Friday, December 31
Thursday, December 30
Wednesday, December 29
What shall we use to fill the empty spaces
Where waves of hunger roar?
Shall we set out across the sea of faces
In search of more and more applause?
Shall we buy a new guitar?
Shall we drive a more powerful car?
Shall we work straight through the night?
Shall we get into fights?
Leave the lights on? Drop bombs?
Do tours of the east? Contract diseases?
Bury bones? Break up homes?
Send flowers by phone?
Take to drink? Go to shrinks?
Give up meat? Rarely sleep?
Keep people as pets?
Train dogs? Race rats?
Fill the attic with cash?
Bury treasure? Store up leisure?
But never relax at all
With our backs to the wall.
Monday, December 27
Sunday, December 26
Saturday, December 25
Friday, December 24
Thursday, December 23
Tuesday, December 21
Wednesday, December 8
Monday, December 6
How Many Lives Do We Live ?
How Many Times Do We Die ?
They Say We All Lose 21 Grams
At The Exact Moment Of Our Death
EveryOne
And How Much Fits Into 21 grams ?
How Much Is Lost ?
When Do we Lose 21 grams ?
How Much Goes With Them ?
How Much Is Gained ?
How Much Is Gained ?
Twenty-One Grams
The Weight Of a Stack Of Five Nickels
The Weight Of a Humming bird
A Chocolate Bar
How Much Did 21 grams Weight ?
Sunday, December 5
Saturday, December 4
Friday, December 3
Thursday, December 2
Linda Perry - Fill me up
Wake me up when
The party's over
It seems I've had too much wine
Please remember
to remind me
If I had a good time
Was I friendly ?
Or was I bragging ?
And did I start to bore you ?
Was I charming ?
Or was I absent ?
Did I even say goodnight ?
Fill me up lets take a ride
From your mouth into my mind
Cause I grow weary from this trip I'm on, Yeah
And the ride keeps getting longer
And in morning
I'll be hungover with my face into the phone
Please forgive here on after
By the way how'd I get home ?
Was I laughing ?
Was I choking ?
And did I start to annoy you ?
Was I sleazy ?
Or was I dazzling ?
Did I even say goodbye ?
So wake me up when the party's over
I seems I've had too much wine
Wednesday, December 1
Tuesday, November 30
Monday, November 29
Sunday, November 28
Saturday, November 27
Friday, November 26
Thursday, November 25
Life is a box of chocolate
you never know what you're gonna get
Oh , yeah
so ...
Dont Bogart That Joint my friend
pass it over to me
!
...
Now
Ro-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-o-oll another one
Just like the other one
!
Wednesday, November 24
Saturday, November 20
Thursday, November 18
Wednesday, November 17
Tuesday, November 16
مثل باقي شبها
ولي
باراني
كه ماه
به ديدن باقي دوستانش رفته بود
و زمين خيس بود
و هوا سرد
و خاك باغچه گل آلود
يك كرم خاكي كوچك و معمولي
مثل هزار تا كرم خاكي ديگر
با I.Q يك
خسته از لوليدن
از زير خاك بيرون آمد
سرش رو بالا گرفت
چشمهاش چيزهاي تازه تري ديد
و با خودش گفت
از حالا به بعد بايد كارهاي ديگه اي بكنم
جاهاي ديگه اي بروم
جور ديگري بلولم
و با كساني ديگر معاشرت بكنم
جور ديگه اي نگاه كنم
و تصميم هاي جديدي بگيرم .
پس از باغچه بيرون اومد
سردش بود
تنها بود
و راه رو بلد نبود
ولي
قطره اي بارون كه بهش خورد
جوني گرفت
لوليد و لوليد و لوليد و لوليد
و از باغچه
براي هميشه رفت .
Friday, November 12
Thursday, November 11
Tuesday, November 9
jose feliciano - Listen to the falling Rain
بارون كه مياد
اون برگي كه مي چرخه و پايين مياد ،منم
بارون كه مياد
جويباري كه از زندگي جاريست ، منم
بارون كه مياد
تنه خاك گرفته اون درختي كه شسته ميشه ، منم
بارون كه مياد
كودكي كه مي جهد و برگهاي پاييزي رو با لذت زير پا له مي كنه ، منم
بارون كه مياد
اوني كه ريه هاش از بوي خاك نم زده پر ميشه ، منم
بارون كه مياد
من ، منم
Saturday, November 6
Friday, November 5
Thursday, November 4
Wednesday, November 3
اينروزها
گاه پيرم ، گاه جوان
پير سپيده دمان ، جوان شامگاهان
چشمان بازم ، گاه زياد تر از خواسته ام مي بينند
مناظر ، هميشه دلپذير نيستند
ولي
خدا ، چرخ روزگار را مي چرخاند
و زندگي ، مي زايد هر روز
درونم نيلي ست
و تكه هاي پازل كمابيش سرِ جاي خود
امشب درياي دل آرام ست
و من
با پسربچه هاي دريا چشم و دريا بو
سنگ مي زنيم بر موجها .
Tuesday, November 2
Sunday, October 31
Saturday, October 30
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
It Should be Raining
This is The Calling
Friday, October 29
Wednesday, October 27
Tuesday, October 26
Monday, October 25
Sunday, October 24
Saturday, October 23
Wednesday, October 20
Sunday, October 17
Saturday, October 16
Friday, October 15
يه دايره گچي قفقازي مي كشم دورم
- حالا اگه نشد ، دايره گچي ء وطني -
هرچي ورد بلدم به خودم فوت مي كنم
يه كله سيرم ميگيرم دستم ،
فكراي مثبت مي كنم
مي گم اين جمعه به خير مي گذره !
كه يكهو
آقا پليسه
مياد يه جريمه سيزده هزار تومني ميده دستم
ميگه مگه نمي بيني ، اينجا پارك ممنوعه !
....
جمعه از اين نحس تر ، نوبره !
Thursday, October 14
Wednesday, October 13
Tuesday, October 12
Monday, October 11
Sunday, October 10
همچون
● You will always have good luck in your personal affairs
● A pleasant surprise is in store for you
● You will do well to expand your business
● In God we trust; all others must pay cash
● Your mind is creative, original and alert
● You are going to have a very comfortable old age
● Be tactful: Overlook not your own opportunity
● Your principles mean more to you than any money or success
● You are never selfish with your advice or your help
● Find release from your cares, have a good time
● If your desires are not extravagant they will be granted
● Strong and bitter words indicate a weak cause
● You are sociable and entertaining
● Our first and last love is.. self-love
● You are kind-Hearted and hospitable cheerful and well liked
● You will be fortunate in everything
هر روزمون رو باهاش شروع يا تمام مي كنيم
اين يكي رو امروز ، خوب اومد :
Today's fortune
You are going to have some new clothes
Saturday, October 9
و آرام بر شيشه پنجره ام نشست .
