Friday, December 31

Thursday, December 30

پ
ا
ي
ه
ا
ي
-
آ
خ
ر
ي
ن
-
ر
و
ز
-
ا
ز
-
س
ا
ل
-
م
ي
ل
ا
د
ي
-
ر
ا
-
ج
و
ر
-
د
ي
گ
ر
-
س
پ
ر
ي
-
ك
ن
ي
م
!
؟
برايت قصه نوشته ام
تو قهرمان قصه ام مي شوي .
....
در پايان
من مي ميرم
تا همه چيز جاودانه شود .
و ملت به يادمان
آبدوغ بخورند .

Wednesday, December 29

What shall we use to fill the empty spaces
Where waves of hunger roar?
Shall we set out across the sea of faces
In search of more and more applause?
Shall we buy a new guitar?
Shall we drive a more powerful car?
Shall we work straight through the night?
Shall we get into fights?
Leave the lights on? Drop bombs?
Do tours of the east? Contract diseases?
Bury bones? Break up homes?
Send flowers by phone?
Take to drink? Go to shrinks?
Give up meat? Rarely sleep?
Keep people as pets?
Train dogs? Race rats?
Fill the attic with cash?
Bury treasure? Store up leisure?

But never relax at all
With our backs to the wall.

Tuesday, December 28





George Michael - If You Were My Woman

Lyric

Monday, December 27

" چه كسي من را تنها آفريد ؟ "
با گريه فرياد مي زد
خدايي كه
از تنهايي
خسته شده بود .
*

Sunday, December 26

امروز صبح
انقدر دلم مي خواست
جاي اون پسر بچه با دماغ قرمز يخ زده ، بودم
كه تا فهميد مدرسه تعطيل شده
كيفش رو پرت كرد وسط برفهاي دست نخورده
و خودش با يه گوله برف دويد طرف دوستهاش .
I Am , as I Am
The World Is , as It Is !
Its a Hard Day's Night
i mean
HARD DAY'S NIGHT !!

Saturday, December 25

اي كاش
يه Option
Do Not Show Hideen Files
هم
واسه افكار آدم وجود داشت !
از كلاغ بام خانه ات
سراغم را نگير !
براي تكه صابوني
سيصد سال
دروغ مي گويد !
*

Friday, December 24

تيك تاك
تيك تاك
تيك تاك
تيك تاك
تيك تاك
تيك تاك
عمر گذشت !

Thursday, December 23

Tuesday, December 21

Everybody Needs a Little Time On Their Own


Wednesday, December 8

Où Suis-Je ?

Monday, December 6

How Many Lives Do We Live ?
How Many Times Do We Die ?
They Say We All Lose 21 Grams
At The Exact Moment Of Our Death
EveryOne
And How Much Fits Into 21 grams ?
How Much Is Lost ?
When Do we Lose 21 grams ?
How Much Goes With Them ?
How Much Is Gained ?
How Much Is Gained ?
Twenty-One Grams
The Weight Of a Stack Of Five Nickels
The Weight Of a Humming bird
A Chocolate Bar
How Much Did 21 grams Weight ?

Sunday, December 5

First the good news ;
Its gonna feel very nice
Then the bad news ;
you gotta pay a heavy price !

Saturday, December 4

" در زندگي لحظه هايي هست
كه آدم فكر مي كنه
اگر بميره
چيزي رو از دست نداده .. "
به نظرم
اين دقيقا همون جمله اي است
كه بايد به يك روانپزشك بگم !
*
اين روزها
برگهاي تقويم
فقط صفحاتي هستند
براي ورق زدن .
همه چيز سرشار از هيچ مي گذرد

Friday, December 3

Freaky Friday

Thursday, December 2






Linda Perry - Fill me up

Wake me up when
The party's over
It seems I've had too much wine

Please remember
to remind me
If I had a good time


Was I friendly ?
Or was I bragging ?
And did I start to bore you ?

Was I charming ?
Or was I absent ?
Did I even say goodnight ?

Fill me up lets take a ride
From your mouth into my mind
Cause I grow weary from this trip I'm on, Yeah
And the ride keeps getting longer

And in morning
I'll be hungover with my face into the phone
Please forgive here on after
By the way how'd I get home ?

Was I laughing ?
Was I choking ?
And did I start to annoy you ?

Was I sleazy ?
Or was I dazzling ?
Did I even say goodbye ?

So wake me up when the party's over
I seems I've had too much wine



Wednesday, December 1

چشمهايي كه بهانه هاي ساده خوشبختي را مي ديدند
كور شدند

Tuesday, November 30

سردم است
و هر روز تكرار امروز ست
به غار ميروم
لحاف رويا را به سر مي كشم
به خواب زمستاني مي روم
و بيدار نخواهم شد
تا كه فردا بيايد
اگر كه بيايد !
Nothing Last forever
even November Rain !

Monday, November 29


















Sunday, November 28












Saturday, November 27












Friday, November 26

a Shit day
By the name of
Friday

Thursday, November 25

Life is a box of chocolate
you never know what you're gonna get

Oh , yeah
so ...
Dont Bogart That Joint my friend
pass it over to me
!
...
Now
Ro-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-oll another one
Just like the other one
!

من
مي دانم
راز سقوط برگها را
در پاييز .

برگ ،
از درخت
خسته مي شود .
پائيز
بهانه است !

Wednesday, November 24

با همه اينها
امروز كه بيدار شدم
زندگي هنوز مزه نارنگي ميداد .
J'avais une tête qui ma tournez
ولي انگار گاهي
بايد به درجه hang over برسي
تا دچار deja vu بشي
و يكروز تمام بشيني با خودت يه صحبت جدي بكني
تا هر چيزي رو سرجاي درستش ببيني
و بلاخره بتوني تصميم درستي بگيري .

it was just a monologue
nothing more

Saturday, November 20

اشتباه بود
ولي دلچسب بود .

Thursday, November 18

پنجره ام
رو به باران باز است .
در ذهنم
صداي پاي تو مي آيد .
و شب
پر است از افسوس
براي روزهاي پاييزي
كه پا بر قلب پاييز گذاشتيم
و ازشكستن برگهايش
لذت برديم .

Tuesday, November 16

شبي
مثل باقي شبها
ولي
باراني
كه ماه
به ديدن باقي دوستانش رفته بود
و زمين خيس بود
و هوا سرد
و خاك باغچه گل آلود
يك كرم خاكي كوچك و معمولي
مثل هزار تا كرم خاكي ديگر
با I.Q يك
خسته از لوليدن
از زير خاك بيرون آمد
سرش رو بالا گرفت
چشمهاش چيزهاي تازه تري ديد
و با خودش گفت
از حالا به بعد بايد كارهاي ديگه اي بكنم
جاهاي ديگه اي بروم
جور ديگري بلولم
و با كساني ديگر معاشرت بكنم
جور ديگه اي نگاه كنم
و تصميم هاي جديدي بگيرم .
پس از باغچه بيرون اومد
سردش بود
تنها بود
و راه رو بلد نبود
ولي
قطره اي بارون كه بهش خورد
جوني گرفت
لوليد و لوليد و لوليد و لوليد
و از باغچه
براي هميشه رفت .

Sunday, November 14

مي توان تنها
به كشف پاسخي بيهوده
دل خوش ساخت .
پاسخي بيهوده
آري
پنج
يا
شش حرف !

Friday, November 12







Bobby mcferrin - circlesong one

اين روزها
اين پاييز
دلم
يه گوشه ء گرم و امن مي خواد.
با يك ليوان قهوه و سيگاري در دست
و
هيچ حرفي براي زدن
هيچ كسي براي ديدن
هيچ كاري براي انجام دادن
هيچ تلفني براي زدن
هيچ درسي براي خواندن
هيچ جايي براي رفتن
......
تا در آرامشم بنشينم و
صداي فكر كردنم را
بشنوم .

Thursday, November 11

شايد
وقتي
ديگر !

Tuesday, November 9





jose feliciano - Listen to the falling Rain



بارون كه مياد
اون برگي كه مي چرخه و پايين مياد ،منم
بارون كه مياد
جويباري كه از زندگي جاريست ، منم
بارون كه مياد
تنه خاك گرفته اون درختي كه شسته ميشه ، منم
بارون كه مياد
كودكي كه مي جهد و برگهاي پاييزي رو با لذت زير پا له مي كنه ، منم
بارون كه مياد
اوني كه ريه هاش از بوي خاك نم زده پر ميشه ، منم
بارون كه مياد
من ، منم

Saturday, November 6

you're not even a shelter from the storm

Friday, November 5

جمعه اي
مردي
آشنايي قديمي
در تاريكي لبخند مي زند
شايد از اين رو كه مي تواند در تاريكي ببيند
شايد از اين رو كه تاريكي را مي بيند .




Aventura _ Obsession

Thursday, November 4

شبي تاريك و باراني
من در جستجوي سيگاري
كه در دست دارم .

باران چون كبوتران
بر دانه هايي كه روي شيرواني ريخته ام
نوك مي زند
تك ..تك ..تك..

Wednesday, November 3

پاييز ست
اينروزها
گاه پيرم ، گاه جوان
پير سپيده دمان ، جوان شامگاهان
چشمان بازم ، گاه زياد تر از خواسته ام مي بينند
مناظر ، هميشه دلپذير نيستند
ولي
خدا ، چرخ روزگار را مي چرخاند
و زندگي ، مي زايد هر روز
درونم نيلي ست
و تكه هاي پازل كمابيش سرِ جاي خود
امشب درياي دل آرام ست
و من
با پسربچه هاي دريا چشم و دريا بو
سنگ مي زنيم بر موجها .

Tuesday, November 2

درِ خانه ام بسته است
شب پتويي است بر سرش
ماه رنگ پريده سر مي رسد
با مشتي نور
زبان بند مي آيد
از گفتن سپاس .

Sunday, October 31

خيزيد و خزانيد
كه هنگام خزان است !
درخت سروي ديروز
داشت رازي را مي گشود
اما ، چيزي نگفت .

Saturday, October 30

It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining

This is The Calling


امروز
قورباغه رو
قورت دادم .

Friday, October 29

اينك فقط در روياست
كه مي شود بوسه بر ماه زد
من سخن مي گويم ، كار مي كنم
همانم كه بودم ،
سيگار مي كشم
فكر مي كنم
قهوه مي خورم
نقاشي مي كشم
و چگونه اين شبها را دوام مي آورم ؟
گلي كه باد را وسوسه مي كرد
تا عطرش را با خود ببرد
ديروز مرد .

