندارد
فقط هست كه باشد .
و حتي تو
آن سيبِ سبز ِ ترش ِ خوشمزه را
كه مدتها آرزويش را داشتي ، گاز زده اي
و امروز ديگر آن مزه سابق را نمي دهد .
وقتش است كه فردايي دگرگونه بيايد .
Sunday, January 23
Saturday, January 22
Friday, January 14
Tuesday, January 11
Friday, January 7
Wednesday, January 5
دوباره در سفرم
كودكي در راه ميدود
و من انگار دنبال چيزي گم شده .
كسي گفت :
هيچ سلامي نبايد بي جواب بماند
هيچ راهي نبايد بي مسافر بماند
هيچ خوابي نبايد بي رويا بماند
هيچ آغوشي نبايد تنها بماند
مي خواهم نگاه كنم
به تمام دشتهايي كه نديدم
به تمام كوه هايي كه از من گذشتند
به تمام ابرهاي پر باران
به تمام جاده هاي رو به ماه
بايد مدار زمين را خوب بچرخم
هر گمشده اي شايد در گوشه اي ، پيدا شود
هر سوالي شايد جوابي درست داشته باشد
هر شادي شايد در پس كوچه اي پنهان باشد
چقدر راه نرفته از من مي گذرد !
كودكي در راه ميدود
و من انگار دنبال چيزي گم شده .
كسي گفت :
هيچ سلامي نبايد بي جواب بماند
هيچ راهي نبايد بي مسافر بماند
هيچ خوابي نبايد بي رويا بماند
هيچ آغوشي نبايد تنها بماند
مي خواهم نگاه كنم
به تمام دشتهايي كه نديدم
به تمام كوه هايي كه از من گذشتند
به تمام ابرهاي پر باران
به تمام جاده هاي رو به ماه
بايد مدار زمين را خوب بچرخم
هر گمشده اي شايد در گوشه اي ، پيدا شود
هر سوالي شايد جوابي درست داشته باشد
هر شادي شايد در پس كوچه اي پنهان باشد
چقدر راه نرفته از من مي گذرد !
Tuesday, January 4
Monday, January 3
Sunday, January 2
Subscribe to:
Posts (Atom)