وقتي ديدم بوي مهتاب مي دهد
فهميدم از تو خبر آورده است .
قاصدك مي گفت خسته اي و مدتي ست به ديدار بركه نرفته اي .
قاصدك از اعماق آسمان و شبهاي بي پايان و جاده هاي تاريك مي گفت .
يادت هست آن شب را كه كفشهاي جادو به پايم كردي
و مرا به ميان ستارگان بردي؟
اكنون با برق نگاهت چه كردي ؟
با كفشهايم چه كردي ؟
از همان اول راه هم انگار قرار نبود آسمان به كفشهايم عادت كند .
كفش هايم را بده ، مي خواهم با تو از نردبان ابرها بالا روم .
پشتم را كه به آسمان مي كنم ،
شانه هايم از سنگيني نگاه مهتاب بي طاقت مي شوند .
گفتي كه دوست داري به راه هاي عميق دشتها بنگري ،
به راه هايي كه مانند قلب ما
عابران ناشناس بسياري ار آن ها گذشته اند .
بيا كه سالگرد عبورمان از ابتداي جاده نزديك است
بيا كه نگذاريم اين جاده ها مطرود و خالي بمانند
اصلا اين تقصبير جاده هاست كه آدمها از هم دور مي شوند .
تا بيايي
به خداوندگار مهتاب مي سپارمت
كه جاده ات را روشن كند
تا گمگشته باقي نماني .
Friday, October 8
Thursday, October 7
غلظت شب زيادِ .
....
بلند ميشم پنجره رو باز مي كنم .
سرماي طفوليت پاييز كه به صورتم مي خورد ،
زنده تر مي شوم .
كمي از غلظت شب و زيادي از دود سيگار را
از پنجره براي همسايه ها ، به بيرون مي ريزم .
نفسي عميق كه مي كشم
ستاره ها در آسمان بيشتر مي شوند
ولي جاده پر رفت و آمد خاطره ها
در لابيرنت هاي مغزم
هماني اند كه بودند .
خاطره هايي ، پر از كوچه هاي باريك و دراز و تاريك
كه در كنج تيرهء به خيال فراموش شدهء هر كدام
ناگهان فانوسي ناخواسته ، روشن مي شود .
من مسئول سوراخ لايه ازن نيستم
و خيلي چيزهاي ديگه
ولي گاهي اما و شايد ها ول كنم نيستند.
لاشه ته سيگارها در زير سيگاري ،
صحنهء غمناكي ست .
درست انگار شاهدِ ناخواسته كشتاري دسته جمعي باشي .
بلند مي شم خالي اش كنم
كسي چه مي دونه
شايد اينجوري زندگي بهتر شود .
Tuesday, October 5
طعم تلخ سيگار
مردك پيه چين
برفراز ديوار
سقف كوتاه شعور
صف طولاني نان
قرص ده تا ده تا
چاي ليوان ليوان
نرودا در تبعيد
خون پاك لوركا
لحظه اي با نيچه
سفري با كافكا
عاشقان در مسلخ
اين جماعت در خواب
صادق زنده بگور
بوف كور اش ناياب
حرف عاشقونه گفتن
اين روزها باعث خنده ست
وقتي تو دل گلوله
شوق كشتن پرنده ست
قهوه تلخ خاچيك
فال شيرين مادام
قلمي بي جوهر
جدولي نيمه تمام
ايدهء اسپينوزا
شعر بي شرم فروغ
دوستت دارم ها
همه ، همه نيرنگ و دروغ
لاشه انديشه
دفن در پرلاشز
از خود ژان پل سارتر
تا كلام ماركز
پوزه بند سانسور
شيههء يك شاعر
عشق زير پوتين
مردمان عابر
حرف عاشقونه گفتن
اين روزها باعث خنده ست
وقتي تو دل گلوله
شوق كشتن پرنده ست !
- حيف كه يك سالِ از مقامات بالا بهم تاكيد شده كه اين آهنگ رو به علت copy right نگذارم اينجا ! -
Monday, October 4
Sunday, October 3
Saturday, October 2
Friday, October 1
Thursday, September 30
Wednesday, September 29
Tuesday, September 28
Monday, September 27
Wednesday, September 22
Monday, September 20
Friday, September 17
Thursday, September 16
Wednesday, September 15
من با قبور كهنه ، نشستم
من با قبور كهنهء خالي
از روز و روزگارمان گله كردم
من با قبور تشنه ، نشستم
و اشك را ، سيلاب وار
بر سنگ هايشان يِله كردم .
با آنكه خوب مي دانستم
از جسم ها - آن لقمه ها كه اينان
با اشتها تناول كردند
چيزي نمانده است .
از جسم ها - اگر هست - اينهاست
و از اسمهايشان :
نقشي به روي سنگي
واين "اسم"ها كه با ماست !
با اينهمه
من با قبور كهنه نشستم به گفتگو
با گورهاي خالي
از روزهاي خالي گفتم .
گفتم كه : روزهاتان
- اي جسم هاتان با خاك
- اي اسم هاتان با ما
روزان خرمي بود .
و غم هاتان كوچك ، چون عشق هاي ما .
- گر با شما غمي بود -
گفتم ،
با گورهاي خالي گفتم
از روز و روزگار
گفتم .
*
Tuesday, September 14
Sunday, September 12
صحنه داخلي
بعد مهماني
كلوز آپ مامان
: مردم از خستگي . يكيتون پاشه اين ظرفها رو بشوره !
- كمي مكث و بعد با يه لبخندي كه قراره دل ما رو نرم كنه -
مگه نشنيدين شاعر ميگه ، زندگي شستن يك بشقاب است !
ما ولو روي مبل ، همصدا :
اون ننه مرده گفته يك بشقاب ! نه اين ظرفشويي تا سقف پر !
مرده بياد اينا رو بشوره ، ببينيم چي مي سروره بعدش
Saturday, September 11
Friday, September 10
Thursday, September 9
گوشم فرودگاه صداهاي بيصداست .
باور نمي كني
اما
من پچ پچ غمگين تصاوير عشق را
- مبحوس و چارميخ به ديورا سالها -
پيوسته باز مي شنوم در درون شب .