Thursday, October 28





Enigma - Total eclipse of the Moon

Total eclipse of the Moon

به معناي واقعي

Wednesday, October 27

ناگفته

Tuesday, October 26

حرفهاي

Monday, October 25

سرشارست از

Sunday, October 24

سكوت

Saturday, October 23

شب سرشارست از رمز و راز
و من سرشارم از تضاد
و فكرهاي نيمه تمام ، شناور در فضا .

Wednesday, October 20

هستم
ولي
خسته م .

Tuesday, October 19


When i'm dead
if you came visit
bring me daisies !
it's all i want from you .


Sunday, October 17

حتي امشب هم مي گذرد
اين تنهايي سرگردان
سايه هاي لرزان
بر آسفالت خيس .

Saturday, October 16

اين است
قرن بيستم .

Friday, October 15

مي شينم
يه دايره گچي قفقازي مي كشم دورم
- حالا اگه نشد ، دايره گچي ء وطني -
هرچي ورد بلدم به خودم فوت مي كنم
يه كله سيرم ميگيرم دستم ،
فكراي مثبت مي كنم
مي گم اين جمعه به خير مي گذره !
كه يكهو
آقا پليسه
مياد يه جريمه سيزده هزار تومني ميده دستم
ميگه مگه نمي بيني ، اينجا پارك ممنوعه !
....
جمعه از اين نحس تر ، نوبره !

Thursday, October 14

كنار جاده مي نشينم
راننده لاستيك ماشين را عوض مي كند
جايي را كه از آن آمده ام ، دوست ندارم
جايي را كه راهي اش هستم، دوست ندارم .
چرا چنين بي صبرانه
چشم دوخته ام به تعويض لاستيك ؟
*

Wednesday, October 13

آخرين حيرت زماني ست
كه ديگر پي مي بري
چيزي تو را به حيرت وا نمي دارد .

Tuesday, October 12

امروزهاي من
هر يك
به سوي ديروزم
ديدگان ، گشاده اي دارند .

Monday, October 11







Underworld - Choose Life
Train spotting ost



Sunday, October 10

از ميون تمام fortune هاي orkut ،
همچون

● You will always have good luck in your personal affairs

● A pleasant surprise is in store for you

● You will do well to expand your business

● In God we trust; all others must pay cash

● Your mind is creative, original and alert

● You are going to have a very comfortable old age

● Be tactful: Overlook not your own opportunity

● Your principles mean more to you than any money or success

● You are never selfish with your advice or your help

● Find release from your cares, have a good time

● If your desires are not extravagant they will be granted

● Strong and bitter words indicate a weak cause

● You are sociable and entertaining

● Our first and last love is.. self-love

● You are kind-Hearted and hospitable cheerful and well liked

● You will be fortunate in everything



هر روزمون رو باهاش شروع يا تمام مي كنيم

اين يكي رو امروز ، خوب اومد :

Today's fortune
You are going to have some new clothes



Saturday, October 9

امروز قاصدگي آمد
و آرام بر شيشه پنجره ام نشست .
وقتي ديدم بوي مهتاب مي دهد
فهميدم از تو خبر آورده است .
قاصدك مي گفت خسته اي و مدتي ست به ديدار بركه نرفته اي .
قاصدك از اعماق آسمان و شبهاي بي پايان و جاده هاي تاريك مي گفت .
يادت هست آن شب را كه كفشهاي جادو به پايم كردي
و مرا به ميان ستارگان بردي؟
اكنون با برق نگاهت چه كردي ؟
با كفشهايم چه كردي ؟
از همان اول راه هم انگار قرار نبود آسمان به كفشهايم عادت كند .
كفش هايم را بده ، مي خواهم با تو از نردبان ابرها بالا روم .
پشتم را كه به آسمان مي كنم ،
شانه هايم از سنگيني نگاه مهتاب بي طاقت مي شوند .
گفتي كه دوست داري به راه هاي عميق دشتها بنگري ،
به راه هايي كه مانند قلب ما
عابران ناشناس بسياري ار آن ها گذشته اند .
بيا كه سالگرد عبورمان از ابتداي جاده نزديك است
بيا كه نگذاريم اين جاده ها مطرود و خالي بمانند
اصلا اين تقصبير جاده هاست كه آدمها از هم دور مي شوند .
تا بيايي
به خداوندگار مهتاب مي سپارمت
كه جاده ات را روشن كند
تا گمگشته باقي نماني .

Friday, October 8

جمعه
همه چي
تعطيله !

Thursday, October 7

امشب
غلظت شب زيادِ .
....
بلند ميشم پنجره رو باز مي كنم .
سرماي طفوليت پاييز كه به صورتم مي خورد ،
زنده تر مي شوم .
كمي از غلظت شب و زيادي از دود سيگار را
از پنجره براي همسايه ها ، به بيرون مي ريزم .
نفسي عميق كه مي كشم
ستاره ها در آسمان بيشتر مي شوند
ولي جاده پر رفت و آمد خاطره ها
در لابيرنت هاي مغزم
هماني اند كه بودند .
خاطره هايي ، پر از كوچه هاي باريك و دراز و تاريك
كه در كنج تيرهء به خيال فراموش شدهء هر كدام
ناگهان فانوسي ناخواسته ، روشن مي شود .
من مسئول سوراخ لايه ازن نيستم
و خيلي چيزهاي ديگه
ولي گاهي اما و شايد ها ول كنم نيستند.
لاشه ته سيگارها در زير سيگاري ،
صحنهء غمناكي ست .
درست انگار شاهدِ ناخواسته كشتاري دسته جمعي باشي .
بلند مي شم خالي اش كنم
كسي چه مي دونه
شايد اينجوري زندگي بهتر شود .

Tuesday, October 5

در اتاقي دلگير
طعم تلخ سيگار
مردك پيه چين
برفراز ديوار
سقف كوتاه شعور
صف طولاني نان
قرص ده تا ده تا
چاي ليوان ليوان

نرودا در تبعيد
خون پاك لوركا
لحظه اي با نيچه
سفري با كافكا
عاشقان در مسلخ
اين جماعت در خواب
صادق زنده بگور
بوف كور اش ناياب

حرف عاشقونه گفتن
اين روزها باعث خنده ست
وقتي تو دل گلوله
شوق كشتن پرنده ست

قهوه تلخ خاچيك
فال شيرين مادام
قلمي بي جوهر
جدولي نيمه تمام
ايدهء اسپينوزا
شعر بي شرم فروغ
دوستت دارم ها
همه ، همه نيرنگ و دروغ

لاشه انديشه
دفن در پرلاشز
از خود ژان پل سارتر
تا كلام ماركز
پوزه بند سانسور
شيههء يك شاعر
عشق زير پوتين
مردمان عابر

حرف عاشقونه گفتن
اين روزها باعث خنده ست
وقتي تو دل گلوله
شوق كشتن پرنده ست !

- حيف كه يك سالِ از مقامات بالا بهم تاكيد شده كه اين آهنگ رو به علت copy right نگذارم اينجا ! -

Monday, October 4

در خواب ها
اسوده بخوابيد
نيلگون بيدار است !

Sunday, October 3

گاهي براي اينكه
جرقه اي زده بشه
جمله اي آفريده بشه
حسي بيان بشه
لازمه در
درهم گوريده ترين ترافيك ها
گير كني
چهل و پنج دقيقه دير به كلاست برسي
تو ماشين بنشيني
آهنگي گوش كني
سيگاري دود كني
و افسار افكارت رو ،
رها كني .

Saturday, October 2

زندگي يه پازل خيلي خيلي سخته
با دونه هاي ريز
و شبيه هم
حتي سخت تر از پازلي كه نغمه براي تولدم ، هديه داده
و بعد پنج ماه هنوز دارم در حاشيه اطرافش سير مي كنم .
اگه صبور باشي
مزه اش وقتي ِكه يه تيكه كوچيك رو
درست سر جاش مي گذاري .
و مي ايستي عقب ،
هي نگاه مي كني
و هي از شاهكاري كه زدي
كيف مي كني .

Friday, October 1








There is nothing to tell
you know it all
...
Same Old Story !








Thursday, September 30

نتيجه مي گيريم ،
مارها به طريقه گرده افشاني ،
ادامه نسل مي دهند.

Wednesday, September 29





Pink Floyd - Money



كسي مي دونه معاملهء مار كجاشه ؟

Monday, September 27

خدايا
هركاري داري يه دقه ول كن
به من گوش كن :

حواست باشه
يك پائيز
درست و حسابي
به من
بدهكاري .

همين .
حالا برو به باقي كارهات برس .

Wednesday, September 22

تو اين هواي خوب بزنيم بريم شمال !

Tuesday, September 21





Ten Years After - In The year 2525
lyric

Monday, September 20

امشب يك ساعت بيشتر زندگي كرديم .

Friday, September 17
























Thursday, September 16

من بدون حضور وكيلم حرف نمي زنم !

Wednesday, September 15



من با قبور كهنه ، نشستم
من با قبور كهنهء خالي
از روز و روزگارمان گله كردم

من با قبور تشنه ، نشستم
و اشك را ، سيلاب وار
بر سنگ هايشان يِله كردم .

با آنكه خوب مي دانستم
از جسم ها - آن لقمه ها كه اينان
با اشتها تناول كردند
چيزي نمانده است .

از جسم ها - اگر هست - اينهاست
و از اسمهايشان :
نقشي به روي سنگي
واين "اسم"ها كه با ماست !

با اينهمه
من با قبور كهنه نشستم به گفتگو
با گورهاي خالي
از روزهاي خالي گفتم .

گفتم كه : روزهاتان
- اي جسم هاتان با خاك
- اي اسم هاتان با ما
روزان خرمي بود .
و غم هاتان كوچك ، چون عشق هاي ما .
- گر با شما غمي بود -

گفتم ،
با گورهاي خالي گفتم
از روز و روزگار
گفتم .
*

Tuesday, September 14

گفته ها به لب نيامده از خاطر مي روند
سكوت ، در تبعيد نيست !

Sunday, September 12

برداشت اول
صحنه داخلي
بعد مهماني
كلوز آپ مامان
: مردم از خستگي . يكيتون پاشه اين ظرفها رو بشوره !
- كمي مكث و بعد با يه لبخندي كه قراره دل ما رو نرم كنه -
مگه نشنيدين شاعر ميگه ، زندگي شستن يك بشقاب است !
ما ولو روي مبل ، همصدا :
اون ننه مرده گفته يك بشقاب ! نه اين ظرفشويي تا سقف پر !
مرده بياد اينا رو بشوره ، ببينيم چي مي سروره بعدش

Saturday, September 11

Today is a good day to die !

Friday, September 10

جمعه ،
حرف تازه اي نداشت .
همون سريال تكراري ، طولاني ، آبكي هميشگي بود .