من رويش گياه و رشد نهالان
پرواز ابرها ، تولد باران
تخميرهاي ساكت و جادويي زمين
گريه هاي ماه را
من نبض خلق را
از راه گوش مي شنوم ، آري
همواره من تنفس درياي زنده را
تشخيص مي دهم .
آنگاه
از ميان صداهاي گوناگون
ابن له له ، آن تنفس
هردم بلندتر
بنهفته صدايي ديگر
تا آستان قلبم بي تاب
نزديك مي شوند
نزديك مي شوند و خوابم نمي برد .
مي ترسم
اما
مي ترسانم .
Saturday, September 4
Friday, September 3
تو آسمون نيلگون
بهم گفت :
به جمعه سخت نگير .
اصلا هيچ چيز رو سخت نگير .
يكنفر آن بالا ،
همانجا كه هيچكس نيست ،
هست
كه همه را دست مي اندازد و تفريح مي كند .
تو هم تو اين بازي
سعي كني بازي كني
نه اينكه بازي داده شوي .
بهش گفتم :
هي تو
هي كپل ،
از اون بالا گفتن ابن حرفها آسونه داداش .
همچين يه ذره تو هم پيچيد و رنگش تيره شد
پريد دستش رو گرفت به ميله اتوبوس باد
و همينجور كه داشت دور مي شد داد زد :
گفتم سعي كن ..فكر مي كني چي شد كه من اين بالام و تو اون پايين ؟
Thursday, September 2
Wednesday, September 1
Tuesday, August 31
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
.. Fish In The Sea..You Know How I Feel ..
Sunday, August 29
Saturday, August 28
Friday, August 27
Thursday, August 26
Wednesday, August 25
Tuesday, August 24
Monday, August 23
Saturday, August 14
Friday, August 13
Thursday, August 12
Wednesday, August 11
Tuesday, August 10
Monday, August 9
Sunday, August 8
من و ويروسم با هم خيلي رفيقيم .
ويروس با مرامي ِ .
وقتهايي كه من حوصله ندارم يا خيلي كار دارم
ميره واسه خودش تو كوچه خودشون بازي مي كنه .
عوضش منم وقتهايي كه خلقم سر جاست
مي گذارم بياد واسه خودش رژه بره ، سرش گرم شه !
خلاصه من و ويروسم با هم خيلي رفيقيم .
بتركه چشم حسود و حسد و بيگانه !
Saturday, August 7
Friday, August 6
Thursday, August 5
درست وقتي كه چشمهام چيزي نمي ديد جز دايره هاي سياه
به خودم گفتم زندگي كوتاه است
من فقط در لحظه اي از عمر دنيا وجود دارم .
و هيچ دليلي ندارد اين زمان كوتاه را با در پي كليات بودن از دست بدهم .
زندگي در جزئيات خلاصه مي شود .
لحظه هاي ناب ، چيزي نيستند جز دمي از زماني .
عشق ، در جزئيات با هم بودن است .
خنده هاي از ته دل ، لحظه اي روان اند .
شايد روزي آن بهترين ، آن خواسته بزرگ ، بر آورده شود
- گرچه هيچوقت بهترين چيز ،چيزي كه هست ، نيست -
اما تا آن رور ،
روزي كه به هيچ وجه انتظار فرا رسيدنش را نبايد كشيد
سعي خواهم كرد در لحظه زندگي كنم .
لحظهايي جزئي ولي سرشار از حس و معني .
لحظه هايي سر تر از ماهي ،
كه در يك چشم بر هم زدن از كف ما مي روند .
مثل لحظه هايي كه با نوشتن اين نوشته گذشتند و بر نمي گردند.
Wednesday, August 4
Tuesday, August 3
Sunday, August 1
Wednesday, July 28
Jennifer Saunders - Holding Out For a Hero
Shrek II OST
Where have all good men gone
And where are all the gods?
Where’s the street-wise Hercules
To fight the rising odds?
Isn’t there a white knight upon a fiery steed?
Late at night I toss and I turn and I dream of what I need
I need a hero
I’m holding out for a hero till the end of the night
He’s gotta be strong
And he’s gotta be fast
And he’s gotta be fresh from the fight
I need a hero
I’m holding out for a hero till the morning light
He’s gotta be sure
And it’s gotta be soon
And he’s gotta be larger than life
Somewhere after midnight
In my wildest fantasy
Somewhere just beyond my reach
There’s someone reaching back for me
Racing on the thunder and rising with the heat
It’s gonna take a superman to sweep me off my feet
Up Where the mountains meet the heavens above
Out where the lightning splits the sea
I could swear that there’s someone somewhere
Watching me
Through the wind and the chill and the rain
And the storm and the flood
I can feel his approach
Like a fire in my blood
I Need a Hero
***
Come on Suckers
Move Your butts
its time to move on
shake it now
Aha
Aha
Tuesday, July 27
Monday, July 26
كه ساختند بهار دوستيها و اخت شديم و غمخوار شديم و لحظه ها چون باراني باريدند و سالها بر ما فرود آمدند .
... و باغ بود و بهار بود و بوي گياه بود و ستاره بود و سپيده بود و سرود بود و چراغ بود .
و گسترده بود راه و خوابيده بود دشت با پيراهني از گياه سبز .
و مي گذشتيم و مي گفتيم حرفمان را و مي خوانديم شعرمان را
و زمان بوسه بود و زمان عشق بود و زمان جواني بود و زمان محبت بود و گريز بود و سايه ابر بود
و شطي بود كه مي گذشت و مي برد و مي برد ...
نه درنگ بود ، نه سكون بود و نه هرگز سكوت .
... و سالها بر ما فرود آمدند و لحظه ها چون باراني باريدند و گذشتند و بردند ،
بهار را و پائيز را و گرمي دستها و نگاهها را و دوستيها را و آشنائيها را
و جدا شديم و جدا مانديم ونيستيم و انگار نبوديم
و ياد ماند و خاطره ماند و دريغ ماند و جدائي ماند و و لحظه ها كه مي بارند و سالها كه بر ما مي گذرند .
و شطي كه مي گذرد و ما كه بوديم و ما كه نخواهيم بود .
و بهار خواهد بود و پائيز كه خواهد بود و خورشيد كه خواهد بود و جاده اي تا بي نهايت ....
......
و ما كه نخواهيم بود ... و ما كه نخواهيم بود .
Friday, July 23
مگه نه ؟
بايد خوت رو سرگرم كني ؟
چكار كنم ؟
! قورباغه سبز رو مي برم حموم
و البته به اندازه كافي سرم گرم شد كه مقداري از جمعه بگذره ....
و حس نشه
البته قورباغه سبز بهم اخطار داد كه اين واسم عادت هر جمعه نشه
با كلي اخم و تخم گفت به من چه كه تو با جمعه ها درگيري داري
اگه هر هفته بخواي منو انقدر بسابي
!! سر يك ماه پوستي رو تنم نمي مونه
Thursday, July 22
Monday, July 19
Sunday, July 18
Saturday, July 17
Friday, July 16
Thursday, July 15
نه آهنگي كه آرام كند
و نه هيچ چيز ديگري كه زيبا باشد ، بدرخشد ، بخواند
تكه استخوان ته زخمي ست با تريشه هاي پوست و خوني
كه گاهي تازه است و گاهي دارد خشك مي شود
و گاه خشك است و سياه و دِگر نه انگار كه چيزي ست يا بوده است .
گاهي هم آدم فقط مي خواهد بگويد و نمي داند كه چه را مي خواهد بگويد و چرا ؟
مثل وقتي كه بي هيچ دليلي
دسته گلي مي سازيم
فقط براي زيبايي دسته كردنش
و زيبايي گلهايش
و زيبايي تقديم كردنش .
Tuesday, July 13
Monday, July 12
Sunday, July 11
Saturday, July 10
در كوچه پس كوچه هاي شب گم شده اي .
مهتاب نبود
و تو راهت را پيدا نمي كردي .
ابر چشمانت باراني بود
حلزونها - همه - خانه هاي خود را گم كرده بودند.
كوچه پر از حلزونهاي بي خانه ء گم شده و تو بود .
صدايت كردم
فرياد كشيدم
ولي افسوس
حنجره ام بي صدا بود
و تو
نشنيدي.
مي دويدي .
حلزون ها هم مي خواستند كه بدوند .
تو و حلزونها ، همه با هم به زمين افتاديد
و
آسمان چشمش را بست
ستاره ها تكه تكه شدند
رعدي فرياد كشيد
ابر باريد
خورشيد عذا دار شد
دل زمين گرفت
خانه ها در غبار گم شدند
بچه ها گريه كردند
بغض جاده گرفت
و
تو
گم شدي .
Friday, July 9
Wednesday, July 7
Tuesday, July 6
Saturday, July 3
Monday, June 28
Sunday, June 27
Thursday, June 24
Wednesday, June 23
Sunday, June 20
سيزيف
يه حاجي بود كه خدايان محكومش كرده بودند ،
يه سنگ رو قل بده ، از يه كوهي ببره به قله برسونه .
اينم كليد كرده بود كه اين كار رو بكنه
ننه مرده هرچي زور ميزد ، نصفه راه سنگه قل مي خورد مي اومد پايين
فردا دوباره همون آش و همون كاسه .
قصه ما به سر رسيد ، سيزيف همچنان سنگ رو به قله نرسوند .
حالا گوسفندان عزيز از اين قصه چه نتيجه اي مي گيريم ؟
حكم خدايان به سيزيف ، حكم زندگي ماست .
كل عمل = پوچي
ولي شايد همين ، يعني معني زندگي .
چرا سيزيف آخرشم نتونست سنگ رو برسونه اون بالا ؟
اين شكست در انتظار هركسي ست كه تنها به زيستن اكتفا كند ، بدون آنكه در مورد علت آن از خود سوال كند .
...
حالا بريد با خيال راحت بچريد .
Saturday, June 19
Wednesday, June 16
Sunday, June 13
Friday, June 11
Thursday, June 10
از فايل هاي نازنين همه Drive هاش .
از آهنگ هايي كه 150 ساعت طول كشيده تا DownLoad شده.
از آرشيو بلاگش و تمام شر و ورهايي كه نوشته .
از روزهاي خوب ، لحظه هاي ناب ، چيزهاي خنده دار ، هواي باروني .
آدم بايد دوست دختر / پسر Back Up هم داشته باشه.
حتي بايد اگه دستش رسيد ، يه پدر - مادر Back Up هم داشته باشه .
آدم بايد از Back Up هاش هم Back Up بگيره .
مگه كسي مي دونه قراره چي پيش بياد ؟
Wednesday, June 9
Tuesday, June 8
بايد از باده ي عشرت ، دو سه ساغر زدني
كه جهان نيست ، مگر بر چشم بر هم زدني .
بر تمناي كسي ، حلقه بر هر در زده ايم
هيچ كس نيست ، - چه حاصل در دگر زدني ؟ -
زندگي معركه اي بود ، سراسر زد و خورد
پشت پا خوردني از هر كس و بر سر زدني .
با چنين شيوه - شب - اي ماه ! گوارا بادت !
راه خود رفتن و تابيدن و تسخر زدني .
Monday, June 7
Tuesday, June 1
Saturday, May 29
...دنگ ! ...
... مکافات عمل !
...دعا کنين !
..آخر دنيا نزديکه !...
من ، فيليپولوس پيغمبرم ،
به شما اخطار می کنم که روزهای وحشت آور فرا می رسند!
آخر دنيا نزديکه !
...همه خواهيد مرد !
..کسانی که زنده بمانن از گرسنگی و سرما تلف ميشن !
..بقيه را هم وبا و طاعون از بين خواهد برد !
....
يادت مياد؟ اون يارو حاجی ِ ، تو ستاره اسرار آميز ، از سری تن تن ؟
Ironic
isn't it
?
Thursday, May 27
Wednesday, May 26
Tuesday, May 25
طفلکی دچار نوستالژی شده بود .
و تا خود صبح صادق داشت در گوش من فريادکشان درد دل می کرد .
سعی کردم براش توضيح بدم که اگه بره يه وبلاگ باز کنه توش غرغرهاشو بنويسه ،
بيشتر به حالش خاصيت داره ها !
ولی گوشش بدهکار نبود.
گير داده بود به گوش من و حتی زير پتو هم بی خيال ورور کردن نمی شد .
انقدر مخم رو خورد تا آخر سر مجبور شدم با ملايمت هرچه بيشتر يکذره بکشمش !
Monday, May 24
Friday, May 21
Wednesday, May 19
متن مهمان
● بلاخره در روز بيست و نهم ماه ،بعد از کلی ناز و ادا آقای رئيس با اخم و تخم حقوق اين ماه رو داد.بعد هم در کمال صراحت به تک تک بچه ها گفته شد که :
" اين ماه اشتباها حقوق ها زياد شده و ماه ديگر جبران خواهد شد !!! "
پول با منت به مذاقمون جور نمی آمد.
با دخترهای شرکت رفتيم که در راه تفريح خرج اش کنيم. با قيافه های درب و داغون رفتيم جردن.
رفتيم و دخترانی را ديديم که شکل ما نبودند.