Thursday, September 9

خوابم نمي برد
گوشم فرودگاه صداهاي بيصداست .
باور نمي كني
اما
من پچ پچ غمگين تصاوير عشق را
- مبحوس و چارميخ به ديورا سالها -
پيوسته باز مي شنوم در درون شب .
من رويش گياه و رشد نهالان
پرواز ابرها ، تولد باران
تخميرهاي ساكت و جادويي زمين
گريه هاي ماه را
من نبض خلق را
از راه گوش مي شنوم ، آري
همواره من تنفس درياي زنده را
تشخيص مي دهم .

آنگاه
از ميان صداهاي گوناگون
ابن له له ، آن تنفس
هردم بلندتر
بنهفته صدايي ديگر
تا آستان قلبم بي تاب
نزديك مي شوند
نزديك مي شوند و خوابم نمي برد .

مي ترسم
اما
مي ترسانم .

Wednesday, September 8

آي اين حالم رو خوب مي كنه ..يه جام رو هم خنك !!!



Kaveh feat Ali - Kos Kesh

Saturday, September 4

I wanna know how is everything on your side
do the flyes , fly ?
do the ducks , duck ?
Do bears , bear?
Do bees , bee?"

Friday, September 3

ابر كپل
تو آسمون نيلگون
بهم گفت :
به جمعه سخت نگير .
اصلا هيچ چيز رو سخت نگير .
يكنفر آن بالا ،
همانجا كه هيچكس نيست ،
هست
كه همه را دست مي اندازد و تفريح مي كند .

تو هم تو اين بازي
سعي كني بازي كني
نه اينكه بازي داده شوي .
بهش گفتم :
هي تو
هي كپل ،
از اون بالا گفتن ابن حرفها آسونه داداش .
همچين يه ذره تو هم پيچيد و رنگش تيره شد
پريد دستش رو گرفت به ميله اتوبوس باد
و همينجور كه داشت دور مي شد داد زد :
گفتم سعي كن ..فكر مي كني چي شد كه من اين بالام و تو اون پايين ؟

Thursday, September 2

در اين شب
ز شادي در آغوش گلهاي مست
رخ از اشك چشمان خود تر كنيم
بكف جام اميد گيريم و باز
نواهاي شوريده مان سر كنيم

Wednesday, September 1

الان ِ كه پيدام شه
...

Tuesday, August 31

.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..

Saturday, August 28

كرست سيمين قانم هم خوب چيزي بودآ !

يادم انداخت كه :
من از اون آسمون آبي مي خوام
من از اون شبهاي مهتابي مي خوام
دلم از خاطره هاي بد جدا
من از اون وقتهاي بي تابي مي خوام
من از اون وقتهاي بي تابي مي خوام
....
من مي خوام يه دسته گل به آب بدم !!

Friday, August 27





Faithless - Crazy English Summer


......
Friday is taking me home again
And I've nothing but you on my mind

.....




Thursday, August 26

مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد

Wednesday, August 25



زندگي ، ديدن يك باغچه ،از شيشه مسدود هواپيماست


Tuesday, August 24

اينجا آسمان ، همان آسمان است .
دريا ، همان دريا ست .
و ستاره ها ، همان ستاره ها .

ولي آسمان ، به مهرباني در آغوشت مي گيرد .
دريا، حرفهاي تازه اي مي زند .
ستاره ها ، نويدي دگر مي دهند .

و حتي من هم ، ديگر آن من نيستم .

Monday, August 23



پيدا كنيد پرتقال فروش را ...

Saturday, August 14

رو به آن وسعت بي وا‍ژه
تا تلخي ها را به درياي نيلگون بسپاريم .




Anastacia - Left Outside Alone

And I wonder if you know
How it really feels
To be left outside alone
When it's cold out here
Well maybe you should know
Just how it feels
To be left outside alone
....

من واقعا كمال تشكر رو از اين آقاي اركات دارم .
به وسيله كمك و ياري ايشون تا حالا دوستان دوران دبستان و مهد كودكم رو هم پيدا كردم .
حالا دنبال دوستان دوران نوزاديم در بيمارستان مي گردم .
فقط بايد اون پسره دو تخت اونورترم رو يه جورايي بپيچونم
يادمه خيلي ونگ ونگو بود و زيادي زرت و پرت مي كرد !

Friday, August 13

مرا در كوزه اي نهادند
و گفتند : خو بگير
حال آنكه آب نيستم من
من از گل آسمانم
اگر كوزه ام از رشدم به تنگ ايد
در هم مي شكند !

Thursday, August 12

- whats up ?
- Nothing .. u know .. Same old , same old !



Wednesday, August 11

لوند و دلبرانه !

Tuesday, August 10

يا من خط دارم رو شيشه ام
يا شيشه خط داره رو چشممه !
(قافيه رو بچسب !)
كه اين ممد حيات است و مفرح ذات
كمي تا قسمتي هم مي رود در اعصاب !

Monday, August 9

از ذهنم
مي گريزم
و در خيمه ء شب پنهان مي شوم .
نفس زنان مي دودم
و ستاره ها پيرامونم مي دوند
آنها را پشت سرم جا مي گذارم
اما رد آنها را پيش از خودم مي بينم .
از گريز بر گريز به گريز مي گريزم
گريز..واي از گريز...واي
چه كسي هست ؟
به صبح پناه مي برم ..
آفتاب اما
دستور مي دهد كه سايه ام تعقيبم كند !

Sunday, August 8

يه ويروس دارم .
من و ويروسم با هم خيلي رفيقيم .
ويروس با مرامي ِ .
وقتهايي كه من حوصله ندارم يا خيلي كار دارم
ميره واسه خودش تو كوچه خودشون بازي مي كنه .
عوضش منم وقتهايي كه خلقم سر جاست
مي گذارم بياد واسه خودش رژه بره ، سرش گرم شه !
خلاصه من و ويروسم با هم خيلي رفيقيم .
بتركه چشم حسود و حسد و بيگانه !

Saturday, August 7

اون زرافه بود كه تو بقالي جاش گذاشته بودم
بعد چند روز پيش پيداش شد.
خب ؟
حالا شكمش بالا اومده .
پيدا كنيد پرتقال فروش را !
يادتون نره
شبهاي چهارشنبه ، اسفند دود كنيد
واسه IQ تون خوبه !

Friday, August 6

با جمعه سوار بر شانه هايم
از خانه بيرون رفتم .

جمعه را
در پيچ هاي جاده گم كردم .


من
سبكبال
همراه خودم ،
به خانه برگشتم .

Thursday, August 5

گاهي همه چيز در يك لحظه معنا پيدا مي كند
درست وقتي كه چشمهام چيزي نمي ديد جز دايره هاي سياه
به خودم گفتم زندگي كوتاه است
من فقط در لحظه اي از عمر دنيا وجود دارم .
و هيچ دليلي ندارد اين زمان كوتاه را با در پي كليات بودن از دست بدهم .
زندگي در جزئيات خلاصه مي شود .
لحظه هاي ناب ، چيزي نيستند جز دمي از زماني .
عشق ، در جزئيات با هم بودن است .
خنده هاي از ته دل ، لحظه اي روان اند .
شايد روزي آن بهترين ، آن خواسته بزرگ ، بر آورده شود
- گرچه هيچوقت بهترين چيز ،چيزي كه هست ، نيست -
اما تا آن رور ،
روزي كه به هيچ وجه انتظار فرا رسيدنش را نبايد كشيد
سعي خواهم كرد در لحظه زندگي كنم .
لحظهايي جزئي ولي سرشار از حس و معني .
لحظه هايي سر تر از ماهي ،
كه در يك چشم بر هم زدن از كف ما مي روند .
مثل لحظه هايي كه با نوشتن اين نوشته گذشتند و بر نمي گردند.

Wednesday, August 4

اي اجاق سرد در دلت خاكستر بسيار
در تو آن ديرينه آتش ،
و آن طنين خنده هايت كو ؟
شعرهايت
قصه هايت
شعله هايت
گريه هايت
آنهمه سوزندگي همراه بانگ نغمه هايت كو ؟
از تو ديگر نيست برجا
يادگاري
خاطراتي
خاطراتت مرد..
ياد و يادگارت مرد .

اي اجاق سرد در دلت خاكستر بسيار
روزگار تو هم سپري شد ؟

Tuesday, August 3

اون زرافه بود كه تو بقالي جاش گذاشته بودم .
امروز پيدا شد !

Sunday, August 1

خوبان همه جمع اند

و اين شد

كه اين شد

كه اين شد

Wednesday, July 28





Jennifer Saunders - Holding Out For a Hero
Shrek II OST


Where have all good men gone
And where are all the gods?
Where’s the street-wise Hercules
To fight the rising odds?

Isn’t there a white knight upon a fiery steed?
Late at night I toss and I turn and I dream of what I need


I need a hero
I’m holding out for a hero till the end of the night
He’s gotta be strong
And he’s gotta be fast
And he’s gotta be fresh from the fight
I need a hero
I’m holding out for a hero till the morning light
He’s gotta be sure
And it’s gotta be soon
And he’s gotta be larger than life

Somewhere after midnight
In my wildest fantasy
Somewhere just beyond my reach
There’s someone reaching back for me

Racing on the thunder and rising with the heat
It’s gonna take a superman to sweep me off my feet

Up Where the mountains meet the heavens above
Out where the lightning splits the sea
I could swear that there’s someone somewhere
Watching me
Through the wind and the chill and the rain
And the storm and the flood
I can feel his approach
Like a fire in my blood


I Need a Hero

***



Come on Suckers
Move Your butts
its time to move on
shake it now
Aha
Aha


و اين جمله اي نيمه تمام است ......
چرا كه نگارنده اش اينگونه حال كرده است .

Tuesday, July 27

Floating
Floating
Floating
Floating
That the Story !

My room
a patch of sunlight
wears out
my soul .

Monday, July 26

... و بهار ديديم و پائيز و گرمي دستها و نگاه ها .
كه ساختند بهار دوستيها و اخت شديم و غمخوار شديم و لحظه ها چون باراني باريدند و سالها بر ما فرود آمدند .
... و باغ بود و بهار بود و بوي گياه بود و ستاره بود و سپيده بود و سرود بود و چراغ بود .
و گسترده بود راه و خوابيده بود دشت با پيراهني از گياه سبز .
و مي گذشتيم و مي گفتيم حرفمان را و مي خوانديم شعرمان را
و زمان بوسه بود و زمان عشق بود و زمان جواني بود و زمان محبت بود و گريز بود و سايه ابر بود
و شطي بود كه مي گذشت و مي برد و مي برد ...
نه درنگ بود ، نه سكون بود و نه هرگز سكوت .
... و سالها بر ما فرود آمدند و لحظه ها چون باراني باريدند و گذشتند و بردند ،
بهار را و پائيز را و گرمي دستها و نگاهها را و دوستيها را و آشنائيها را
و جدا شديم و جدا مانديم ونيستيم و انگار نبوديم
و ياد ماند و خاطره ماند و دريغ ماند و جدائي ماند و و لحظه ها كه مي بارند و سالها كه بر ما مي گذرند .
و شطي كه مي گذرد و ما كه بوديم و ما كه نخواهيم بود .
و بهار خواهد بود و پائيز كه خواهد بود و خورشيد كه خواهد بود و جاده اي تا بي نهايت ....
......
و ما كه نخواهيم بود ... و ما كه نخواهيم بود .