شاد و سرحال و رنگی رنگی و بی دغدغه.
رفتيم و با بی حوصلگی لباسهای شيک مد روز رو ديديم و رد شديم.
اما بعد همه با هم جلوی يه مغازه لباس بچه فروشی ايستاديم و قربون صدقه لباسهی نيم وجبی رفتيم.
يه نگاهی به دخترا کردم و خنده ام گرفت . دخترای عجيبی از آب در اومديم.
صبح ، خستگی ِ شب توی تن مونده ، خواب و بيدار ، از تخت می پريم بيرون، بدو بدو خودمون رو می رسونيم به محيط شلوغ و پر سر و صدای کار و کار و کار و کار ، بعد ساعت 6 و 7 سب خسته و دلمرده ، کشون کشون خودمون رو می رسونيم به خونه و شام و تلويزيون و برنامه های لوس و بی مزه جعبهء جادو و جواب سوالهای خانواده رو به زور با جمله های تک سيلابی می ديم و خواب و فردا و فرداهای دگر هم همينطور
و اين قافله سالار عمر عجب بيهوده می گذرد .
به خودمون نگاه کردم . پسرهای توی پاساژ و لباسهای صورتی و آبی زنگاری برامون بی معنا
ولی لباس بچه برامون نشون يه دنيای ديگه .
بی اختيار ياد اين شعر استاد شاملو افتادم :
دختران انتظار.
دختران آروزهای بيکران
در خلق های تنگ !
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دويدن
شب
سرشکستگی !
کدام شاهزاده سوار بر اسبی خواهد آمد که دلهای مرده ما را شاد خواهد کرد ؟
لبهای بسته و بی حوصله ما را به خنده و گفتگو باز خواهد کرد ؟
چنين شد که سر به سوی خانه گذاشتيم. توی ميدون تجريش وقتی از دوستان جدا شده و در صف طويل تاکسی های خطی ايستاده بودم يه بچه کوچولوی تپل مپل با دو تا چشم درشت کنجکاو ، يه کيسه قد خودش رو بالا آورده بود و تو صورت خسته من خيره شده بود و يه ريز می گفت:
" خانوم شکلات - خانم شکلات "
بعد که قيافه متعجب و اخموی منو ديد آروم در صدد توضيح براومد که :
" نذريه خانوم "
( - آدم بزرگها هميشه نياز به توضيح دارند -
؟؟؟!!%$@@*!#&% !! پس یعنی منم آدم بزرگ شدم ؟؟؟؟ )
جمله اين بچه منو ياد نذری که يک ماه پيش يه همچين بعد از ظهری ، همينجا با شنيدن صدای اذان توی دل کرده بودم ، انداخت .
عين مسخ شده ها راه افتادم طرف امامزاده صالح .
من که هيچ وقت برای رسيدن به خدا ، دست به دامن زير دستيهاش نمی شدم ، برای عمل قلب باز پدر دوست پسرم !!! نذر امامزاده صالح کرده بودم و پس از خوب شدن پدر ، پسر مرا فراموش کرده بود و من هم نذرم را از ياد برده بودم.
رفتم و از قضا چهارشنبه شب و سر نماز مغرب عشاء رسيدم و بعد از سالها همچی بلد نا بلد نماز جماعت خوندم. به ضريح که رسيدم ناخودآگاه اشکهام سرازير شد و فقط می گفتم خدايا شکر !! شکر که اگر کسی نيست تو هستی و ...
بعد نشستم و خيره شدم به زنها و دخترهای آنجا . آنچه که می ديدم باورم نمی شد. آخرين تيپ ها ، آخرين مدل ها و رنگ های مو ؛ های لايت ، لو لايت ، بی لايت !! اين آدمها اينجا چکار می کردند ؟ چرا دربدر و گيج دور خودشون می چرخن ؟ چی می خوان ؟
با خودم میگم همينه ، نياز به ايمونه ، باور حق ، مبداء ، باور يک اصل درست .
شايد اگه ايمان باشه ، اميد باشه ، نور تو دلهای تاريکمون باشه . شايد اگه ايمان باشه دروغ و پشت هم زنی نباشه ، شايد اگه اميد باشه ، درمون هر درد بی درمونی باشه .
شايد.
افسون
Tuesday, May 18
Monday, May 17
مثلا اين پيغام های مسخره روی Answering machine .
من روی Answering machine تو پيغام می گذارم
تو روی Answering machine من پيغام می گذاری .
و نهايت ارتباطمون همينه !
شده جایی زنگ بزنی و پيغامتم آماده کرده باشی و بعد که يهو می بینی خود طرف گوشی رو بر می داره ، اصلا دلخور می شی و حرفت نمی ياد؟
حالا
هر کوفتی که هست ،
تو خونه همه مون يکيش پيدا ميشه .
و سخت بهش وابسته ايم .جوری که به محض رسيدن خونه ،
نگاه می کنيم ببينيم اون چراق قرمز کوچولو لعنتی ، چشمک می زنه يا نه !
که اگه بزنه يعنی هوررا :
I'm surrounded with lots of people ,who I don't give a damn about
Sunday, May 16
Friday, May 14
قضيه خيلی ساده ست و خيلی واقعی ولی نه ملموس .
اونوقت مهم نيست که چقدر راه نرفته مونده
يا اينکه هنوز راز اتم رو کشف نکردی .
بيل ات به ته زندگی خورده و ديگه چيزی برات ارزش اينو نداره که واسش بيل بزنی .
و بهش برسی و کشفش کنی و از کريستف کلمب بودنت کيف کنی .
اين وقت هاست که از اون بالا ، درست سر بزنگاه ،
يک تپه گه ميريزه رو سرت
و تو واسه اينکه بتونی اکسيژن به کله ات برسونی
کاملا به طور غريزی
شروع می کنی به هی بيل زدن و بيل زدن .
رسم چرخه زندگی اينه .
حالا اين وسط
لای اين گه ها
گاهی هم تيکه های خوبی از چيزهای با ارزش پيدا می کنی .
بسته به اينکه جستجوگر خوبی باشی ، يا نه .
Thursday, May 13
که شش ماه بعد از بهم رسيدن ، دو تا شخصيت رو نشون بده؟
سرتا پای همه شون دروغه ..واقعيت زندگی نيست .
همه ماجرا از وقتی شروع ميشه که دونفر به هم می رسند.
من که ترجيح ميدم کارتون تماشا کنم .
حداقل تو کارتون ها ، اتفاقات لحظه رو نشون ميدن
که با واقعيت زندگی جور در مياد .