Friday, July 23

بلاخره بايد يه راه مقابله اي با جمعه باشه
مگه نه ؟
بايد خوت رو سرگرم كني ؟
چكار كنم ؟
! قورباغه سبز رو مي برم حموم
و البته به اندازه كافي سرم گرم شد كه مقداري از جمعه بگذره ....
و حس نشه
البته قورباغه سبز بهم اخطار داد كه اين واسم عادت هر جمعه نشه
با كلي اخم و تخم گفت به من چه كه تو با جمعه ها درگيري داري
اگه هر هفته بخواي منو انقدر بسابي
!! سر يك ماه پوستي رو تنم نمي مونه

Thursday, July 22

! قصه اي هست كه ديگر هرگز نتواند شد آغاز

Tuesday, July 20





Elton John - I'm Still Standing



I'm Still Standing , After These Two Years..

Monday, July 19

نشستم فكر كردم و فكر كردم و در آخر
به اين نتيجه رسيدم كه تنها چيزي كه تو دانشگاه درست و حسابي ياد گرفتم
شماره دانشجوييم ست !

Sunday, July 18

هر شب ساعت را كوك مي كنم
تا صبح به موقع بيدار شوم
و هر شب
ساعت را دور و دورتر از دست رس ام مي گذارم
و هر روز
زودتر و زودتر به ساعت مي رسم
و خاموشش مي كنم
و مي خوابم

Saturday, July 17

گرماي تابستان
در محله اي دورتر از دور
پنكه اي
كه فقط دلتنگي ها را كمي ، جا به جا مي كند .
دري به جا مانده
در چارچوب خود ،
جير جير مي كند .
در مهتابي نيلي رنگ
ناگفته ها ،
همراه با شكوفه هاي گيلاس
در هوا ، پخش مي شوند .

Friday, July 16

جمعه است ديگه !
اگه چيزي درست از آب دربياد جاي تعجب داره.
حتي Blogger هم 
جمعه ها پوزيسون عوض كردنش مي گيره !
 
 

Thursday, July 15

گاهي آدم مي خواهد چيزي بگويد و ندارد نه تصويري كه جرقه اي بزند
نه آهنگي كه آرام كند
و نه هيچ چيز ديگري كه زيبا باشد ، بدرخشد ، بخواند
تكه استخوان ته زخمي ست با تريشه هاي پوست و خوني
كه گاهي تازه است و گاهي دارد خشك مي شود
و گاه خشك است و سياه و دِگر نه انگار كه چيزي ست يا بوده است .

گاهي هم آدم فقط مي خواهد بگويد و نمي داند كه چه را مي خواهد بگويد و چرا ؟

مثل وقتي كه بي هيچ دليلي
دسته گلي مي سازيم
فقط براي زيبايي دسته كردنش
و زيبايي گلهايش
و زيبايي تقديم كردنش .

Tuesday, July 13





LightHouse Family - Run



تا كنون راه درازي آمده ايم
توشه راهمان تنهايي
تنهائي ، نان خاطره هائي كه هرگز سيرت نمي كند
غبار دور يادها كه مي خواندت
ولي ، فرصتي براي افسوس نيست
حتي اين لحظات هم چون جاده اي باران زده پشت سر مي ماند.
بگشاي در
وقتش است كه به خانه برسيم
و خستگي از تن
و تنهايي از دل
برگيريم

Monday, July 12

گاهي سقف آسمان چه كوتاهست
و دست من چه بلند
و ستاره ها چه رسيده !

Sunday, July 11

صداهايي هست كه نبايد شنيد
يا
بايد شنيد و ناشنيده گرفت
چهره هايي هست كه نبايد به ياد آورد
بايد ديد و ناديده گرفت.
و تارهايي هست
كه نبايد لرزاند
نبايد لرزاند
يا
بايد لرزاند
و لرزيد
و از ياد برد
و نشنيده گرفت .*

Saturday, July 10

نقطه
خوشبخت و شاد
و راضي ترين ست .
چون حرف اول و آخر رو خودش مي زنه .
و همه چيز به خودش ختم ميشه .
خواب ديدم
در كوچه پس كوچه هاي شب گم شده اي .
مهتاب نبود
و تو راهت را پيدا نمي كردي .
ابر چشمانت باراني بود
حلزونها - همه - خانه هاي خود را گم كرده بودند.
كوچه پر از حلزونهاي بي خانه ء گم شده و تو بود .

صدايت كردم
فرياد كشيدم
ولي افسوس
حنجره ام بي صدا بود
و تو
نشنيدي.
مي دويدي .
حلزون ها هم مي خواستند كه بدوند .
تو و حلزونها ، همه با هم به زمين افتاديد
و
آسمان چشمش را بست
ستاره ها تكه تكه شدند
رعدي فرياد كشيد
ابر باريد
خورشيد عذا دار شد
دل زمين گرفت
خانه ها در غبار گم شدند
بچه ها گريه كردند
بغض جاده گرفت
و
تو
گم شدي .



Friday, July 9


! بچه تون يكروز ازتون خواهد پرسيد..جوابش رو آماده كنيد

Wednesday, July 7






Hey Baby
Enough is enough !
Dont u Think ?
Its time to Live your time
Summer is here for you to enjoy
I dont think you care , who cares .
bad To The Bone
bad To The Bone
bad To The Bone
....

Tuesday, July 6

I'm Still Standing...

Saturday, July 3

Where Am I ?

Monday, June 28

A Realy Good Feature In Windows



Sunday, June 27

May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day
May Day

May Day
!

Thursday, June 24

به هيچكس نمي شه اعتماد كرد .
حتي به خود كسي كه اعلام مي كنه ، به هيچكس نميشه اعتماد كرد !





***

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down...





Wednesday, June 23

فصل ركيك امتحانات



Sunday, June 20

يكي بود ، يكي نبود .
سيزيف
يه حاجي بود كه خدايان محكومش كرده بودند ،
يه سنگ رو قل بده ، از يه كوهي ببره به قله برسونه .
اينم كليد كرده بود كه اين كار رو بكنه
ننه مرده هرچي زور ميزد ، نصفه راه سنگه قل مي خورد مي اومد پايين
فردا دوباره همون آش و همون كاسه .
قصه ما به سر رسيد ، سيزيف همچنان سنگ رو به قله نرسوند .

حالا گوسفندان عزيز از اين قصه چه نتيجه اي مي گيريم ؟
حكم خدايان به سيزيف ، حكم زندگي ماست .
كل عمل = پوچي
ولي شايد همين ، يعني معني زندگي .
چرا سيزيف آخرشم نتونست سنگ رو برسونه اون بالا ؟
اين شكست در انتظار هركسي ست كه تنها به زيستن اكتفا كند ، بدون آنكه در مورد علت آن از خود سوال كند .

...
حالا بريد با خيال راحت بچريد .

Saturday, June 19

گاهي به اين فكر مي افتم
كه تو را به دنيا بياورم
ترا حمام كنم
و پاهايت را خشك كنم
و موي نرمت را شانه زنم
و پيش از آنكه بخوابي ، برايت لالاي بگويم .
ولي افسوس كه هنوز جوابي درست ، براي چرا يي كه روزي از من خواهي پرسيد ،
ندارم .
بيدار..بيدار..بيدار
بيدارتر از عاشق شب زنده دار ، در كوچه .

Wednesday, June 16

ابركي ، در آسمان
گنجشك ، بر شاخه درخت سيب حياط
پنجرهء تنها ، چسبيده به ديوار
گلدان ، بر لبه پنجره
ميز ، غريب كنار پنجره
دفتر ، بر روي ميز
سيگار ، له شده در زير سيگاري
چاي ، درون فنجان
بغض ، در گلو
... و خطوط كج اين قصه ...

Tuesday, June 15

از تمام اين ماجرا ،
شيفته اون قسمتش ام كه قرنيه چشمهام مثل گربه ميشه !
گرد و گنده.

Sunday, June 13

روز
روز فرتوت
تند آمد و رفت .
روز ، روز بيماري بود .
با فضايي خالي
با هوايي به غبار آلوده
پر از حرف ولي ساكت .

شب
شب باطل ، شب بد
شب عاطل ، شب بي حاصل
شب خاطره هاي شناور در فضا
شب پر دود و لبريز از رويا
شب ، شب من بود و چو هر شب ، لزج
آنان كه نه باروت را اختراع كرده اند و نه قطب نما را ،
در زواياي كوچك خود ، كشور درد را مي شناسند .

Friday, June 11

از هرچي دلتون مي خواد Back Up بگيريد
ولي جمعه ها رو Uninstall كنيد .
remove كنيد .
delete كنيد .
disable كنيد .

Thursday, June 10

آدم بايد از همه چيز Back Up داشته باشه .
از فايل هاي نازنين همه Drive هاش .
از آهنگ هايي كه 150 ساعت طول كشيده تا DownLoad شده.
از آرشيو بلاگش و تمام شر و ورهايي كه نوشته .
از روزهاي خوب ، لحظه هاي ناب ، چيزهاي خنده دار ، هواي باروني .
آدم بايد دوست دختر / پسر Back Up هم داشته باشه.
حتي بايد اگه دستش رسيد ، يه پدر - مادر Back Up هم داشته باشه .
آدم بايد از Back Up هاش هم Back Up بگيره .
مگه كسي مي دونه قراره چي پيش بياد ؟

Wednesday, June 9

... و اما من ، از شكم نرم تپه هاي شن و رانهاي آتشرنگ روز بالا خواهم رفت !
اين همان روح زندگي ست .
تشنج سنگين مرد ، در اوج لذت
و نفس نفس سمج معشوقه
كه آرامش شب را مي آشوبد.

Tuesday, June 8

از لابلاي يك ديوان



بايد از باده ي عشرت ، دو سه ساغر زدني
كه جهان نيست ، مگر بر چشم بر هم زدني .

بر تمناي كسي ، حلقه بر هر در زده ايم
هيچ كس نيست ، - چه حاصل در دگر زدني ؟ -

زندگي معركه اي بود ، سراسر زد و خورد
پشت پا خوردني از هر كس و بر سر زدني .

با چنين شيوه - شب - اي ماه ! گوارا بادت !
راه خود رفتن و تابيدن و تسخر زدني .
امروزهاي من هر يك
به سوي ديروزم ،
ديدگان گشاده اي دارند .

Monday, June 7

زندگي شكل غريبي دارد .
از بالا كه بهش نگاه مي كني ،
ساده ست .
از پايين كه بهش نگاه مي كني ،
شكل كلاف سر در گمي ست .

The only virus which was not found on your system was : HIV
Kolan How Are You ?

Tuesday, June 1

Saturday, May 29

دانگ !...دانگ !...داتگ !
...دنگ ! ...
... مکافات عمل !
...دعا کنين !
..آخر دنيا نزديکه !...
من ، فيليپولوس پيغمبرم ،
به شما اخطار می کنم که روزهای وحشت آور فرا می رسند!
آخر دنيا نزديکه !
...همه خواهيد مرد !
..کسانی که زنده بمانن از گرسنگی و سرما تلف ميشن !
..بقيه را هم وبا و طاعون از بين خواهد برد !
....
يادت مياد؟ اون يارو حاجی ِ ، تو ستاره اسرار آميز ، از سری تن تن ؟
Ironic
isn't it
?
حالا لرزون لرزونم کن.
با لرزون ، لرزونم کن.
...

Thursday, May 27

به طهارت خاک سوگند که حيوان نخواهيم شد - آمين
او خواهد آمد - آمين
من به خانه خواهم رسيد - آمين
دانه بزرگ خواهد شد - آمين
غفلت از ما چه دور است - آمين
شانزده ساله بودم
که فهميدم .
خودم هم نفهميدم که چی رو فهميدم !

Wednesday, May 26





....B.e.s T.e d.y I M.t U.....

Tuesday, May 25

ديشب تا صبح داشتم با يه پشه گفتمان می کردم .
طفلکی دچار نوستالژی شده بود .
و تا خود صبح صادق داشت در گوش من فريادکشان درد دل می کرد .
سعی کردم براش توضيح بدم که اگه بره يه وبلاگ باز کنه توش غرغرهاشو بنويسه ،
بيشتر به حالش خاصيت داره ها !
ولی گوشش بدهکار نبود.
گير داده بود به گوش من و حتی زير پتو هم بی خيال ورور کردن نمی شد .
انقدر مخم رو خورد تا آخر سر مجبور شدم با ملايمت هرچه بيشتر يکذره بکشمش !

Monday, May 24

گاهی موريانه ها بيداد می کنند.
پيت نفتم کو؟

Friday, May 21

ای خدايی که End معرفتی .
ای خدايی که End بی خيال شدنی .
ای خدايی که End باحالی هستی .
ای خدايی که End گذشت هستی .
ای خدايی که End رفاقت هستی .
يه فکری ام به حال اين جمعه ها بکن !

Wednesday, May 19

متن مهمان



● بلاخره در روز بيست و نهم ماه ،بعد از کلی ناز و ادا آقای رئيس با اخم و تخم حقوق اين ماه رو داد.بعد هم در کمال صراحت به تک تک بچه ها گفته شد که :
" اين ماه اشتباها حقوق ها زياد شده و ماه ديگر جبران خواهد شد !!! "
پول با منت به مذاقمون جور نمی آمد.
با دخترهای شرکت رفتيم که در راه تفريح خرج اش کنيم. با قيافه های درب و داغون رفتيم جردن.
رفتيم و دخترانی را ديديم که شکل ما نبودند.
شاد و سرحال و رنگی رنگی و بی دغدغه.
رفتيم و با بی حوصلگی لباسهای شيک مد روز رو ديديم و رد شديم.
اما بعد همه با هم جلوی يه مغازه لباس بچه فروشی ايستاديم و قربون صدقه لباسهی نيم وجبی رفتيم.
يه نگاهی به دخترا کردم و خنده ام گرفت . دخترای عجيبی از آب در اومديم.
صبح ، خستگی ِ شب توی تن مونده ، خواب و بيدار ، از تخت می پريم بيرون، بدو بدو خودمون رو می رسونيم به محيط شلوغ و پر سر و صدای کار و کار و کار و کار ، بعد ساعت 6 و 7 سب خسته و دلمرده ، کشون کشون خودمون رو می رسونيم به خونه و شام و تلويزيون و برنامه های لوس و بی مزه جعبهء جادو و جواب سوالهای خانواده رو به زور با جمله های تک سيلابی می ديم و خواب و فردا و فرداهای دگر هم همينطور
و اين قافله سالار عمر عجب بيهوده می گذرد .
به خودمون نگاه کردم . پسرهای توی پاساژ و لباسهای صورتی و آبی زنگاری برامون بی معنا
ولی لباس بچه برامون نشون يه دنيای ديگه .
بی اختيار ياد اين شعر استاد شاملو افتادم :

دختران انتظار.
دختران آروزهای بيکران
در خلق های تنگ !
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دويدن
شب
سرشکستگی !

کدام شاهزاده سوار بر اسبی خواهد آمد که دلهای مرده ما را شاد خواهد کرد ؟
لبهای بسته و بی حوصله ما را به خنده و گفتگو باز خواهد کرد ؟

چنين شد که سر به سوی خانه گذاشتيم. توی ميدون تجريش وقتی از دوستان جدا شده و در صف طويل تاکسی های خطی ايستاده بودم يه بچه کوچولوی تپل مپل با دو تا چشم درشت کنجکاو ، يه کيسه قد خودش رو بالا آورده بود و تو صورت خسته من خيره شده بود و يه ريز می گفت:
" خانوم شکلات - خانم شکلات "
بعد که قيافه متعجب و اخموی منو ديد آروم در صدد توضيح براومد که :
" نذريه خانوم "
( - آدم بزرگها هميشه نياز به توضيح دارند -
؟؟؟!!%$@@*!#&&#% !! پس یعنی منم آدم بزرگ شدم ؟؟؟؟ )
جمله اين بچه منو ياد نذری که يک ماه پيش يه همچين بعد از ظهری ، همينجا با شنيدن صدای اذان توی دل کرده بودم ، انداخت .
عين مسخ شده ها راه افتادم طرف امامزاده صالح .
من که هيچ وقت برای رسيدن به خدا ، دست به دامن زير دستيهاش نمی شدم ، برای عمل قلب باز پدر دوست پسرم !!! نذر امامزاده صالح کرده بودم و پس از خوب شدن پدر ، پسر مرا فراموش کرده بود و من هم نذرم را از ياد برده بودم.
رفتم و از قضا چهارشنبه شب و سر نماز مغرب عشاء رسيدم و بعد از سالها همچی بلد نا بلد نماز جماعت خوندم. به ضريح که رسيدم ناخودآگاه اشکهام سرازير شد و فقط می گفتم خدايا شکر !! شکر که اگر کسی نيست تو هستی و ...
بعد نشستم و خيره شدم به زنها و دخترهای آنجا . آنچه که می ديدم باورم نمی شد. آخرين تيپ ها ، آخرين مدل ها و رنگ های مو ؛ های لايت ، لو لايت ، بی لايت !! اين آدمها اينجا چکار می کردند ؟ چرا دربدر و گيج دور خودشون می چرخن ؟ چی می خوان ؟
با خودم میگم همينه ، نياز به ايمونه ، باور حق ، مبداء ، باور يک اصل درست .
شايد اگه ايمان باشه ، اميد باشه ، نور تو دلهای تاريکمون باشه . شايد اگه ايمان باشه دروغ و پشت هم زنی نباشه ، شايد اگه اميد باشه ، درمون هر درد بی درمونی باشه .
شايد.


افسون

Tuesday, May 18



The thing he softly said
It stayed with me, it keeps messing with my head
He said, "If Jesus Christ is alive and well
Then how come John & Elvis are dead?"

I said "If Jesus Christ is going to save us from ourselves
How come peace, love and Elvis are dead
?"

Monday, May 17

نمی دونم قضيه چيه ولی يه عالمه کار هست که همینجور الکی انجام ميديم !
مثلا اين پيغام های مسخره روی Answering machine .
من روی Answering machine تو پيغام می گذارم
تو روی Answering machine من پيغام می گذاری .
و نهايت ارتباطمون همينه !
شده جایی زنگ بزنی و پيغامتم آماده کرده باشی و بعد که يهو می بینی خود طرف گوشی رو بر می داره ، اصلا دلخور می شی و حرفت نمی ياد؟
حالا
هر کوفتی که هست ،
تو خونه همه مون يکيش پيدا ميشه .
و سخت بهش وابسته ايم .جوری که به محض رسيدن خونه ،
نگاه می کنيم ببينيم اون چراق قرمز کوچولو لعنتی ، چشمک می زنه يا نه !
که اگه بزنه يعنی هوررا :
I'm surrounded with lots of people ,who I don't give a damn about

Sunday, May 16

SomeBody Fix Me another Drink ...

.....
حالا وای وای
وای وای وای

Friday, May 14

گاهی پيش مياد که بيل آدم به ته زندگی می خوره.
قضيه خيلی ساده ست و خيلی واقعی ولی نه ملموس .
اونوقت مهم نيست که چقدر راه نرفته مونده
يا اينکه هنوز راز اتم رو کشف نکردی .
بيل ات به ته زندگی خورده و ديگه چيزی برات ارزش اينو نداره که واسش بيل بزنی .
و بهش برسی و کشفش کنی و از کريستف کلمب بودنت کيف کنی .
اين وقت هاست که از اون بالا ، درست سر بزنگاه ،
يک تپه گه ميريزه رو سرت
و تو واسه اينکه بتونی اکسيژن به کله ات برسونی
کاملا به طور غريزی
شروع می کنی به هی بيل زدن و بيل زدن .
رسم چرخه زندگی اينه .
حالا اين وسط
لای اين گه ها
گاهی هم تيکه های خوبی از چيزهای با ارزش پيدا می کنی .
بسته به اينکه جستجوگر خوبی باشی ، يا نه .

Thursday, May 13

تا حالا يک فيلم ديدی ،
که شش ماه بعد از بهم رسيدن ، دو تا شخصيت رو نشون بده؟
سرتا پای همه شون دروغه ..واقعيت زندگی نيست .
همه ماجرا از وقتی شروع ميشه که دونفر به هم می رسند.
من که ترجيح ميدم کارتون تماشا کنم .
حداقل تو کارتون ها ، اتفاقات لحظه رو نشون ميدن
که با واقعيت زندگی جور در مياد .
من حرف کارتون رو بهتر می فهمم
گرچه کسی حرف اونی رو که کارتون تماشا می کنه ، جدی نمی گيره !