من حرف کارتون رو بهتر می فهمم
گرچه کسی حرف اونی رو که کارتون تماشا می کنه ، جدی نمی گيره !
Wednesday, May 12
George Michael - Precious Box
...
Precious keeps me company
Keeps me from being alone
Because no-one comes in the morning
No-one comes in the evening time
I'd sit and wait for the phone to ring
I could be waiting my whole damn life
So sick of the same old faces
In this street, where nobody talks to me
And the funny side of the situation is
I don't care, I'll always be there
....
Because these days it's the money the money
The money, honey, or your life
I said don't you know you can't have both
Stop acting so dumb
The moment will come
I will find someone like you
Something extra, (always happens baby to me) sorry baby
I don't know why (something)
Said I don't know why that is
You may want to strip again
You may want to let me in
You may want to sacrifice
More than you think is fair or right
You may want to think again
You may want to watch your friends
You may want to change your mind
You may wish you could turn back time
تو داروخانه
يه خانم مسن ماتيک زده جلوی من بود که کاندوم خريد .
Made My Day
*
يه سايت توپ پيدا کردم ..
هرکی رو بخواهی می تونی توش گير بياری !
ديگه حتی مرده هام نمی تونند از دست تکنولوژی فرار کنن !
*
ديروز
همون روزی بود
که نغمه ناجور
تصميم گرفت به جای همه چيزهايی که ميشه زيرش رفت
بره ، زير ماشين !
Made Her Day
Tuesday, May 11
تنها نبودی
بين نقطه های مرکب فرقی بود
...
آسمان رنگ هميشه نبود
و آغوشی به روی تمام تنهایی هات باز بود.
و بعد
A sip of wine
a cigarette
And then it’s time to go ...
Sunday, May 9
Saturday, May 8
بهترين راه برای ديدن جایی ، اينه که اونجا گم بشی .
وقتی مقصدت معلومه ، به جزئيات راه توجه نمی کنی.
ولی وقتی گم شدی ، خوب به اطرافت نگاه می کنی .
چيزهای جزئی رو می بینی که در حالت عادی به چشمت نميان .
دوستاش با خنده تعريف می کنند که مثلا يکبار
تو کوچه پس کوچه های ونيز
بطريش رو زده زير بغلش و حسابی خودش رو گم و گور کرده .
ساعتی به سال تحويل نمونده بوده ،
دوستاش شروع می کنند در به در دنبالش گشتن که برگردند هتل ،
ولی تا ساعتی بعد از سال تحويل پيداش نمی کنند
آخر سر می بينند داره از دور مياد
درحالی که داشته زير لب زمزمه می کرده :
مستی ام درد منو دوا نمی کنه ... .
ونيزی که فرخ ديده ، با ونيزی که دوستاش ديدن ، خیلی فرق می کنه .
امروز
که زندگی يک عادت تکراری بود
دست قورباغه سبز رو گرفتم
و با هم زديم تو کوچه پس کوچه های شمرون.
کوچه دست راستی - کوچه دست چپی - گاهی هم مستقيم
سلام و لبخندی به عابری
نگاهی به ابری چاق و چله
نفسی عميق
منظره ای تازه
انقدر رفتيم تا گم شديم .
گلها ساکت ، درختها سر بلند ، بهار تو ريه هامون
ارديبهشت ، رقصان در کنارمون .
رفتيم و رفتيم
زير لب زمزمه ای
گاهی هم قلپی از بطری کوچکی .
نگاهمون ، نديده هایی می ديد
و روياهمون جلوتر از خودمون می دويد
قورباغه سبز از باغچه ای ، گلی چيد .
گل حرفها برامون زد .
خسته که شديم لب جوبی روان نشستيم
و گذاشتيم زندگی زير پوستمون جريانش رو داشته باشه .
سيگاری دود کرديم و در آرامشی فراموش شده غرق شديم .
شب که شد ، قصد برگشت کرديم
ماه بود که با ما کوچه به کوچه می آمد.
از پشت خانه ها سرک می کشيد
مسیرمون رو روشن می کرد
و راه خانه رو بهمون نشون می داد .
وقتی رسیدیم
خسته بودیم
و روز دیگری هم تموم شده بود
ولی روزی
که مثل باقی روزها
نبود.
Tuesday, May 4
Monday, May 3
روزگار تولد اوديپ هايی ، کورِ مادر زاد .
روزگار بورس دو رويی و خيانت .
روزگار مهمانی مغزها ، در پرلاشز .
روزگار زندگی انسان به حد درک جد بزرگوارش ميمون .
روزگار ماشينی شدن همه چيز ، حتی رفاقت ها .
روزگار دوستان خنجر به دست ، با بيشرمی .
روزگار پر رنگی شعار و کم رنگی عمل .
روزگار مردان عمل ِ مفنگی .
روزگاری با سقف کوتاه شعور .
روزگاری که انديشه ء ژان پل سارتر ، گوهری ناياب است .
روزگاری که دليل ريختن خون پاکِ لورکا ، فراموش شده .
روزگاری که داستان دون ژوان ، قصه ای است برای خواباندن کودکان .
روزگاری که قانون زندگی حيوانات بهتر از قانون زندگی ماست .
روزگاری که خواب راحت فقط مال گناهکاران است .
روزگاری که يکی قالی می فروشد ، يکی خودش را .
روزگاری که برای رسيدن به زندگی ، بايد دويد .
روزگاری که هر روز با روز دگر آنچنان تفاوتی ندارد.
Sunday, May 2
Saturday, May 1
Thursday, April 29
Yesterday when i was young
The taste of life was sweet
Like rain upon my tongue
I teased at life as if it were a foolish game
The way the evening breeze
May tease the candle flame
The thousand dreams i dreamed
The splendid things i planned
I always built to last on weak and shifting sand
I lived by night and shunned the naked light of day
And only now i see how the years have ran away
Yesterday when i was young
So many lovely songs were waiting to be sung
So many wild pleasures that lay in store for me
And so much pain my dazzled eyes refused to see
I ran so fast that time and youth at last ran out
I never stopped to think what life was all about
And every conversation that i now recall
Concerned itself with me and nothing else at all
Yesterday the moon was blue
And every crazy day brought something new to do
I used my magic age as if it were a wand
That never saw the waste and emptiness beyond
The game of love i played with arrogance and pride
And every flame i lit too quickly, quickly died
The friends i made all seemed somehow to slip away
And only now i'm left alone to end the play, yeah
yesterday when i was young
There were So many, many songs were waiting to be sung
So many wild pleasures lay in store for me
And so much pain my eyes refused to see
There are so many songs in me that won't be sung
But I feel the bitter taste of tears upon my tongue
The time has come for me to pay for yesterday When i was young
Wednesday, April 28
صدای جیرجیرک ها در متن زندگی می آيد.