Wednesday, May 12






George Michael - Precious Box

...
Precious keeps me company
Keeps me from being alone

Because no-one comes in the morning
No-one comes in the evening time
I'd sit and wait for the phone to ring
I could be waiting my whole damn life

So sick of the same old faces
In this street, where nobody talks to me
And the funny side of the situation is
I don't care, I'll always be there
....
Because these days it's the money the money
The money, honey, or your life
I said don't you know you can't have both

Stop acting so dumb
The moment will come
I will find someone like you
Something extra, (always happens baby to me) sorry baby
I don't know why (something)
Said I don't know why that is

You may want to strip again
You may want to let me in
You may want to sacrifice
More than you think is fair or right

You may want to think again
You may want to watch your friends
You may want to change your mind
You may wish you could turn back time


امروز
تو داروخانه
يه خانم مسن ماتيک زده جلوی من بود که کاندوم خريد .
Made My Day


*


يه سايت توپ پيدا کردم ..
هرکی رو بخواهی می تونی توش گير بياری !
ديگه حتی مرده هام نمی تونند از دست تکنولوژی فرار کنن !


*


ديروز
همون روزی بود
که نغمه ناجور
تصميم گرفت به جای همه چيزهايی که ميشه زيرش رفت
بره ، زير ماشين !
Made Her Day



Tuesday, May 11

بارون که می اومد
تنها نبودی
بين نقطه های مرکب فرقی بود
...
آسمان رنگ هميشه نبود
و آغوشی به روی تمام تنهایی هات باز بود.
و بعد
A sip of wine
a cigarette
And then it’s time to go ...

Sunday, May 9

دستهايم را در باغچه می کارم.
اتفاق خاصی نمی افتد ،
فقط خارشک می گيرم !

Saturday, May 8

فرخ هميشه ميگه ؛
بهترين راه برای ديدن جایی ، اينه که اونجا گم بشی .
وقتی مقصدت معلومه ، به جزئيات راه توجه نمی کنی.
ولی وقتی گم شدی ، خوب به اطرافت نگاه می کنی .
چيزهای جزئی رو می بینی که در حالت عادی به چشمت نميان .
دوستاش با خنده تعريف می کنند که مثلا يکبار
تو کوچه پس کوچه های ونيز
بطريش رو زده زير بغلش و حسابی خودش رو گم و گور کرده .
ساعتی به سال تحويل نمونده بوده ،
دوستاش شروع می کنند در به در دنبالش گشتن که برگردند هتل ،
ولی تا ساعتی بعد از سال تحويل پيداش نمی کنند
آخر سر می بينند داره از دور مياد
درحالی که داشته زير لب زمزمه می کرده :
مستی ام درد منو دوا نمی کنه ... .
ونيزی که فرخ ديده ، با ونيزی که دوستاش ديدن ، خیلی فرق می کنه .

امروز
که زندگی يک عادت تکراری بود
دست قورباغه سبز رو گرفتم
و با هم زديم تو کوچه پس کوچه های شمرون.
کوچه دست راستی - کوچه دست چپی - گاهی هم مستقيم
سلام و لبخندی به عابری
نگاهی به ابری چاق و چله
نفسی عميق
منظره ای تازه
انقدر رفتيم تا گم شديم .
گلها ساکت ، درختها سر بلند ، بهار تو ريه هامون
ارديبهشت ، رقصان در کنارمون .
رفتيم و رفتيم
زير لب زمزمه ای
گاهی هم قلپی از بطری کوچکی .
نگاهمون ، نديده هایی می ديد
و روياهمون جلوتر از خودمون می دويد
قورباغه سبز از باغچه ای ، گلی چيد .
گل حرفها برامون زد .
خسته که شديم لب جوبی روان نشستيم
و گذاشتيم زندگی زير پوستمون جريانش رو داشته باشه .
سيگاری دود کرديم و در آرامشی فراموش شده غرق شديم .
شب که شد ، قصد برگشت کرديم
ماه بود که با ما کوچه به کوچه می آمد.
از پشت خانه ها سرک می کشيد
مسیرمون رو روشن می کرد
و راه خانه رو بهمون نشون می داد .
وقتی رسیدیم
خسته بودیم
و روز دیگری هم تموم شده بود
ولی روزی
که مثل باقی روزها
نبود.

Tuesday, May 4

امشب دل ماه ، بدجوری گرفته .


*



You may want to think again
You may want to watch your friends
You may want to change your mind
You may wish you could turn back time.

Monday, May 3

روزگار چه گوارآ های مرده .
روزگار تولد اوديپ هايی ، کورِ مادر زاد .
روزگار بورس دو رويی و خيانت .
روزگار مهمانی مغزها ، در پرلاشز .
روزگار زندگی انسان به حد درک جد بزرگوارش ميمون .
روزگار ماشينی شدن همه چيز ، حتی رفاقت ها .
روزگار دوستان خنجر به دست ، با بيشرمی .
روزگار پر رنگی شعار و کم رنگی عمل .
روزگار مردان عمل ِ مفنگی .
روزگاری با سقف کوتاه شعور .
روزگاری که انديشه ء ژان پل سارتر ، گوهری ناياب است .
روزگاری که دليل ريختن خون پاکِ لورکا ، فراموش شده .
روزگاری که داستان دون ژوان ، قصه ای است برای خواباندن کودکان .
روزگاری که قانون زندگی حيوانات بهتر از قانون زندگی ماست .
روزگاری که خواب راحت فقط مال گناهکاران است .
روزگاری که يکی قالی می فروشد ، يکی خودش را .
روزگاری که برای رسيدن به زندگی ، بايد دويد .
روزگاری که هر روز با روز دگر آنچنان تفاوتی ندارد.

Sunday, May 2

يادم باشه اون قضيه رو تعريف کنم..

Saturday, May 1

ديدی هميشه
تا بهترين جای آهنگ مياد
اونجای آهنگ که خيلی باهاش حال می کنی
اون تيکه ای که 8 تا آهنگ رو گوش کردی تا برسه به اينجای اين آهنگه
اون قسمت آهنگ که دلت می خواد پاتو بذاری رو گاز و بری تا ته بودن
ديدی؟
توجه کردی تا اون تيکه مياد تو ترافيک خرکی مورچه رو ، گير می کنی ؟؟

Thursday, April 29





Yesterday when i was young
The taste of life was sweet
Like rain upon my tongue
I teased at life as if it were a foolish game
The way the evening breeze
May tease the candle flame

The thousand dreams i dreamed
The splendid things i planned
I always built to last on weak and shifting sand
I lived by night and shunned the naked light of day
And only now i see how the years have ran away

Yesterday when i was young
So many lovely songs were waiting to be sung
So many wild pleasures that lay in store for me
And so much pain my dazzled eyes refused to see
I ran so fast that time and youth at last ran out
I never stopped to think what life was all about
And every conversation that i now recall
Concerned itself with me and nothing else at all

Yesterday the moon was blue
And every crazy day brought something new to do
I used my magic age as if it were a wand
That never saw the waste and emptiness beyond
The game of love i played with arrogance and pride
And every flame i lit too quickly, quickly died
The friends i made all seemed somehow to slip away
And only now i'm left alone to end the play, yeah

yesterday when i was young
There were So many, many songs were waiting to be sung
So many wild pleasures lay in store for me
And so much pain my eyes refused to see
There are so many songs in me that won't be sung
But I feel the bitter taste of tears upon my tongue
The time has come for me to pay for yesterday When i was young

Wednesday, April 28

اردی بهشت است.
صدای جیرجیرک ها در متن زندگی می آيد.
تن من سبز ولی خواب آلود است .
تن رخوت آلود من ، فرصت جوانه زدن را از دست می دهد.
پلکها سنگين.
خواب پاورچين
ميرسد آرام
با خود اين نجوا
می برم تا دوردست کوچه های خواب .
می توان آيا
دانهء پاک نگاهی را
بر زمين سبز آن غمناک
بارور گرداند ؟
برگ و بالش داد؟
غنچه اش را چيد؟

Tuesday, April 27

عجب ترافيک مامانی يه !
يه جورايی تنظيم کرده ،
هر روز يه جا برام وسط اون محشر خر خيابون نگه ميداره .
دل نازکه ديگه .
طاقت دوریم رو نداره !


+


آقا يه جک باحال بگين ،
خلقمون باز شه !

Monday, April 26

انقدر خوشم مياد
من می شينم تن تن می خونم ، قاه قاه می خندم
تو حوصله ات سر ميره ، قارت قارت آروغ ميزنی !

Sunday, April 25

تو به اندازه تمامی شبهای بی مهتابم به من مديونی .

Saturday, April 24

باد مياد
باد موذی .
بادی که سرش رو تو هر سوراخ فرو می بره و همه چيز رو به هم می ريزه .
حتی چيزهایی که با هزار زحمت تو گوشه های امنی ، به خيال خودت ، پنهان کردی .
بادی که به همه جا سرک می کشه
بادی که سردی جانت رو به يادت می ياره
زوزه کنان به هر سو می دود
همه زيرها رو ، رو می کنه
همه پنهان ها رو عيان می کنه
همه فراموش شده ها رو به ياد می ياره
و همه آرام ها رو نا آرام می کنه .
باد مياد.
باد موذی .


+




اين روزها
زمين چرخش کند و غمگينی دارد .
اين ميان تنها
حبابهای توی ليوان آبجو هستند
که شاد و جيغ کشان
به سمت بالا می جهند.



Friday, April 23

بايد ياد بگيريم
جاده های دلمان را خط کشی نکنيم.
خط ها ما را از هم جدا می کنند.
اين تقصير جاده هاست که آدم ها از هم دور می شوند.
و چه خوب است که هميشه مقصری وجود دارد ..

Monday, April 19

راز شب مهتابی در چيست ؟
...
هيچکس نمی داند در دل مهتاب چه می گذرد.
کسی زخم های زندگی اش را نمی داند
و کسی نيست که آنها را بشناسد و بشمرد.
اين پنجره ها اگر باز شوند ،
هوا پر از صدای مهتاب می شود.


+


من نمی دانم چرا
از اين همه باران ِ پر بار
هيچکدام ،
اين لایه های قديمی و سنگين ِ گرد و غبار تنم را
نمی شورد و نمی برد.


+


بايد امشب بروم.

Sunday, April 18

بگذار امشب دلتنگی حرفی بزند.
ما برای خدا با زبان سکوت حرف می زنيم ، اما سکوتِ بين ما قبر ناگفته هاست .
امشب هم ، موسيقی سکوت شب ، آهنگی سوزناک می نوازد
نوايی پر از سکوت مرداب و سرشار از ماتم ِ نيلوفران .
در قلبم صدای پای تو دور می شود .
اگر ديوار مهرت نباشد ، پيچک احساسم به کجا خواهد پيچيد ؟
باران دلتنگی امشب را نيز به باران ِ ديگر شبهای دل تنگی ام اضافه می کنم .
نمی دانم چه کرده ام که اين همه باران لايق چشمهايم بود ؟!
راهی که به فردا ختم می شود پيدا نيست و دليل اندوه ما همين تاريکی ست .
راه های زيادی را رفتم ، همچون راه های عميق دشت ها
راه های زيادی را نرفتم ، همچون راه های پرپيچ قلب تو
ولی هيچ راهی ، به پايان خوش ِ قصهء شيرين مادر بزرگ ،
ختم
نشد .


+


می دونم
بلاخره يه روزی
يه کتابی در اين مورد می نويسم ،
که نه تنها پر فروش خواهد بود
بلکه ، جايزه نوبل را هم خواهد برد.
البته به محض اينکه اون مورد رو
پيدا کنم !


+


They Are So many People You Just Have To Meet , Without Your Clothes !
And everybody knows ...

Saturday, April 17

If you can start the day without caffeine
If you can get going without pep pills
If you can always be cheerful, ignoring aches and pains
If you can resist complaining and boring people with
your troubles
If you can eat the same food everyday and be grateful
for it
If you can understand when your loved ones are too busy
to give you any time,
If you can overlook it when those you love take it out
on you when, through no fault of yours, something
goes wrong
If you can take criticism and blame without resentment
If you can ignore a friend's limited education and
never correct him
If you can resist treating a rich friend better than a
poor friend
If you can face the world without lies and deceit
If you can conquer tension without medical help
If you can relax without liquor
If you can sleep without the aid of drugs
If you can say honestly that deep in your heart you
have no prejudice
against creed, color, religion or politics
Then, my friend, you are almost as good as your dog
!

Friday, April 16

Day after day
Love turns grey.
Like the skin of a dying man.
Night after night
we pretend its all right.
but i have grown older
and you have grown colder
and Nothing is very much fun , Anymore !
and i can feel one of my turns coming on .
I feel cold as a razor blade ,
tight as tourniqet
Dry as a funeral drum .
....
Dont look so frightened
This is just a Passing Phase ,
One Of My Bad Days !

Thursday, April 15

باز هم پاره می کنی
يادداشت هايت را
تا که تو دهنی بزنی
به ماندگار شدن ؟

+

اه
اين عمر هم که هی زرت و زرت ، می گذره!

+

امروز يه بچه باحال ديدم.
قبل از اينکه بزنه زير گريه
خیلی جدی می گفت : می خوام شروع کنم .
بعد عر عرش ميرفت هوا !

حالا به سیستمِ اون
منم يکی از mood هام عود کرده .
خلاصه بگم آ
می خوام شروع کنم !

Wednesday, April 14

ديشب خواب ديدم
که ماهی شده ام
و در آب های شفاف چشمانت شنا می کنم .
تو نگاهت به ماه بود و انعکاس نور ان تن پوش من .
صدای تو در ذهنم می پيچيد که :
" بوسه بر چشمان ، دوری می آورد . "
دوری می آورد
دوری می آورد
دوری می آورد
ولی اين چشمان ميشی برای بوسيدن خلق شده اند و لاغير !
پس فريادی کشيدم ، به اعترض
تو ترسيدی
و چشمانت را بستی .
و من
خفه شدم .

Tuesday, April 13

خدايا
Undo
Undo
خدايا
می مردی يه Option undo هم واسهء ما ، تو اين زندگی می گذاشتی؟؟؟؟!
I'm Having One Of Those Moods....

Monday, April 12

Location داخلی .
با يه خروار عشوه و غمزه جلو مياد .
- اوا ...شما نمی رقصيد ؟
- اون آهنگه هست که ميگه : تو زير دلمی .."
- اهم ..- لبخند -.. منظورتون "تو عزيز دلمی" ِ ؟
- آره همون ..اونو اگه بذارين ، براتون ترقص می کنم .

Sunday, April 11



ماهی ها
در سبد می ميرند
.

Saturday, April 10

پنجره باز است
آسمان آبی است
زمين سبز است
تويی که برهنه می دوی در دشت ؟

باران می بارد
رگبار آبی بی پايان ،
بر همه چيز سرازير است و از همه چيز سرريز می شود
تويی که برهنه می گردی در هوا ؟

شب است
خواب از چشمانم فرار می کند
فضای اتاقم را عطری پر کرده
سکرآور و لذت بخش .
تويی که برهنه می گردی در خانه ؟

Friday, April 9

شب هنگام
از فراز شبح خانه ها
نوای نرم و تاريک سوالی
آرام به درون اتاقم می خزد ،
و چون جويباری رام
در گوشم می خواند :
" آسودگی می خواستی
اکنون می دانی کجاست ؟؟ "

Thursday, April 8

تا چاقاله بادوم هست..چاقاله بادوم بايد خورد..

Wednesday, April 7

چاقاله بادوم بايد خورد .
پشت چراغ قرمز چاقاله بادوم بايد خورد.
چاقاله بادوم را نشسته بايد خورد .
سر کلاس با سه سير چاقاله بادوم بايد رفت .
با نمک زياد چاقاله بادوم بايد خورد.

چه کسی بود صدا زد
چاقاله بادومی يه !

Tuesday, April 6

Si Jeunesse Savait..Si Vieillesse Pouvait..

Monday, April 5

از دريای جنوب
تا دريای شمال
دلبر دلبرم
من بيشتر.
گاهی شادی
گاهی غم
گاهی ريتم موسيقی
گاهی ريتم طبيعت
يه عالمه چرا و اگر و شايد و کاشکی
يه مقدار ناخواسته
کمی هم " بود " ، که کاش " نبود " .
کمی هم " نيست " ، که کاش " هست "بود .
روزگار می گذرد .

Sunday, April 4

مهمانی سال نو ،
چه زود گذر بود .


04-04-04

Saturday, April 3



سگی می چرد ، شايد
!

Tuesday, March 30





Little Red Ridding Hood



I'm Going to walk in the woods for a little while...
Stay tune & stay Good


Monday, March 29

بس است ديگر . خواهش می کنم ،
نه کلامی از اولين عشق و نه آهی پر سوز
بيهوده
شيرينی بر دهانم ، شالی بر شانه ام مپيچ .
آن نگاه وحشی و گرسنه را
خوب می شناسم .
می دانم
فصل
فصلِ بهار است .

Sunday, March 28

می توانستم اين کنم يا آن کنم
اما چون کاجی تنها در دشتی بی کران در خود زيستم .
من با تنهايی خود بيعت کردم .
اکنون
مهی خاکستری در پيرامونم
گورستان چهره ها در خاطره ام
شناورم در آبی اثيری .
رمز قفل صندوق چوبی ام را
از ياد برده ام .
و همه گذشته ها را در آن دفن کرده ام .
در شعر من جويباری از آبی نيلگون در دل سياهی ها پيش می رود .
در شعر تو روح من است که سرگردان است .
مهم اينست که در اين لحظه
در محکم بسته است
و باد آرام .
خوابی سنگين خواهم کرد
تا سپيده دمان با هيابانگ کر کننده خود
برايم شادی بياورد.

Saturday, March 27

من
بيم داشتم
ايمان خويش را
ديگر به آن مترسک جاليز
از دست داده باشم.
*


آبی دريای نيلگون مال من
باقيش هرچی هست مال تو

Wednesday, March 24

ديم ديم ديم
Show Me The Next Whisky Bar
ديم ديم ديم
Dont Ask Me Why..

Tuesday, March 23

Wish U Were Here !

Saturday, March 20



باشد که روزگار نو و با طراوت و دلی گرم داشته باشيم .
با هم و در کنار هم و برای هم .

Friday, March 19

آخرين روز زمستانی اينسال
برايم با باران
لالایی آرامی را
همراه داشت .

به استقبال سالی دگر ميروم
درحاليکه کنون
شناورم
چون برگی بر سطح آبی ، آرام و زلال .

Thursday, March 18




برف چيست؟
اندکی سردی ، بسياری کودکی .

Wednesday, March 17

بازم همون داستان ..
..
خب يک سال گذشت
اين وسط چی ، چه فرقی کرد؟
نمی دونم..
بايد نشست وفکر کرد و به ياد آورد.
ولی اگه چيز قابل توجهی بود..مسلما لازم نبود برای به ياد آوردنش
نشست و فکر کرد .
باد می وزد
و شعله خاموش می شود.
c'est tout

Tuesday, March 16

گزيده sms ملت :

- برف بازی و چهارشنبه سوری کجا بايد رفت ؟
● کردان !
- کی ميره اين همه را رو !؟
● Ex بازاش .
- ..... .
● ...."..."... .

- با عرض پوزش از خواننده های محترم ، به علت غلط ديکته های فراوان باقی مکالمه غيرقابل خواندن بود -

- راستی christmass کجايي؟
● christmass ؟؟؟؟
- عيد رو ميگم بابا ! با اين برف ، جای همه چی عوض شده .
●Nonor...... .

I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
hummm
.....

از بس گفتم I believe
اصلا يادم رفت که
I believe in what !!!??

Monday, March 15

به سرت که می زند
ساعتها زیر برف می مانی .

عابران اطرافت را نمی بینی
می خواهی در خیابان های برفی محو شوی
شايد برای هميشه .
برف با ترانه تلخی می بارد
و فرياد بی صدای تو ، گویی به هيچ گوشی نمی رسد .
دلت سرد است
گرچه بطری که در بغل داری ، اندرونت را داغ می کند .
دستهايت بی ياور است و منجمد
گرچه جيبت آنرا گرم می کند .
چشمانت آنچه را که می جويد نمی يابد
گرچه از تصاوير پر است .
اميدت ، نا اميد است
گرچه با پر رويی دست از خواستن برنمی داری .
از دهانت بخاری به هوا بلند می شود
گرچه ممکن است فقط دود سيگارت باشد.
همه چيز هست و انگار نيست .
همه چيز شدنی است و نمی شود .
تو هستی و انگار نيستی .

فقط برف هست
که می بارد.
گرچه با وقت نشناسی .

و تو در بيرون و درون يخ زده ای .
و به خودت می گويی ،
کاشکی به سرم نزده بود .