تن من سبز ولی خواب آلود است .
تن رخوت آلود من ، فرصت جوانه زدن را از دست می دهد.
پلکها سنگين.
خواب پاورچين
ميرسد آرام
با خود اين نجوا
می برم تا دوردست کوچه های خواب .
می توان آيا
دانهء پاک نگاهی را
بر زمين سبز آن غمناک
بارور گرداند ؟
برگ و بالش داد؟
غنچه اش را چيد؟
Tuesday, April 27
Monday, April 26
Sunday, April 25
Saturday, April 24
باد موذی .
بادی که سرش رو تو هر سوراخ فرو می بره و همه چيز رو به هم می ريزه .
حتی چيزهایی که با هزار زحمت تو گوشه های امنی ، به خيال خودت ، پنهان کردی .
بادی که به همه جا سرک می کشه
بادی که سردی جانت رو به يادت می ياره
زوزه کنان به هر سو می دود
همه زيرها رو ، رو می کنه
همه پنهان ها رو عيان می کنه
همه فراموش شده ها رو به ياد می ياره
و همه آرام ها رو نا آرام می کنه .
باد مياد.
باد موذی .
+
اين روزها
زمين چرخش کند و غمگينی دارد .
اين ميان تنها
حبابهای توی ليوان آبجو هستند
که شاد و جيغ کشان
به سمت بالا می جهند.
Friday, April 23
Monday, April 19
...
هيچکس نمی داند در دل مهتاب چه می گذرد.
کسی زخم های زندگی اش را نمی داند
و کسی نيست که آنها را بشناسد و بشمرد.
اين پنجره ها اگر باز شوند ،
هوا پر از صدای مهتاب می شود.
+
من نمی دانم چرا
از اين همه باران ِ پر بار
هيچکدام ،
اين لایه های قديمی و سنگين ِ گرد و غبار تنم را
نمی شورد و نمی برد.
+
بايد امشب بروم.
Sunday, April 18
ما برای خدا با زبان سکوت حرف می زنيم ، اما سکوتِ بين ما قبر ناگفته هاست .
امشب هم ، موسيقی سکوت شب ، آهنگی سوزناک می نوازد
نوايی پر از سکوت مرداب و سرشار از ماتم ِ نيلوفران .
در قلبم صدای پای تو دور می شود .
اگر ديوار مهرت نباشد ، پيچک احساسم به کجا خواهد پيچيد ؟
باران دلتنگی امشب را نيز به باران ِ ديگر شبهای دل تنگی ام اضافه می کنم .
نمی دانم چه کرده ام که اين همه باران لايق چشمهايم بود ؟!
راهی که به فردا ختم می شود پيدا نيست و دليل اندوه ما همين تاريکی ست .
راه های زيادی را رفتم ، همچون راه های عميق دشت ها
راه های زيادی را نرفتم ، همچون راه های پرپيچ قلب تو
ولی هيچ راهی ، به پايان خوش ِ قصهء شيرين مادر بزرگ ،
ختم
نشد .
+
می دونم
بلاخره يه روزی
يه کتابی در اين مورد می نويسم ،
که نه تنها پر فروش خواهد بود
بلکه ، جايزه نوبل را هم خواهد برد.
البته به محض اينکه اون مورد رو
پيدا کنم !
+
And everybody knows ...
Saturday, April 17
If you can start the day without caffeine
If you can get going without pep pills
If you can always be cheerful, ignoring aches and pains
If you can resist complaining and boring people with
your troubles
If you can eat the same food everyday and be grateful
for it
If you can understand when your loved ones are too busy
to give you any time,
If you can overlook it when those you love take it out
on you when, through no fault of yours, something
goes wrong
If you can take criticism and blame without resentment
If you can ignore a friend's limited education and
never correct him
If you can resist treating a rich friend better than a
poor friend
If you can face the world without lies and deceit
If you can conquer tension without medical help
If you can relax without liquor
If you can sleep without the aid of drugs
If you can say honestly that deep in your heart you
have no prejudice
against creed, color, religion or politics
Then, my friend, you are almost as good as your dog
!
Friday, April 16
Day after day
Love turns grey.
Like the skin of a dying man.
Night after night
we pretend its all right.
but i have grown older
and you have grown colder
and Nothing is very much fun , Anymore !
and i can feel one of my turns coming on .
I feel cold as a razor blade ,
tight as tourniqet
Dry as a funeral drum .
....
Dont look so frightened
This is just a Passing Phase ,
One Of My Bad Days !
Thursday, April 15
يادداشت هايت را
تا که تو دهنی بزنی
به ماندگار شدن ؟
+
اه
اين عمر هم که هی زرت و زرت ، می گذره!
+
امروز يه بچه باحال ديدم.
قبل از اينکه بزنه زير گريه
خیلی جدی می گفت : می خوام شروع کنم .
بعد عر عرش ميرفت هوا !
حالا به سیستمِ اون
منم يکی از mood هام عود کرده .
خلاصه بگم آ
می خوام شروع کنم !
Wednesday, April 14
که ماهی شده ام
و در آب های شفاف چشمانت شنا می کنم .
تو نگاهت به ماه بود و انعکاس نور ان تن پوش من .
صدای تو در ذهنم می پيچيد که :
" بوسه بر چشمان ، دوری می آورد . "
دوری می آورد
دوری می آورد
دوری می آورد
ولی اين چشمان ميشی برای بوسيدن خلق شده اند و لاغير !
پس فريادی کشيدم ، به اعترض
تو ترسيدی
و چشمانت را بستی .
و من
خفه شدم .
Tuesday, April 13
Monday, April 12
Sunday, April 11
Saturday, April 10
Friday, April 9
Thursday, April 8
Wednesday, April 7
Tuesday, April 6
Monday, April 5
Sunday, April 4
Saturday, April 3
Tuesday, March 30
Monday, March 29
Sunday, March 28
اما چون کاجی تنها در دشتی بی کران در خود زيستم .
من با تنهايی خود بيعت کردم .
اکنون
مهی خاکستری در پيرامونم
گورستان چهره ها در خاطره ام
شناورم در آبی اثيری .
رمز قفل صندوق چوبی ام را
از ياد برده ام .
و همه گذشته ها را در آن دفن کرده ام .
در شعر من جويباری از آبی نيلگون در دل سياهی ها پيش می رود .
در شعر تو روح من است که سرگردان است .