Saturday, March 13






Mad World


All around me are familiar faces
Worn out places - worn out faces
Bright and early for their daily races
Going nowhere - going nowhere
And their tears are filling up their glasses
No expression - no expression
Hide my head I want to drown my sorrow
No tommorow - no tommorow

And I find it kind of funny
I find it kind of sad
The dreams in which I'm dying
Are the best I've ever had
I find it hard to tell you
'Cos I find it hard to take
When people run in circles
It's a very, very Mad World

Children waiting for the day they feel good
Happy Birthday - Happy Birthday
Made to feel the way that every child should
Sit and listen - sit and listen
Went to school and I was very nervous
No one knew me - no one knew me
Hello teacher tell me what's my lesson
Look right through me - look right through me

And I find it kind of funny
I find it kind of sad
The dreams in which I'm dying
Are the best I've ever had
I find it hard to tell you
'Cos I find it hard to take
When people run in circles
It's a very, very Mad World




Thank U K1 4 the song


Thursday, March 11

صدای چهارشنبه سوری میاد.

Wednesday, March 10

منتظرم
و از انتظار متنفرم .

Tuesday, March 9

رها از خستگی های هميشه
باورم کن
بذار تا خالی سينه م برات آغوش باشه .

بذار سر روی شونه م
گريه سر کن
از اون شب گريه های تلخِ هق هق
بذار باور کنم
يک تکيه گاهم
برای غربتِ يه مردِ عاشق .
ديشب باران بی وقفه می باريد .
در ميان باغ تنهايی ام ، دختری داشت ميان غم هايش خانه می ساخت .
اين که بر من چه گذشت باشد برای بعد .

امشب که گرد و غبار روياهايم را تکانده ام ،
چشمهايم را شسته ام ،
و پنجره را روی بند پهن کرده ام ،
خانه دلم پاکِ پاک است
و حتما تو را زيباتر خواهم ديد .

Monday, March 8

بيا تا
من و تو
دلمان را بتکانيم .
غبار از دست داده ها و حسرت را از دل بزداييم .
پنجره دل مان را بر روی تازه ها بگشاييم .
بگذاريم تا وجودمان جوانه هایی نو بزند .
روحمان را با رنگهای شاد رنگ کنيم .
هفت خصلت نیک در خومان پيدا کنيم .
و شروعی دگرگونه و نو داشته باشیم .

Sunday, March 7




هرکس همی زيادی با قورباغه سبز بنشست ..به اين ريخت درآمد.
و در اين نکته همانا درس عبرتی است برای خردمندان .

Thursday, March 4

مهتاب
تنها تو هستی که هرگاه به انتظارت نشسته ام
به ديدارم آمده ای
و با هم به گفتن ناگفته ها نشسته ايم .
تو بگو
اگر در انتظار رنگين کمان بنشينم
آيا آن را خواهم ديد؟

بعد از اين همه وقت گفت و شنود
ايمان دارم که زنده هستم .
هرچند که چکمه های زيادی از روی من گذشته است .
من قوی هستم و شايد هنوز فرصتی باقی باشد .
هنوز هم به انتظار قلبی هستم
که سنگ نشده باشد .

اکنون باد ملايمی از دروازه ء خورشيد می وزد
و چيزی شبيه زندگی
از دور دست تکان می دهد .
رنگين کمان را در ميان باران می بينم
و می دانم که فردا
گريه نخواهم کرد .

Wednesday, March 3

همیشه
اونهایی که به نظر ميرسه بيشتر از همه می شناسنت .
اونهایی اند ، که اصلا نمی شناسنت .

Tuesday, March 2

در اين جمع ها
و در ميان مه غليظ دود سيگار
و صداقت جام
حقيقت های عريانی
کشف می شوند.

Monday, March 1

لحظهء هجوم غربت ...

Sunday, February 29



Tonight
we keep our fingers , crossed
for familemoon:
Shohreh Aghdashloo !

Saturday, February 28

مرد زندگیم رو
عشق آتشينم رو
رويای شبانه ام رو
سايه سرم رو
آغوش گرمم رو
تکيه گاهم رو
پيدا کردم !
---> ايناهاش
لعنت بر نفس اماره !
من از این یارو که داره می خونه خیلی ..یه مدلی.. خوشم میاد !

Friday, February 27

من با پنی سيلين زدن مشکلی ندارم .
ولی اين قسمت ِ شل کن ، شل کن اش ميره تو اعصابم !

Thursday, February 26

می خواهم امشب برای آسمان کودکی ام ترانه ای بخوانم .
می خواهم امشب دعايی بخوانم برای مهتاب .
می خواهم امشب پشت پرچين کودکی ، صدای روزمرگی را نشنوم .
می خواهم امشب سر بر شانه های تو بخواب بروم
و خواب آن بادبادکی را ببينم که شادمانه در آسمان کودکی ام می رقصيد .

Wednesday, February 25

ما خسته از روزمرگی ،
پشت پرچين های کودکی مان گريه می کنيم .
پشت پرچين ها ، من بادبادک بی دنبالهء توام
و تو سرنخ را گم کرده ای .
از پشت پرچين که بيرون می آیی ،
باد بادبادک را برده است و تو گريه کرده ای .
ما در روزمرگی به دنبال خوشبختی می گرديم ،
در حالی که فراموش کرده ايم که آن را در دستان گره کرده ء خودمان پنهان کرده ايم.

Tuesday, February 24

جونم رو مديون ترمزِ ABS ام .

Monday, February 23

I
Have a Dream ... !
تنها جایی که بوی عيد مياد
تو آرایشگاه هاست !
دقيقه به دقيقه وقتها پره .
با هزار خواهش و تمنا
28 ام ،8 شب يه وقت خالی گير اومد !

Sunday, February 22




Enrique Iglesias - Not In love


I'm not in love
It's just the phase I'm going thru
I'm always looking for something new
But don't go running away
.......
I'm not in love
I'm not in love
I'm not in love
I'm not in love

Saturday, February 21

هيچ اعتباری نداره
کسی هم با اين بدن ، بهت کارت گارانتی نداده.
به هيچی ام نميشه اعتماد کرد ؛
يه روز صبح ممکنه پاشی
و ببينی دستت خواب رفته
و ديگه هرگز هم بيدار نميشه.
به همين سادگی !
وقتی که من بچه بودم
آب و زمين و هوا بيشتر بود ؛
و جيرجيرک
شبها
در متن موسيقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند .

وقتی که من بچه بودم
در هر هزاران و يک شب
يک قصه بس بود
تا خواب و بيداری خوابناکت
سرشار باشد .

Friday, February 20

اون پاکت رو بفرست داداش
که ما ساکهامون رو بستیم
نشستيم منتظر پاکت که بزنیم به جنگل
شکار آهو !!
ديروز من برای تو نيرنگ است
من از حراج فصل نمی آيم
تو در کنار راديو
من در رديف جنگل .
ما مردم حقيقی نيستيم ،
پس بهتر است باستانی باشيم
ميراثهايمان را سر بدهيم
- اين سالهای رهگذر را -
و زمزمه کنيم درون خويش
ترانهء کاشمر را .
*

Thursday, February 19

من اگر ندهم
تو اگر ندهی
پس آخه چه کسی بدهد؟؟!

...
حاجی ميگه :
اگر انتخاب نکنی
برات انتخاب می کنند.

Wednesday, February 18

آنگاژه روزی بر ما گذشت
که بماند.


Sometimes even two lines of coke wont work.

Tuesday, February 17

....
اينک :
- ای پرنده ی بی سرنوشت
- ای راه بی عابر
- ای گلِ بی باغ
- ای شعرِ بی شاعر
با نگاه غمگينت :
- ابرها
- ديوارها
و مرا نگاه کن
و پذيرا باش ، گامهای عابری بی راه
و آرام بيارام در اين باغ
و در آميز با شاعرت ،
- ای شعر
ای پرندهء بی سرنوشت .

Monday, February 16

- ول می کنم و ميرم.
ول می کنم و ميرم اين آسمونی رو که پر از ستاره است
ولی يکی اش هم مال من نيست .
آسمونی که گوش تا گوش ، ستاره هاشو پشت ويترين چيده
ولی وقتی دست دراز می کنی ، حتی يکدونه هم نمی تونی بچينی .
اين همه ستاره
توی اين آسمون سربی رنگ
مال هرکی هست
ارزونی خودش .
من همه اش رو برای شما ميگذارم و ول می کنم ميرم.
سهم من بی نسيبی است ، می دانم .
فقط برای مدتی ، يادم رفته بود .
حالا باز دوباره به يادم آمد .
و حالا وقتشه ..که ول کنم ، برم .

اينو و گفت و رفت.
....
من خيره به استکان چای سرد شده اش ،
با خودم فکر می کردم که بايد استکانُ خالی کنم و بشورم
و چايی تازه دم کنم.

Saturday, February 14




Stupid Cupid keeps on calling me
But i see Nothing in his eyes

...
Happy... Valentine's Day !

Tuesday, February 10




موشهایی که گوشه های خوشبختی را می جوند
تارهای عنکبوتی که بدور روياها تنيده شده است
اسپری هایی که رایحهء طبيعت را در اطراف ما می پراکنند
شادی که به خود تزريق می کنيم
هیجانی که قرص قرص بالا می اندازيم
خنده هایی که همه ادای آن را خوب بلدند
- تمدن ما تمدن دسته خر پلاستیکی ست
هیچ چيزش طبيعی و صادقانه نيست . -

Saturday, February 7

مارمولک
مارمولکِ دوست داشتنی ای بود .

Friday, February 6



ای گوسفندان آسوده بخوابيد ، که گرگ بيدار است .
ای گوسفندان آسوده بچريد ، که گرگ هوشيار است.
ای گوسفندان فربه شويد ، که گرگ چالاک است .
ای گوسفندان تنها به اندازه قد علفها درک کنيد ، که گرگ تا ابرها می انديشد.
ای گوسفندان ، گوسفندانه زندگی کنيد ، که سايه گرگ بالای سر همه شماست !


Thursday, February 5

لعنتی خواب نيست که ، مرگ مغزیه !

Wednesday, February 4


rien n'est vraiment amusement, plus.

Tuesday, February 3

تنگِ غروب
دل آسمون سخت گرفته بود
من
با خاطره
بنشستم به بزم .
...
..
شب
با پياله های پياپی
پايان نمی گرفت .
هر جام
جام خاطره ای بود .
در دل هزار پرسش و
بر لب سکوتِ تلخ .
.....
پرسيد:
بی من چگونه ای لول ؟
گفتم :
ملول !
خنديد .
*

Monday, February 2

حال اين سخن نگفته بماند
- بهتر -

Sunday, February 1

سفر بخير نوار چسب عزيز !

Saturday, January 31






George Michael - Amazing


Patience