مهم اينست که در اين لحظه
در محکم بسته است
و باد آرام .
خوابی سنگين خواهم کرد
تا سپيده دمان با هيابانگ کر کننده خود
برايم شادی بياورد.
Saturday, March 27
Wednesday, March 24
Tuesday, March 23
Saturday, March 20
Friday, March 19
Thursday, March 18
Wednesday, March 17
..
خب يک سال گذشت
اين وسط چی ، چه فرقی کرد؟
نمی دونم..
بايد نشست وفکر کرد و به ياد آورد.
ولی اگه چيز قابل توجهی بود..مسلما لازم نبود برای به ياد آوردنش
نشست و فکر کرد .
Tuesday, March 16
- برف بازی و چهارشنبه سوری کجا بايد رفت ؟
● کردان !
- کی ميره اين همه را رو !؟
● Ex بازاش .
- ..... .
● ...."..."... .
- با عرض پوزش از خواننده های محترم ، به علت غلط ديکته های فراوان باقی مکالمه غيرقابل خواندن بود -
- راستی christmass کجايي؟
● christmass ؟؟؟؟
- عيد رو ميگم بابا ! با اين برف ، جای همه چی عوض شده .
●Nonor...... .
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
I believe
hummm
.....
از بس گفتم I believe
اصلا يادم رفت که
Monday, March 15
ساعتها زیر برف می مانی .
عابران اطرافت را نمی بینی
می خواهی در خیابان های برفی محو شوی
شايد برای هميشه .
برف با ترانه تلخی می بارد
و فرياد بی صدای تو ، گویی به هيچ گوشی نمی رسد .
دلت سرد است
گرچه بطری که در بغل داری ، اندرونت را داغ می کند .
دستهايت بی ياور است و منجمد
گرچه جيبت آنرا گرم می کند .
چشمانت آنچه را که می جويد نمی يابد
گرچه از تصاوير پر است .
اميدت ، نا اميد است
گرچه با پر رويی دست از خواستن برنمی داری .
از دهانت بخاری به هوا بلند می شود
گرچه ممکن است فقط دود سيگارت باشد.
همه چيز هست و انگار نيست .
همه چيز شدنی است و نمی شود .
تو هستی و انگار نيستی .
فقط برف هست
که می بارد.
گرچه با وقت نشناسی .
و تو در بيرون و درون يخ زده ای .
و به خودت می گويی ،
کاشکی به سرم نزده بود .
Saturday, March 13
Mad World
All around me are familiar faces
Worn out places - worn out faces
Bright and early for their daily races
Going nowhere - going nowhere
And their tears are filling up their glasses
No expression - no expression
Hide my head I want to drown my sorrow
No tommorow - no tommorow
And I find it kind of funny
I find it kind of sad
The dreams in which I'm dying
Are the best I've ever had
I find it hard to tell you
'Cos I find it hard to take
When people run in circles
It's a very, very Mad World
Children waiting for the day they feel good
Happy Birthday - Happy Birthday
Made to feel the way that every child should
Sit and listen - sit and listen
Went to school and I was very nervous
No one knew me - no one knew me
Hello teacher tell me what's my lesson
Look right through me - look right through me
And I find it kind of funny
I find it kind of sad
The dreams in which I'm dying
Are the best I've ever had
I find it hard to tell you
'Cos I find it hard to take
When people run in circles
It's a very, very Mad World
Thank U K1 4 the song
Thursday, March 11
Wednesday, March 10
Tuesday, March 9
Monday, March 8
Sunday, March 7
Thursday, March 4
تنها تو هستی که هرگاه به انتظارت نشسته ام
به ديدارم آمده ای
و با هم به گفتن ناگفته ها نشسته ايم .
تو بگو
اگر در انتظار رنگين کمان بنشينم
آيا آن را خواهم ديد؟
بعد از اين همه وقت گفت و شنود
ايمان دارم که زنده هستم .
هرچند که چکمه های زيادی از روی من گذشته است .
من قوی هستم و شايد هنوز فرصتی باقی باشد .
هنوز هم به انتظار قلبی هستم
که سنگ نشده باشد .
اکنون باد ملايمی از دروازه ء خورشيد می وزد
و چيزی شبيه زندگی
از دور دست تکان می دهد .
رنگين کمان را در ميان باران می بينم
و می دانم که فردا
گريه نخواهم کرد .
Wednesday, March 3
Tuesday, March 2
Monday, March 1
Saturday, February 28
Friday, February 27
Thursday, February 26
Wednesday, February 25
پشت پرچين های کودکی مان گريه می کنيم .
پشت پرچين ها ، من بادبادک بی دنبالهء توام
و تو سرنخ را گم کرده ای .
از پشت پرچين که بيرون می آیی ،
باد بادبادک را برده است و تو گريه کرده ای .
ما در روزمرگی به دنبال خوشبختی می گرديم ،
در حالی که فراموش کرده ايم که آن را در دستان گره کرده ء خودمان پنهان کرده ايم.
Tuesday, February 24
Monday, February 23
Sunday, February 22
Saturday, February 21
Friday, February 20
Thursday, February 19
Tuesday, February 17
Monday, February 16
ول می کنم و ميرم اين آسمونی رو که پر از ستاره است
ولی يکی اش هم مال من نيست .
آسمونی که گوش تا گوش ، ستاره هاشو پشت ويترين چيده
ولی وقتی دست دراز می کنی ، حتی يکدونه هم نمی تونی بچينی .
اين همه ستاره
توی اين آسمون سربی رنگ
مال هرکی هست
ارزونی خودش .
من همه اش رو برای شما ميگذارم و ول می کنم ميرم.
سهم من بی نسيبی است ، می دانم .
فقط برای مدتی ، يادم رفته بود .
حالا باز دوباره به يادم آمد .
و حالا وقتشه ..که ول کنم ، برم .
اينو و گفت و رفت.
....
من خيره به استکان چای سرد شده اش ،
با خودم فکر می کردم که بايد استکانُ خالی کنم و بشورم
و چايی تازه دم کنم.
Saturday, February 14
Tuesday, February 10
موشهایی که گوشه های خوشبختی را می جوند
تارهای عنکبوتی که بدور روياها تنيده شده است
اسپری هایی که رایحهء طبيعت را در اطراف ما می پراکنند
شادی که به خود تزريق می کنيم
هیجانی که قرص قرص بالا می اندازيم
خنده هایی که همه ادای آن را خوب بلدند
- تمدن ما تمدن دسته خر پلاستیکی ست
هیچ چيزش طبيعی و صادقانه نيست . -